1 - در کتاب التفسیر سوره الاحزاب در ذیل آیات فوق . « عن عایشه قالت : خرجت سوده بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها ، وکانت امرأه جسیمه لاتخفى على من یعرفها ، فرآها عمر بن الخطّاب ، فقال : یا سوده ! أما واللَّه ما تخفین علینا ، فانظرى کیف تخرجین ، قالت : فانکفأت راجعه .. فدخلت فقالت : یا رسول اللَّه انّی خرجت لبعض حاجتی فقال لی عمر : کذا وکذا ، ...فقال : انّه قد اذن لکنّ أن تخرجن لحاجتکنّ » ( عایشه گفت : پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید ، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت ، او زنى تنومند بود ، از اینرو نمىتوانست خود را از کسانیکه او را مىشناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید ، وگفت : اى سوده ! به خدا نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى ، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت : پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت : یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم : عمر به من چنین وچنان گفت... پس ( پیامبر اکرم ( ص ) ) فرمود : شما اجازه داده شدهاید تا براى نیازهایتان خارج شوید. ) صحیح بخارى ، ج 3 ، ص451 باب 45 ، حدیث 1220.
2 - در کتاب النکاح باب خروج النساء لحوائجهن . « عن عایشه خرجت سوده بنت زمعه لیلاً فرآها عمر ، فعرفها ، فقال : انّک واللَّه یا سوده ! ما یخفین علینا ، فرجعت الى النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) فذکرت ذلک له...وهو یقول : قد أذن اللَّه لکنّ أن تخرجن لحوائجکنّ » ( عایشه گفت : شبى سوده بنت زمعه بیرون رفت ، عمر او را دید وشناخت ، وگفت : به خدا اى سوده نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت : بسوى پیامبر ( ص ) باز گشت ، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل کرد ، واو ( ص ) مىفرمود : خدا به شما اجازه داده است تا براى نیازهایتان خارج شوید. ) همان ، ج 4 ، ص 75 ، ب 116 ، ح 166.
3 - کتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز . « عن عایشه انّ ازواج النّبىّ ( صلى الله علیه و سلم ) کنّ یخرجن باللیل اذا تبرزن الى المناصع وهو صعید افیح فکان عمر یقول للنّبی ( صلى الله علیه و سلم ) : تحجب نسائک ، فلم یکن رسول اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) یفعل ، فخرجت سوده بنت زمعه زوج النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) لیله من اللیالى عشاءً ، وکانت امرأه طویله ، فناداها عمر : الا قد عرفناک یاسوده ، حرصاً على ان ینزل الحجاب » ( عایشه گفت : همسران پیغمبر ( ص ) در شب براى قضاى حاجت به زمین وسیعى مىرفتند ، عمر به پیامبر مىگفت : زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پیامبر ( به نصیحت عمر ) عمل نمىکرد ، تا شبى سوده بنت زمعه که قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بیرون شد ، پس عمر فریاد بر آورد : اى سوده بدان که تو را شناختیم ، چون وى بر نزول آیه حجاب حریص بود ) همان ، ج 1 ، ص 136 ، ب109 ، ح 143.
معمولاً مفسرین شأن نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کردهاند .
1 - داستان فوق
2 - اینکه یکى از اصحاب پیامبر ( ص ) گفت : چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد ، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد ، پس آیات فوق نازل گردید . گروهى از مفسران این شأن نزول را ذکر کردهاند از آن جمله است طبرى در جامع البیان ، و آلوسى در روح المعانى ، و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم ، ابن کثیر صحابى مورد شأن نزول آیه را طلحه و همسرى را که در نظر داشته عایشه دانسته است . با وجود اینکه داستان عمر و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده به طوریکه در متن حدیث آمده است « بعد ما ضرب الحجاب » . در عین حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذیت و آزار امالمؤمنین سوده حرم پیامبر را - که موجب آزردگى رسول خدا شده و یکى از اسباب نزول آیه شریفه ( و ما کان لکم ان تؤذوا رسولاللَّه ) حق اذیت و آزار پیامبر ( ص ) را ندارید - را جزء فضائل عمر و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر به شمار آوردهاند . مثلاً آلوسى پس از قبول اینکه کار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسولاللَّه ( ص ) و آزردن او است ، مىگوید : عمر در این کار عیبى نمىدیده ، چون گمان مىکرده که بر این کار خیر عظیمى مترتب مىگردد . « وذلک أ حد موافقات عمر ( ره ) وهی مشهوره ، وعدّ الشّیعه ما وقع منه من المثالب ، قالوا : لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) وایذائها بذلک. واجاب أهل السّنه ، بعد تسلیم صحه الخبر أنّه ( ره ) رأى أن لابأس بذلک ، لما غلب على ظنّه من ترتب الخیر العظیم... » تفسیر روح المعانى ، ج 22 ، ص 72. و نیز بخارى - یا برخى از راویان حدیث - در کتاب وضوء این داستان را چنین توجیه کردهاند ، که این اهانت و سوء ادب « حرصاً على أن ینزل الحجاب » بوده . صحیح بخارى ، ج 1 ، کتاب الوضوء ، باب 109 خروج النّساء الى البراز. و حال آنکه خود در تفسیر سوره احزاب گفته است : این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است . همان. این امر موجب گردیده تا برخى از شارحان بخارى ناگزیر شوند براى جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است . « قال الکرمانى : فان قلت : وقع هنا أنّه کان بعد ضرب الحجاب ، وتقدم فی الوضوء أ نّه کان قبل الحجاب ، فالجواب : لعله وقع مرتین. » فتح البارى ، عسقلانى ، ج 8 ، ص 391. به هر حال ، آنگاه که حکومت در دست پیامبراکرم ( ص ) بود ، و آنان محکوم بودند ، بر آن حضرت جرئت مىکردند . گاه با آرزوى رحلت پیامبر ، خیال ازدواج با همسرش را در سر مىپروراندند ، گاه با عبارات توهین آمیزى همسران پیامبر ( ص ) را مخاطب قرار مىدادند .
آه ، این چه جرئتى وقیحانه است ؟ تصور رحلت رهبران دینى براى ارادتمندانشان بسیار دشوار است . آه چه مظلومیتى ؟ آه چه غربتى ؟ یا رسولاللَّه « اصبنا بک یا حبیب قلوبنا فما اعظم المصیبه حیث انقطع عنا الوحى و حیث فقدناک » . هنوز 60 بهار از عمر شریف و مبارکت نگذشته بود که تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند !
با جملههاى اهانت آمیز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود ( و ما کان لکم ان تؤذوا رسول اللَّه و لا أن تنکحوا ازواجه من بعده ابداً ) آه چه جرئتى ؟ آیا این قوم پس از آنکه خود به حکومت رسیدند ، و فاطمه ( س ) و اهلبیت پیامبر ( ص ) در ظاهر محکوم و مقهور گردیدند ، براى پىگیرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت ؟ چون دختر پیامبر است ؟ چون همسر على است ؟ چون مصیبت زده است ؟ آن هم به بزرگترین مصائب ؟ نه ، این امور بر جرئت آنان مىافزود .
امّا هنوز جاى سؤال است که چرا از شجاعت پیامبر ( ص ) و على8 نمىهراسیدند و جرأت مىکردند ؟ یا به تعبیر دیگر ، چرا پیامبر و على صلوات اللَّه علیهما از شجاعت و غیرت خود بهره نمىگرفتند ، تا مخالفان چنان جرأت کنند و بر آنها چیره شوند ؟ اولاً : خاندان پیامبر ( ص ) همانند دیگران نیستند .
آنچه آنان را به عکس العمل وا مىدارد فقط امر الهى و رضاى اوست . آنان بر اساس تعصب ، غضب ، منافع شخصى ، دفاع از خود و متعلقات خود حرکت نمىکنند . بلکه تنها مدافع دین و تابع وظیفه و امر الهىاند .
حضرت على ( ع ) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مىکرد ، او امر به صبر شده بود ، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد . ثانیاً : روشن است که اگر به همسر یا مادر و خواهر کسى - هر چند ضعیف و غیرشجاع - هجوم برند ، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمىخیزد . امّا اگر بداند که مهاجمین مىخواهند با تحریک احساسات ، وى را به عکسالعمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند . اگر شخصى با تدبیر و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هیچگاه دشمن را با عکس العمل به اهدافش نمىرساند . على ( ع ) مىدانست آشوب و جنجال هدف مهاجمین است ، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه8 بگیرد . على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمین را خنثى کرد .
و با فدا نمودن خود و همسرش ، مسؤولیت بزرگ خود را براى حفظ دین ایفا و حجت را تا روز قیامت بر خلق تمام کرد . و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیشروى تاریخ قرارداد ، که از آن جمله است : چرا خورشید عُمْر فاطمه ( س ) به آن زودى غروب کرد ؟ آیا به مرگ طبیعى بود ؟
تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت ؟
آتشزدن در خانه چطور ؟
در به پهلوزدن چطور ؟
سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود ؟
اگر اینها نبود ؟ یا اینها موجب شهادت نبود ؟
پس چرا : همانطور که بخارى ومسلم مىگویند : فاطمه ( س ) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود ؟ « فغضبت فاطمه بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت » . صحیح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، کتاب الخمس ، باب 837 ، ح1265 . « فوجدت فاطمه على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت . » همان ، ج 3 ، ص 252 ، کتاب المغازى ، ب 155 غزوه خیبر ، حدیث 704 . و صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 ، ح 52 . چرا در بخارى آمده است : فاطمه ( س ) پنهان بخاک سپرده شد ؟ « فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها . » همان . چرا چنانکه بخارى نقل کرده : نیمه شب دفن گردید ؟ همان .
چرا قبر تنها یادگار پیامبر ( ص ) هنوز مخفى است ؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرابخارى ومسلم آوردهاند : على ( ع ) ابوبکر و عمر را کاذب ، آثم ، غادر و خائن مىدانست ؟ قال عمر لعلى وعباس : « فرأیتماه ( ابابکر ) کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 حکم الفئ ، حدیث 49 . شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه ( س ) گذشت على ( ع ) بپامىخاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه ( س ) درگیر مىشد . امروز تحریف گران تاریخ مىگفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على ( ع ) قاتل فاطمه است . دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود .
این قبیل امور از تحریف گران تاریخ بعید نیست ، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا ( س ) کمتر از این نمىباشد . تحریف گران تاریخ ، توجیه کنندگان حقایق ، در مورد شهید جنگ صفین ، عمّار یاسر ، که پیامبراکرم ( ص ) فرموده بود : « یقتله الفئه الباغیه » « فراه النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) فینفض التّراب عنه ویقول : تقتله الفئه الباغیه ویح عمّار یدعوهم الى الجنّه ویدعونه الى النّار» صحیح بخارى ، ج1 ، ص254 ، کتاب الصّلاه ، باب 304 التعاون فى بناء المسجد . تو را گروهى سرکش به شهادت مىرسانند ، چون صدور این حدیث از پیامبراکرم ( ص ) مورد اتفاق بود ، و قابل انکار نبود ، و یکى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلین عمّار و رهبرشان بود ، آنانکه براى دفاع از معاویه از هیچ مکابرهاى روى گردان نبودند ، روز را تاریک و شب را روشن معرفى مىکردند ، مگر نگفتند على قاتل عمّار است ؟ چون وى را به جنگ آورده است ؟ ! غافل از اینکه پیامبر اکرم ( ص ) در ادامه سخنش فرموده بود « یدعوهم الى الجنّه و یدعونه الى النار » همان . عمّار آنان را به سوى بهشت مىخواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مىکنند ، و به این وسیله پیامبر اکرم ( ص ) مخالفان على ( ع ) و رهبرشان را مصداق آیه شریفه ( و جعلنا هم أئمه یدعون الى النّار و یوم القیامه لا ینصرون ) سوره القصص ، آیه 41 . قرارداد .