جنب و جوش فوق العادهاى که «مدینه» را در کام خود فروبرده بود، به این خاطر بود که پیامبر عالیقدر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم اعلام داشت مىخواهد حج وداع انجام دهد. خبر انجام آخرین حج پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مردم شهر را به تحرک و رفت و آمدهاى شتابآمیزى واداشت و قبایل و چادرنشینهاى اطراف را هم تا آنجا که از این دعوت اطلاع یافته بودند، به داخل شهر کشاند. مدینه شاهد روزهاى شادى و شکوهمندى بود.
آنان که دعوت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم را دریافت کرده بودند، از شهرها و نقاط مختلف بلاد اسلامى و حجاز دسته دسته به «مدینه» شتافته و آنگاه که با شهر انباشته از جمعیت روبهرو شدند، در اطراف شهر چادر زدند و اسکان یافتند تا در مراسم حج در کنار رسول خدا شرکت جسته و مناسک حج را از فرستاده خدا آموخته و عملى گردانند.
دوشنبه پنجم ذیقعده سال دهم هجرت است، بیست و سه سال از رسالت پیامبر گذشته و حضرتش در بهار شصت و سومین سال زندگى خود قرار دارد. او در مدینه غسل انجام داد، دو قطعه پارچه ساده را به عنوان لباس به تن پوشاند و در حالى که محاسن را شانه زده و بدن را خوشبو نموده، و چون نگینى درخشان در میان اعضاء خانواده، یاران مهاجر و انصار و دیگر مسلمانان قدم برمىداشت، میدنه را ترک گفت.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نماز ظهر را در مسجد مدینه به جماعت برگزار کرد، اما نماز عصر را در مسجد «شجره» که آن روز تا شهر ده کیلومتر فاصله داشت، به جاى آورد و در حالى که جامههاى احرام را به تن کرده بود، از جلو یاران و همراهان که تعداد آنان به نود یا یکصد و بیست و چهار هزار تن مىرسید، (1) بیابان سوزان حجاز را لبیکگویان به شوق دیدار کعبه پیش گرفتند.
آهنگ درهم پیچیدهى زنگهاى شترهایى که کاروانیان را حرکت مىدهند، در سکوت شب صحرا، آواى دلارامى را پدید آورده است. ماه، در شبهاى اوائل ماه، زود به آغوش غروب مىخرامد و شب را در سکوت مطلقى فرومىبرد تا «شیران روز» که اکنون «راهبان شب» گردیدهاند با نور ضمیر خویش به اوراق کتاب هستى بنگرند و زمزمه شبانه آنان را از خاک به افلاک اوج گیرد.
کاروان حج به پیشوایى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم راه مکه را ادامه مى دهد. زمینهاى ریگزار و خاموش حجاز زیر پاى هزاران مرد و زن که لبیک آنان به طور بىسابقهاى فضا را پر کرده است، مىلرزد و راهیان این سفر تاریخى، ضمن اینکه در هر منزلگاهى براى استراحت و خوردن غذا توقفى دارند، به راه ادامه مىدهند.
فاصله مدینه تا مکه حدود نود فرسنگ است، کاروانها به طور معمول این فاصله را ده روز مىپیمودند. این کاروان عظیم هم، در حالى که دوشنبه از مدینه بیرون آمده، پس از پنج روز راهپیمائى صبحگاه پنجشنبه روز ششم به «ابواء» رسید. سرزمین «ابواء» براى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم حساب دیگرى دارد، بوى دیگرى مىدهد. آن زمین سالها قبل «آمنه» مادر محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم را در آغوش پنهان ساخته و اکنون رسول خدا بر تربت مادر رسیده و با چند قطره اشک مزار مادر را شستشو مىدهد، و اندکى بیش از سایر منازل، اقامت مىکند تا مهر مادر را پاس دارد. پیامبر دوست مىدارد اندکى بیشتر هم بر مزار مادر توقف کند، اما رسالت عظیمتر حج، این فرصت را از او مىگیرد، و ناچار از آن منزل حرکت مىکند و همچنان این سالار بزرگ بر هدایت همراهان به راه شبانهروزى ادامه مىدهد.
کاروان عظیم حج هزاران نفرى رسول خدا که فاطمه اطهر علیهاالسلام، همسران پیامبر، اسماء دختر عمیس و زنان دیگرى در آن حضور دارند، فرسنگها راه را پشت سر گذاشت. در حالى که شترانى را هم براى قربانى از مدینه همراه خود آورده بودند. آنها خسته و فرسوده به نظر مىرسیدند، پس از عبور از سرزمین «جحفه» شب یکشنبه، چهارم ذیحجه، در منزلگاه «ذىطوى» که در نزدیکى مکه قرار داشت، توقفى کردند و پس از اداى نماز صبح همان روز، از گردنه «کواء» وارد مکه شدند، از درب «بنىشیبه» به مسجدالحرام آمدند و به اعمال حج پرداختند. (2)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و کاروان همراه، طواف کردند، نماز خواندند، سعى صفا و مروه انجام دادند، از زمزم نوشیدند، دعاى فراوانى سر دادند و به این ترتیب اعمال عمره آنان تازه پایان یافته بود که على علیهالسلام هم پس از مأموریت «یمن» براى شرکت در مراسم حج رسول خدا، که از آن با اطلاع بود، خود را به مکه رسانید و پس از انجام اعمال به ملاقات رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم و فاطمه علیهاالسلام شتافت. (3)
این کاروان از روز یکشنبه تا پنجشنبه هشتم ذیحجه به مدت چهار روز در مکه توقف داشت، بعد از ظهر همان روز، که «یوم ترویه» نام دارد افراد، در حالى که غسل کرده و لباس احرام به تن پوشیده بودند، براى اعمال حج روانه سرزمین «منى» شدند و پس از توقف در «منى» صبح روز نهم ذیحجه، به بیابان عرفات وارد گردیدند. (4)
سخنرانى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در عرفات، یک منشور عمیق اعتقادى، اخلاقى، حقوقى و سیاسى است. که آن را شمرده شمرده ایراد مىفرموده، گاهى توقفى مىکرده و حتى براى اینکه همه هزاران مخاطب، همه مطالب را بشنوند «ربیعة بن امیة بن خلف» گفتار او را با صداى بلند و به طور شمرده براى دیگران تکرار مىکرد.
فرازهائى از آن خطابه مهم به این ترتیب است:
- اى مردم! به سخن من درست گوش فرادهید، شاید بعد از این، در این مکان دیگر مرا نبینید و آخرین دیدار من با شما در این مکان باشد!
- اى مردم! شما مىدانید، این سرزمین، این ماه و این روز، همه محترمند، و خداوند هم جان و مال همگان را محترم شمرده و هیچکس حق تجاوز به مال و جان کسى را ندارد.
- اى مردم! درباره رعایت حق زنان به شما سفارش مىکنم، آنان امانتهاى الهى در دست شما مىباشند، از آنان کامجوئى مىکنید، خداوند آنان را براى شما حلال گردانیده، و درباره لباس و خوراک و خوشرفتارى نسبت به آنان نباید هیچ گونه مسامحهاى داشته باشید.
- اى مردم! مسلمان برادر مسلمان است و هرگز نباید درباره او غیبت و حیله و خیانت روا دارد و در جان و مال او تجاوز نماید.
- اى مردم! مبادا بعد از من راه کفر و گمراهى را پیش گیرید و به راه اختلاف و سرگردانى روى آورید، زیرا من براى پس از خود، دو یادگار به جاى مىگذارم که اگر بدان پناه برید هرگز گمراه نخواهید شد.
آن دو یادگار: کتاب خداوند و عترت من که اهلبیتم مىباشند، هستند. (5)
بارى، سخنرانى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در عرفات پایان یافت، در طى آن دوازده بار اللهم اشهد گفت و خداوند را در آن سرزمین مقدس به گواهى خواند و در فاصلههاى سخن، که «ربیعه» آن را جمله جمله به گوش افراد مىرسانید، در جواب رسول خدا، که مىفرمود: «الاهل بلنت؟ آیا من رسالت خود را انجام دادم؟» هزاران مرد و زن مسلمان حاضر در صحراى عرفات، سخنان و انجام رسالت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم را تأیید کردند و پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم سفارش کرد، این مطالب را افراد حاضر وقتى به شهر و دیار خود برگشتند دیگران هم برسانند. (6)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در «منى» و پس از آن هم سخنرانیها و مطالبى براى همراهان بیان داشته است، اما چیزى که دل همراهان، را غمآلود ساخته، آن جمله رسول خداست: «در این مکان دیگر مرا نخواهید دید!» از سوى دیگر یک گروه چهارده نفرى از کفار و منافقین هم در صدد قتل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم برمىآیند و مىخواهند به وسیله آب مسموم، یا رم دادن شتر آن حضرت در کوهها، وجود نازنینش را از میان بردارند که با عنایت خداوند موفق نمىشوند. (7)
به هر حال، اعمال حج پایان مىیابد و پس از چند روز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و همراهان و همه حاجیان مکه را ترک مىگویند و راه وطن را پیش مىگیرند. در بازگشت. در سر هر کسى سودائى است، اما رسول خدا به آینده مىاندیشد، او براى امت بسیار زحمت کشیده و شدیدا نگران است.
قرآن کریم مسئلهى دلسوزى و عشق و علاقه پیامبر به اسلام و امت مسلمان را با تعبیر: «... عزیز علیه ما عنتم، حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (8) بیان فرموده است.
وجود رسول خدا رحمت است، ناراحتى آینده امت بر قلب او سنگینى مىکند و براى نجات و آسایش امت حرص شدید و تلاش فراوان دارد. رسول خدا، براى پس از خود و آینده اسلام عزیز نگران است، او هیچگاه امت را بدون سرپرست نمىگذاشت. در سال هفتم هجرت هم که براى شرکت در جنگ خیبر موقتاً مدینه را ترک مىگفت: «سباع بن عرفطهى غفارى» را جانشین خود قرار داد. (9) در سال نهم هجرت نیز وقتى براى «جنگ تبوک» رفت، على علیهالسلام را به جانشینى خود در مدینه برگزید (10) اما پس از سفر ابدى و غیبت همیشگى خود، براى امت اسلامى چه باید کرد؟
کاروان عظیم حجى که مکه را ترک گفته به سوى مدینه به راه خود ادامه مىدهد. چند روزى راه را پشت سر گذاشته و آهنگ دراى (11) کاروان در فضا درهم مىپیچد. آفتاب چون آتش بر لخته سنگها و ماهورها مىبارد، و چهرههاى زنان و مردانى را که در رکاب پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم حج گذاردهاند و اکنون رنج سفر را بر خود هموار مىکنند، مىسوزاند.
اصل مسئله جانشینى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به عنوان استمرار رسالت، براى خود آن حضرت روشن است، زیرا خداوند از قبل تکلیف را مشخص کرده و آیه تبلیغ هم بدان گواهى مىدهد، بلکه مشکل در شیوه و زمان تعیین موضوع جانشینى است که ناگاه اطرافیان رسول خدا مشاهده مىکنند، چهره او برافروخته مىشود، انقلاب روحى به او دست مىدهد و عرق از پیشانى بلندش بر رخسار سرازیر مىگردد.
اینجا سرزمین پهناور «جحفه» است. در بخشى از دامنه آن گودال بزرگ آبى قرار دارد، که به آن «غدیر» گفته مىشود. نزدیک ظهر روز هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت است و سابقهى آثار و علائم وحى که به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل مىشد، براى یاران و اطرافیان، سابقهى شناخته شده بود. به همین دلیل وقتى آن حالت را در وجود نازنین رسول گرامى اسلام مشاهده کردند، با اشارهى او شترش را خوابانیدند. نغمه آسمانى سر رسیده است:
اى پیامبر! آنچه از خداوند بر تو نازل گردیده، ابلاغ کن. اگر چنین نکنى رسالت الهى را انجام ندادهاى، بیم نداشته باش، خداوند تو را از مردم حفظ مىکند. (12)
کاروان متوقف شد و چه جاى مناسبى! سر سه راهى مدینه و مصر و عراق، اگر جاى دیگر مىشد، مصریان و عراقیان بىخبر جدا مىشدند.... اینجا «غدیرخم» است.... همگان از گودال آب وضو گرفتند و در آن دامنه پاک و صاف صحرا نماز ظهر را به امامت رسول خدا به جاى آوردند. به دستور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم افرادى را که جلو رفته بودند بازگرداندند و دنبالهروهاى قافله هم سر رسیدند و توقف کردند، در دامنه غدیر جمعیت انبوهى تا یکصد و بیست هزار نفر گرد آمده است. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىخواهد سخنرانى کند و پیام مهمى را ابلاغ نماید. از جهاز شترها منبر بلندى ساختند پیامبر بر بالاى آن قرار گرفت و به سخنرانى پرداخت، تقریبا مضمون سخنرانى «عرفات» تکرار شد و افرادى که در نقطههاى مختلف آن دریاى جمعیت زن و مرد مستقر شده بودند، همه مطالب رسول خدا را به گوش همگان مىرساندند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم حمد و ثناى الهى را انجام داد، از حاضران براى رسالت و ولایت خویش اقرارهاى متعدد گرفت، و آنگاه در حالى که على علیهالسلام را بر بالاى منبر نزد خود، یک پله پائینتر قرار داده بود، فرمود: «اى مردم! آیا من نسبت به اهل ایمان، از خود آنها ولایت بیشترى دارم؟» همگان فریاد برداشتند: «همینطور است، اى رسول خدا.»
آنگاه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم ادامه داد: «من کنت مولاه، فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» (13)
هرکس من مولاى او هستم. این على علیهالسلام هم مولاى اوست. خدایا! دوست بدار آنکه على علیهالسلام را دوست بدارد، و دشمن بدار، با آن که با على علیهالسلام درستیزد...
سخنرانى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که با فاصله و شمرده صورت مىگرفت، و احیاناً افراد در آن میان سؤالهائى هم مىکردند، حدود چهار ساعت طول کشید، و افرادى که لب به «حجرالاسود» گذاشته و عموماً در زمزم حرم جان شسته و صفاى «صفا» را به جان خریده بودند، آن را استماع کردند!
در صحراى سوزان «غدیر» شور و حال بهشتى بوده و در خیمه خلافت على علیهالسلام، که سه روز در آن سرزمین برافراشته بود، شکوه و جلال مقدسى موج مىزد. هلهلهى شادى در فضا اوج مىگرفت و افراد دسته دسته بدان وارد مىشدند و ضمن تبریک، دست على علیهالسلام را به بیعت مىفشردند. (14)
از افراد سرشناسى که جلوتر از دیگران تبریک گفتند و بیعت کردند، عبداللَّه بن قحافه (ابوبکر)، عمر به خطاب، طلحه بن عبداللَّه، زبیر بن عوام و عبداللَّه بن عباس را مىتوان نام برد، که ابوبکر و عمر در حالى که دست على علیهالسلام را در دست گرفته بودند، مىگفتند: «به به، اى پسر ابوطالب، به تو تبریک مىگوئیم، که مولاى هر مرد و زن مسلمان شدهاى.» (15)
آنگاه هم که خطابه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به پایان مىرسید و موضوع مهم خلافت على علیهالسلام تثبیت مىگردید، آیه قرآن نازل شد: «امروز کافران از اینکه به دین شما زیانى رسانند، مأیوس گردیدند، شما از آنان نترسید، از من بیم به دل داشته باشید، امروز دین شما را به سر حد کمال رساندم و نعمت خویش را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان بهترین آئین برگزیدم.» (16)
سرانجام کاروان عظیم یکصد و بیست هزار نفرى که مدت سه شبانه روز در «غدیرخم» توقف نموده بود، پس از اینکه به نعمت والاى ولایت و امامت دست یافت به صورت گروههاى مختلف راهى دیار خود گردیدند.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم با یک دنیا شادى فریاد برداشت: یوم غدیرخم، افضل اعیاد امتى... (17)
روز عید غدیرخم، از بهترین عیدهاى امت من است.
پی نوشت ها
1 ـ حیات محمد، ص 459، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 7.
2 ـ حیات محمد، ص 460، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 10.
3 ـ ناسخ التواریخ، ج 4 ص 15، حیات محمد ص 461.
4 ـ ناسخ التواریخ، ج 4 ص 19، حیات محمد ص 461.
5 ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 22.
6 ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112.
7 ـ ناسخ التواریخ، ج 4، ص 32.
8 ـ سوره توبه، آیه 128. (... که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.»
9 ـ تاریخ پیامبر اسلام، ص 500.
10 ـ تاریخ پیامبر اسلام، ص 625
11 ـ زنگ بزرگ، جرس- فرهنگ معین.
12 ـ سوره مائده، آیه 67.
13 ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 39، الغدیر، ج 1، ص 11.
14 ـ ناسخ التواریخ، ج 4، ص 47.
15 ـ الغدیر، ج 1، ص 283.
16 ـ سوره مائده، آیه 3.
17 ـ الغدیر، ج 1، ص 283.