کشته زهر جفا
اى ولى امر حق، اى عزیز مصطفى در ره دین خدا، کشته ی زهر جفا
سامره در ماتم است، سر به سر شور و عزا یا على ابن جواد، یا امام المتقین
اى امام دهمین، اى شهید راه دین جان به قربان تو و درد و رنج و آه تو
در نهایت خانهات، گشته قربانگاه تو تا صف محشر بود، در ادامه راه تو
کشته جور و ستم، در ره دین مبین اى امام دهمین، اى شهید راه دین
اى ولى امر حق حجت پروردگار حامى مستضعفان، در نهان و آشکار
بردهاى در راه دین، رنج و درد بیشمار از جفاى منتصر، وز عناد مستعین
اى امام دهمین، اى شهید راه دین زهر معتز عاقبت، قاتل جان تو شد
جان تو قربانى راه جانان تو شد دیده جن و ملک، جمله گریان تو شد
اى پناه عالمین، رهبر دنیا و دین اى امام دهمین، اى شهید راه دین
مجلس بزم متوکل
چرا چنین متوکل به ما جفا کردى
شدى به کین، متوسل ستم روا کردى
غم مدینه مرا کم نبود اى ظالم؟
که طعن و تهمت و تبعید را روا کردى
مگر مرا به تمسخر گرفتهاى کان شب
به جشن و لهو و لعب خواهش غنا کردى
براى من شب جشن تو پر ز ماتم بود
خوشى نبود، که بر پایىِ عزا کردى
سرور و بزم تو تنها سر بریده نداشت
چرا سرم نبریدى؟ به من جفا کردى
ز روى پاک و نجیبم حیا نکردى تو؟
چسان ز شعر من اى بى حیا حیا کردى
عبادت شب و ذکر و ترحمم دیدى
ولى به دشمنى خویش اتّکا کردى
هزار نقشه به قتلم کشیدى و اجرا
به دست معتز ملعون در انتها کردى
براى حفظ متاعِ دو روزه دنیا
تو باب، در همه جا، سبّ اوصیا کردى
به بغض آل على راه کربلا بستى
جفا به زائر و سلطان نینوا کردى
براى عُسرت و آزار زائران حسین
پس از دو قرن عجب ظالمانه تا کردى
چه دستها که بریدى ز قبر پاک حسین
به زجر و حرمله و شمر اقتدا کردى
یزید آب بر او بست و تو حَرَم بر آب
به شاه تشنه لبان کار اشقیا کردى
اى هادى هدایت دین
اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو
خورشید کسب فیض کند از ضیاى تو
اى خاص و عام از کرمت برده صبح و شام
پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو
اى جبرییل میر ملک پیک انبیاء
خدمتگذار بر در دولتسراى تو
اى عاشر الائمه على النقى که هست
چشم امید خلق به مهر و وفاى تو
اى پور پاک معنى جود و کرم جواد
حاتم هزار بار خجل از ثناى تو
اى مظهر جلال و جمال خداى فرد
شد طوطیاى چشم ملک خاک پاى تو
در هر دو کون خرم و شاد است و رستگار
در دل هر آن که داشت فروغ ولاى تو
خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن
در دهر هر که زیست به تحت لواى تو
تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى
جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو
زد طعنه بر بهشت برین هر کسى که دید
آن گنبد منور و صحن و سراى تو
اى هادى هدایت دین مبین حق
اى آن که مدح خوان تو باشد خداى تو
"علامه" با بضاعت فکرش کجا سزد
انشا کند چکامه مدح و ثناى تو
دهمین مسند نشین
اى ولى امر حق، اى عزیز مصطفى در ره دین خدا، کشته ی زهر جفا
سامره در ماتم است، سر به سر شور و عزا یا على ابن جواد، یا امام المتقین
اى امام دهمین، اى شهید راه دین جان به قربان تو و درد و رنج و آه تو
در نهایت خانهات، گشته قربانگاه تو تا صف محشر بود، در ادامه راه تو
کشته جور و ستم، در ره دین مبین اى امام دهمین، اى شهید راه دین
اى ولى امر حق حجت پروردگار حامى مستضعفان، در نهان و آشکار
بردهاى در راه دین، رنج و درد بیشمار از جفاى منتصر، وز عناد مستعین
اى امام دهمین، اى شهید راه دین زهر معتز عاقبت، قاتل جان تو شد
جان تو قربانى راه جانان تو شد دیده جن و ملک، جمله گریان تو شد
اى پناه عالمین، رهبر دنیا و دین اى امام دهمین، اى شهید راه دین
ثناى هادى (علیه السلام)
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى
دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى
نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
مقربان الهى فرشتگان بهشتى
کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هواى حضرت هادى
اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را
کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى
دلم که درد گناهش به احتضار کشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى
مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش
که هست خازن جنت گداى حضرت هادى
دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى
به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید
نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه اى که کنم جان فداى حضرت هادى
به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم
هدایت است به ظل لواى حضرت هادى
بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى
به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى
جمـالش از جمال کبریـا دارد حکایتها
الا مــاه رجــب تابنــده مـاه دیگرت آمد
چـراغ دلفــروز تــا ابــد روشنگـرت آمد
در آغوش سحر خورشید گردونپرورت آمد
مه و مهر و فلک را کن نثارش، اخترت آمد
فروغ حسنغیب است اینکه امشب در فضاداری
تو در دامن علـی بـن جـواد بن رضا داری
****
زهی این گل که آغوش خداوند است گلزارش
سـلام الله دائــم بـر قـد و بـالا و رخسارش
کلاف جان به کف، صد یوسف مصری به بازارش
جواد ابن رضا چشم و دلت روشن به دیدارش
به مـرآت جمــال بـیمثالش ده ولی را بین
در این آیینه امشب هم محمّد هم علی را بین
****
جمـالش از جمال کبریـا دارد حکایتها
کمـالش از کمــال انبیــا دارد روایتها
عیان در مصحف روی منیرش کل آیتها
هدایت گشته در خط تولایش هدایتها
حکایت از حـسن دارد جمال نازنین او
همانا نور مهدی میدرخشد از جبین او
****
تعالیالله تعالیالله از این حسن خدادادی
که برهردلدهد با یاد رویش یکجهان شادی
حقیقت یافته در خط نورش خط آزادی
میان چارده هادی شده مشهور بر هادی
جهان غرق تجلایش زمان مهد تولایش
علی نام دلآرایش، محمّد محو سیمایش
****
سلام الله فی الدارین بر قـدر و جلال او
دل از آل محمّـد مـیبرد مـاه جمال او
جلال غیب پیـدا در جمـال بـیمثال او
دعـای جامعـه درّی ز دریـای کمـال او
عبارتهای آن نـور هدایت را کند کامل
محبت، معرفت، ایمان، ولایت را کند کامل
ملائک بستـه صف برگرد «سرَّ من رَا»ی او
طواف از دور آرد کعبه بر صحن و سرای او
گرفتند آسمانهـا نـور از گلــدستههای او
ستــاده با عصا موسی در ایــوانِ طلای او
عجب نبْود که آید وحی، موسی را ز دربارش
و یـا گیرد شفا قلب مسیح از چشم بیمارش
****
ســلام الله ای نــام هــدایت زنده از نامت
فلک: زوّار ایـوان و مـلک: مــرغ لب بامت
همه سیراب از دریای فیض و رحمت عامت
ملک در آسمان، حیوان وحشی در قفس رامت
حریم قدس تو در سامره کـوی حسین ما
نجف، کرب و بلا، مشهد، مدینه، کاظمین ما
****
نه تنهــا دولــت عبـاسیان آمـد حقیر تو
همانا سرکشان گشتند یکسر سر به زیر تو
تو در زندان دشمن بودی و دشمن اسیر تو
چــو مهـر از ابـر میتابید رخسار منیر تو
چه غم گر تاخت بر قبر تو خصم روسیاه تو
بـوَد دلهـای مـا هم قبر تو، هم بارگاه تو
****
کیام من خاک خدّام درت یا حضرت هادی
که میگردد دلم دور سرت یا حضرت هادی
ز پا افتادهای در محضـرت یا حضرت هادی
قبولم کـن به جان مادرت یا حضرت هادی
نمیدانم که بودم یا چه بـودم یا کجا هستم
همین دانم که خاری در گلستان شما هستم
****
شمـا دادیــد در عیــن سیـاهی آبرو بر من
شما شستید جرمم را به آب رحمت از دامن
شمـا دادید جـان تـازهام از مهر خود بر تن
شمـا از گلخـن آوردیـد مـا را جانب گلشن
شما خواندید از بهـر عنایت خلق عالم را
مبادا دور سازید از درِ این خانه «میثم» را
صفاى مدینه
امشب فزوده اند صفاى مدینه را
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
با جلوه هاى اشرقت الارض قدسیان
بستند چلچراغ سماى مدینه را
روح الامین بیاد بهار نزول وحى
گلبوسه مى زند سرو پاى مدینه را
بیت النبى و گنبد خضرا و مسجدش
بخشیده لطف صحن و سراى مدینه را
در وادى قبا به تماشا نشانده اند
آن نخلهاى سبز قباى مدینه را
آن گونه خرم است که گویى گشوده اند
بر هشت خلد پنجره هاى مدینه را
عطر و گلاب لاله بدین گونه دلپذیر
تغییر داده حال و هواى مدینه را
نور جمال حضرت هادى است که اینچنین
روشن چو روز کرده فضاى مدینه را
ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت
تا روشنى دهد همه جاى مدینه را
آنسان که بود هجرت والاى احمدى
تاریخ ساز شهر و بناى مدینه را
این وارث رسول هم از راز هجرتش
تا سامرا رساند صفاى مدینه را
گلبانگ شادى است بگوش فرشتگان
فریاد مکه را و نداى مدینه را
کاین ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است