سه کس را شنیدم که غیبت رواست
وزین درگذشتی، چهارم خطاست:
یکی پادشاهی ملامتپسند
کز او بر دل خلق بینی گزند
حلال است از او نقل کردن خبر
مگر خلق باشند از او برحذَر
دوم پرده بر بیحیاتی متن
که خود میدَرَد پرده بر خویشتن
ز حوضش مدار ای برادر، نگاه
که او میدرافتد به گردن به چاه
سوم کژ ترازویِ ناراست خوی
ز فعلِ بدش هرچه دانی بگوی(1).
با اینکه «غیبت» (پشت سرکسی از او بدگویی کردن»ازگناهان بزرگِ اخلاقی و اجتماعی بوده و مفاسد و بیسامانیهای مُهیبی بر آن مترتّب است و اساساً سرشتها و طبعهای سالم و بیعیب از آن گریزانند،درموارد ویژهای که پای مصلحت و خیر انسانها درمیان است و هدفی مشروع و عقلایی دارد که مفاسد آن را جبران میکند، یا اینکه مفسدهای ندارد،به لحاظ شرعی، جایز و روا شمرده شده است-البته با رعایت اصول و حدودی که در شریعت آمده است- که در پایان این بخش بدانها اشاره خواهد شد.
برخی از موارد غیبتهای مجاز عبارتند از:
1-دادخواهی
کسیکه مورد ستم واقع شده و حقوقش پایمال گردیده،درمقام تظلّم و دادخواهی، مجاز است نزد هرمقامی یا نهادی که صالح و سزامندِ داوری و بازستاندن حقوق پایمال شده است،به شکوا برخیزد و از ستمگر و متجاوز درباره ستمی که بر او رفته، غیبت کند و ستمهای او را بازگوید. قرآنکریم در اینباره فرموده است: «لا یحبُّ الله الجهر بالسُّوء من القول الاّ من ظلم و کان الله سمیعاً علیماً»(2)؛ خداوند بلند گفتنِ سخن بد را دوست نمیدارد، مگر از کسی که بر او ستم رفته باشد. و خدا شنوا و دانا است. پیامبرگرامی(ص) فرمود: «انَّ لصاحب الحقّ مَقال»(3)؛ صاحب حق را سخنی است که باید بگوید. یعنی حق قانونی و انسانی او است که درباره ستمی که بر او رفته، سخن بگوید؛ چراکه تنها راهِ ستاندنِ حقِ پایمال شده همین فریاد و دادخواهی است. نیز فرمودند: «مطل الغنیْ ظلمُ»(4)؛ تسامح و تأخیر ثروتمند [در پرداخت قرض]،نوعی ستم است. همچنین میفرمایند: «لیْ الواجد یحلُّ عقوبته و عرضه»(5)؛ تساهل دارا و متمکّن در پرداخت وام، کیفر و شرف او را مباح میکند. بدینمعنا که طلبکار این حق را دارد از نهاد صالحی برای بدهکارِ متمکّن، که از پرداخت بدهیاش امتناع میورزد، تقاضای کیفر کند و با بازگفتن عیبهای او، آبرویش را هدف قرار دهد. البته درصورت تنگدستیِ بدهکار، شایسته است که حتی نام بدهکار پنهان و آبرویش نگهداشته شود. «و ان کان ذو عسرهْ فنطرهْ الیْ میسرهْ»(6)؛ و اگر (وامدار) تنگدست بود، او را تا فراخدستی مهلتی باید داد.
2-نهی از منکر
ازجمله واجبهای مهم در اسلام، دو فریضه همگانی «امربهمعروف» و «نهیازمنکر» است که درروایات رسیده از اهلبیت پیامبر(ص)،عالیترین و شریفترین تکالیفِ واجب دینی است؛«اسمی الفرائض و اشرفها»(7). امامباقر(ع) فرمود: «انَّ الأمر بالمعروف والنّهیٍْ عن المنکر سبیل الأنبیاء و منهاج الصّلحا، فریضهْ عظیمهْ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المکاسب و تردُّ المظالم و تعمر الأرضُ و ینتصف منالأعداء و یستقیم الأمر»(8)؛ امربهمعروف و نهیازمنکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و (دو) فریضه بزرگ الهیاند که دیگر واجبات به وسیله آنها برپا میشوند و در پرتو این دو، راهها امن میگردند و کسبوکار مردم حلال میشود و حقوق آنها تأمین میگردد و زمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفته میشود و کارها راست و روبهراه میگردند. علی(ع) فرمودند: «وما اعمال البرِّکلُّها والجهاد فیٍْ سبیلالله عندالأمر بالمعروف والنّهیْ عن المنکر الاّ کنفثهْ فیْ بحرٍ لجِّیّْ»(9)؛ همه اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در کنارِ «امربهمعروف و نهیازمنکر» همچون انداختن آب دهانی است بر دریای پهناور. فرمان به نیکیها و بازداشتن از بدیها تکلیفی است عمومی؛یعنی همگی مسلمانان باید در موقعیت یک ناظر و مراقبِ مسئول، هرکس و هر مقامی را،اگرچه در بالاترین منصب اجتماعی قرار دارد ولی در انجام تکالیف دینی و اجتماعیاش سهلانگار است (وظیفه واجب را ترک میکند یا کار حرامی مرتکب میشود)، آگاه کنند و او را از فرجام نکبتبار ترک مسئولیت برحذر بدارند و حتی تهدیدش کنند و درنهایت، با داشتنِ قدرت، اقدام عملی کرده،او را از انجام کارهای ناپسند بازدارند و چنانچه ازطریق نهیازمنکر نتوانند او را از کردار نادرستش بازدارند، میتوانند از راه غیبت و بازگو کردن گناهانی که مرتکب میشود، او را به راه درست بازگردانده، هم او و هم جامعه را از پلشتی و آلودگی به گناه پاک سازند.
3- پرسش و استفتا
شهید ثانی، در اینباره میگوید: مانند آنکه بگوید: پدرم یا برادرم یا هرکس دیگر به من ستم نموده و حقوق مرا تباه کردهاند؛ چگونه و از چه راهی، خود را از ستم آنان رها سازم؟ اگرچه نیکوتر است که پرسش را با لحنی تعریض گونه و کنایهآمیز طرح کند؛ مانند آنکه بگوید: کسیکه از جانب پدر یا برادر؛ و یا... مورد ستم واقع شده است، چگونه و از چه راهی باید خود را از ستم آنان برهاند؟ هند از پیامبرگرامی(ص) پرسید: همسرم، ابوسفیان، مردی بخیل و تنگنظر و آزمند است و در پرداخت هزینه زندگی من و فرزندم، اندازه کفاف و بسندگی را رعایت نمیکند. آیا روا است بیآنکه بداند، از اموالش برگیرم؟ فرمودند: «خذیْ ما یکفیک و ولدک»(10)؛ به اندازه کفاف و بسندگی خود و فرزندت برگیر. آن حضرت، هند را از اینکه از فرومایگی و آزمندی ابوسفیان سخن گفت، باز نداشتند؛ چراکه هند در مقام نظرخواهی و در جستوجوی گریزگاهی برای بیرون رفتن از مشکل خود و فرزندش بود.
ادامه مطلب در اینجا