مقدمه
قرار گرفتن انسان در جریان رشد و فراروی، در همه لایهها و سطوح زندگی فردی و اجتماعی، چکیده و مبنای همه تلاشهای انسانها و مکاتب و ادیان الهی و غیرالهی در طول تاریخ بشری بوده است. «اندیشه شرقی» از منظر جامعهشناسی امروز، و «هدایت»، «فلاح» و «رستگاری» در دیدگاه دینی، تلاشی برای همین قرار گرفتن در جریان رشد و فراروی به شمار میآیند. در این میان، نیاز بشر به انسان هادی و راهبر برای راهنمایی او به درست قرار گرفتن در این جریان و همراهی و تا منتهای بلوغ و شکوفایی آدمیت، همواره وجود داشته و احساس میشده است.
این مقاله کوششی است برای ترسیم خطوط کلی الگوی شخصیت سالم در نگاه بانوی بزرگ؛ اینکه چگونه آدمی میتواند از مرز «بهنجار» فرا رود و به گنجینه استعداد، خلاّقیت، نیرو و انگیزش پنهان دست یازد، از خویشتن فرا رود و کمال خویش را در رویش و رستگاری و پیوستگی با هستی و کمال مطلق دریابد و در این پیوستگی، خلق را تا مراتب مطلوب اعتلا و ترقّی، همراهی و راهبری کند.
این مقاله در دو قسمت به موضوع پرداخته است:
در قسمت اول (شناختهای نخست)، تلاش شده است تا نگاهی اجمالی از منظر اندیشه ترقّی و روانشناسی کمال به بانوی بزرگ صورت گیرد و سه جریان اصیل تربیتی و وجودی معرفی شوند:
1. جریان وجودی او به عنوان صاحب ولایت کبرا و اسرار باطنی؛
2. جریان وجودی او به عنوان پرورده و تربیتیافته آموزههای پیامبر صلیاللهعلیهوآله ؛
3. جریان وجودی او به عنوان انسان راهبر.
در قسمت دوم (نگاه به حضرت فاطمه علیهاالسلام از منظر فرایند رشد شخصیت)، به بررسی چگونگی تبلور جریانهای عظیم وجودی در شخصیت و زندگی بانو اشاره شده است. این بررسی در دو سطح انجام شده است:
1. تعالییابی بینش و نگرش به هستی؛
2. معیارهای شناختی شخصیت فرارونده.
ترقّی و تعالی؛ نگاهی برگزیده به سنّت بانوی بزرگ
ترقّیِ فارغ از تبعیض جنسیتی، مطلوب اصلی زن امروز از دین است که این، خود مبنای فلسفی همه مفاهیم مربوط به تعالی و توسعه است که باید تعریف سزاواری از آن به دست داد. در مفهوم پیشینی، «ترقّی» به مفهوم گرایش به تغییرات بادوام و مستمر مطلوبتر در همه ابعاد، ارکان، وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و نیز در سیاست و اقتصاد است.
اعتقاد به ترقّی مفهومی است دارای ماهیتی نظری ـ تجربی و بر پایه گرایش به بهینهسازی انسان و جامعه بر قوانین معیّنی استوار است. یک مفهوم درونی این عقیده آن است که عقل جزئی و ابزارانگار در خدمت بینش آرمانی به وضعیت مطلوب و عقل کلی نگر و آرمانخواه و نیز تعالیم وحیانی قرار گیرد. «ترقّی» متشکّل از تغییراتی است که در جهت معیّنی صورت میپذیرند و از اینرو، به سمت مطلوبتر شدن اوضاع و احوال نسبت به وضعیتی قبلی است.
ترقّی و تعالی از نگاه و تفسیر دینی و در نمونه آن سنّت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، «هدایت» است و فلاح و رشد، و دین اسلام «الگو و روش هدایت» به صراط مستقیم تا توحید.
قرآن کریم و سنّت (زبان و زندگی) پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهاالسلام گزارشگر آموزههای دیانت حق و فراخوان به بینشی عمیق و فراگیر و کارآمد در ابعاد هدایت اسلامی هستند و هدایت دینی، که خود شامل «تربیت انسانی» است، از سازندگی و راهبری فرد و شکوفایی قابلیتها و استعدادهای انسانی به منظور سازندگی و به ثمر رساندن بهینه قابلیتها و امکانات جامعه آغاز میشود.
فاطمه زهرا علیهاالسلام ؛ نشانه انسانیت و جامعه آرمانی
فاطمه زهرا علیهاالسلام انسان هادی است و پرسش ما از آن آستانه بزرگ، ترقّی، تعالی، هدایت و فلاح برای فرد و جامعه است. پرسش، منظر ما در شناخت سنّت بانوی بزرگ است.
فاطمه علیهاالسلام الگوی تربیت و حضور اصلاحی در جامعه، الگوی جاودان انسان آرمانی، زن راهنما و نشانگر انسان و جامعه ایدهآل است. از امام زمان علیهالسلام نقل شده است:
«و فی ابنةِ رسولِ اللّهِ لی اسوةٌ حسنةٌ.»(2)
او الگوی حسن، الگوی صادق و سعادتآفرین حرکت و سلوک، و حیات و کمال پایدار فرد و جامعه است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«... فاقتدوا بالزهرةِ (... والزهرةُ فاطمةُ).»(3)
و امام باقر علیهالسلام خطاب به زنی که الگو و معیارِ روش سزاوار زندگی است، میفرماید:
«اگر طالب فضیلتی، راه زهرا علیهاالسلام را پیش گیر.»(4)
حضور این الگو را، به ویژه در رویارویی با جاهلیت همواره تاریخ بشریت، به طور مقایسهای بهتر میتوان شناخت. آنگاه شناختی کلی از زهرای مرضیه علیهاالسلام و به آموزگاری او، زینب کبری علیهاالسلام و فاطمیان و زینبیان سدههای پس از وی، برای دانستنیهای بعدی ضرورت مییابد. و اینگونه میتوان تصویر روشنتری از نقش دین و سنّت فاطمه زهرا علیهاالسلام در زندگی بشر داشت.
فاطمه علیهاالسلام در عرصه سه جریان و سه شناخت
بانو از آن اولین هنگام که جان آدمی آگاهیها را درمییابد و پرورش میگیرد، تحت تعلیم و پرورش آموزههای وحی، خانواده و بخصوص پدر قرار گرفت و بدینگونه آموخت و بالید. وجود صدیقه طاهره علیهاالسلام فراگیر سه جریان وجودی است و شناخت او در گرو شناخت این سه جریان عظیم تربیتی و وجودی او:
اول. جریان وجودی خود به عنوان صاحب ولایت کبرا و اسرار باطنی
نفس قدسی زهرای مرضیه علیهاالسلام از سرداق عالم ربوبی برای هدایت آدمیان به این جهان آمده است. جریان عظیم وجودی، اساس هستیشناختیِ پایدار و حقّانیت و فراتر بودن وی از زمان و مکانِ سنّت است و مبنای نظری ـ کلامی نظام تربیتی ـ اجتماعیِ قابل استنباط از سنّت او را توضیح میدهد، و همین خاستگاه هستیشناختی است که کلام او را، زندگی او را، مرگ او را، تنهاییها و خروشها، اشکها و فریادها و سلوک و سیره او را الگویی میدارد جاودان و جاری در همه عرصههای زندگی جامعه و تاریخ بشری.
فاطمه زهرا انسان هادی است.(5) در اسلام، انسان هادی پس از نفس الوهیِ پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله ، همان کسانی هستند که در حدیث نبوی و مسلّم «ثقلین»، عِدل و لنگه قرآن کریم قرار گرفتهاند. انسان هادی ـ ناگزیر ـ معصوم است. «عصمت» به معنای پاکیزگی از خطا و گناه است. «علمِ صحیح» و «اختیار خلاّق» (برآمده از جوهره عبودیت) ملازم با عصمتاند و عصمت ملازم با علم صحیح و اختیار خلاّق. آیات «تطهیر» و «مباهله» عصمت زهرا علیهاالسلام را توضیح میدهند.
دوم. جریان وجودی خود به عنوان تربیتیافته آموزههای پیامبر
وجود فاطمه علیهاالسلام در وجهه انسانی، عرصه جریانهای عظیم شناختی، روحی و رفتاری است:
ـ جریان عظیم شناختی در برخورد با انسان، زندگی، هستی، خداوند، جامعه، تاریخ، رسالت، مسئولیت، تکلیف، دنیا و آخرت؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان بندهای خاشع و عارفی عاشق در اوج عرصههای حماسه و تدبیر؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان انسانی مسئول در ارتباط با عمیقترین دغدغههای بالندگی انسانی؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان پاسدارترین انسان از ارزشهای انبیایی؛
ـ جریان عظیم وجود او به عنوان فداکارترین یاور و مام پیامبر خاتم؛
ـ و بسیاری جریانهای عظیم دیگر.
سوم. جریان وجودی خود به عنوان انسان راهبر
فاطمه یک زن است و خود یک هادی، یک شاهد و یک امام، یک اسوه برای هر زنی که میخواهد چگونه بودن و چگونه شدن خویش را خود برگزیده باشد. او در بینش و اندیشه و احساس و باور و انگیزه و سلوک و سیره و رفتار و زندگیاش، آموزگار چگونه بودن و چگونه شدن زن در هر دو عرصه فردی و اجتماعی است. در وجود فاطمه علیهاالسلام جریان عظیم انسان هادی دینی است:
ـ جریان عظیم وجودی او به عنوان دردمندترین همراه با خلق و همنشین باورها و رنجهای زن در تاریخ؛
ـ جریان عظیم وجودی او برای پیشنهاد زن الگو؛
ـ جریان عظیم وجودی او به عنوان مصلحترین حکیم و حکیمترین حماسه و حماسیترین عاشق و عاشقترین تبیینگر حق و افشاگر باطل؛
ـ و دیگر جریانهای عظیم شناختنی و ناشناختنی.
انگیزه توسّل به بانو
شناخت قابلیت آدمی برای تعالی و گسترش تواناییهای خویش، در گرو شناخت سالمترین شخصیتها و بهترین نمونههای بشری است. تحلیل و بررسی انواع جماعتهای انسانی با شیوههای گوناگونی از قبیل تحلیل سیره، مصاحبه، تداعی آزاد و زندگینامههای خود نوشت و آراء و اندیشهها و سخنان آنان، نشان میدهد که همه انسانها با نیازهایی شبه غریزی(6) به دنیا میآیند. این نیازهای مشترک، انگیزه رشد و کمال و تحقق خود قرار میگیرند و انسان را به تبدیل شدن به آنچه در توان اوست، فرامیخوانند. بدینسان، استعداد بالقوّه برای کمال و سلامت روان از بدو تولّد، وجود دارد، اما اینکه استعداد بالقوّه آدمی تحقق یا فعلیت مییابد یا نه، به نیروهای فردی و اجتماعیای بستگی دارد که «تحقق خود» را میپرورد یا بازمیدارد.
چرا ما نیازمند توسّل به بانوییم؟ باید تحلیل کرد که آدمی در سرّ سویدایِ وجودش، چه خواهش و نیازهایی دارد که وی را برمیانگیزند تا برای تأمین آنها، دست در ولای فاطمه علیهاالسلام زند؟
بر کنار از نیازهای اصلی جسمانی مشترک ما با حیوانات، به عنوان مؤثرترین عامل در شخصیت انسان، نیازهای روانی درمیانند. انگیزههای انسان ـ خواه سالم و خواه ناسالم ـ نیازهای روانی اویند و تفاوت میان آدمیان از ارضای نیازهای مزبور ناشی میشود.
سنّت بانو طریقهای زایا و بارور برای تأمین این نیازهاست:
«اِنّا تَوجّهنا واستشفَعنا و توسَّلنا بِکِ اِلیَ اللّهِ و قدّمناکِ بینَ یَدی حاجاتِنا.»(7)
خودآگاه شدن نیازهای اصیل انسانی همراه با شناخت درست بانو، آدمی را برمیانگیزد تا برای جهتدهی به نیازها و جنبههای گوناگون زندگی، یعنی پاسخهای فکری، عاطفی و حسی به مردم و موضوعها و رویدادها ـ خواه در جهان و خواه در خود ـ به او روی کند؛ نیازهایی مانند:
ـ نیاز به صیانت، فعلیت و اعتلای تمام جنبههای شخصیت و تحقق خود و روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای یکتای خود؛
ـ نیاز به حقیقت در همه عرصههای هستی؛
ـ نیاز به خوبی، نیکی، زیبایی و به معناداری زندگی و پرمعنایی آن؛
ـ نیاز به تعلّق داشتن به وجودهای برتر از خود، نیاز به پیوند و ایمان و عشق به جهان، به هستی، به خداوند و به آرمانهای برتر و نیاز به فراروی از دوگانگی و سرّ زندگی و فراشدن؛
ـ نیاز به فرارفتن یا استعلا از نقش فعلپذیر، نیاز به آفرینندگی و خلاّقیت زندگی خویشتن (فرزند، اندیشه، هنر، تربیت خلایق و یا کالای مادی) و از این طریق، تأمین نیاز به آزادی و هدفداری؛
ـ نیاز به حس هویّت و فردیت و یکتایی؛ هویّتی که آدمی را با این احساس و خودآگاهی و شعور که «چیست و کیست» فردیت تکامل یافتهای میبخشد، بدانگونه که احساس میکند زندگیاش را با خود تدبیر میکند و در قلمرو فرمان خود است و دیگران به آن شکل نمیبخشند و در همین جهت، نیاز به یگانگی و تمامیت؛
ـ نیاز به نظم و قاطعیت؛
ـ نیاز به عدالت و قسط؛
ـ نیاز به استغنای تمامیت و جامعیت؛
ـ نیاز به موازین و ضوابطی برای جهتگیری بارور و همساز و همنوای تعامل با همه هستی؛
ـ همه این نیازها در نیاز به رویش و رستگاری و فلاح و کمال و توبه، یکجا حضور دارند. نیاز مداوم انسان به جستوجو برای خویشتن، در حقیقت، برای معنایی است که به هستی ما منظوری ببخشد و هرچه بیشتر بتوانیم پس از گذار به خود و عبور از دنیای بیرون، از خود فراتر رویم و در این فراسوی خود شدن، خود را در راه آرمانهای بالاتر ایثار کنیم. این نیازها، هنگامی که خودآگاهند و آدمی بر تأمین آنها با روشی زایا، بارور و خلاّق عزم جزم کرده است و هنگامی که زبان بیانی روشنی بیابد، «دعا» نامیده میشوند.
ماهیت شخصیت بالنده
بزرگ بانوی اسلام تصویر روشنی از شخصیت بالنده به دست میدهد. چنین انسانی اندیشه و بینش و شعور دارد، قوّه تعقّل و اندیشه و ادراکش را پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک میکند، نگاه نقّادانهای به جامعه و تاریخ خویش دارد، عمیقا عشق میورزد، آفریننده است؛ حس هویّت پایداری دارد؛ با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، و حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است.
یک آموزه بلند بانو آن است که شخصیت سالم، رونده است، نه مانا؛ مسیر است نه مقصد؛ برای تحقق خود پیش میرود، هیچگاه پایان نمیپذیرد و وضعیتی ایستا ندارد. این هدف رو به آینده، فردا را به پس میراند و همه جنبههای خود را دگرگون میسازد و میپروراند.
نگاه به حضرت فاطمه علیهاالسلام از منظر فرایند رشد شخصیت
ابعاد و ساحتهای وجودی انسانی، بعد فکری، روحی، رفتاری و جریان رویش انسانی در مراحل شناختی، روحی و رفتاری تا مرحله عرفان و دعا دانسته شده و بر این اساس، جریان آن تعالیم در این ساحتها و جریان تربیتی مرور میشوند. آموختگان و پروردگان این تعالیم نیز خود، آموزگار این جریان عظیم انسانیاند و هم پیشتر، با زندگیشان تبلور این آموزههایند.
آموزههای بانوی بزرگ در وجهه تربیت و سازندگی فکری
اولین گام جریان تربیت و نخستین بعد رشد وجودی انسان، تربیت فکری و شکلگیری بر صواب آگاهیها و رشد شناختها و بینشها و شعورهای انسانی است که اسوههای پرورده دین، مانند بانوی بزرگ، خود آموزگار آنند؛ شناختهایی که با خودآگاهی و روشنبینی پیوند خوردهاند و جهتدهنده گرایشهای انسانی ما هستند:
اول. تعالییابی بینش و نگرش به هستی
فرایند عظیم خودآگاهی، انسانشناسی، خداشناسی، جهانشناسی، جامعه و تاریخشناسی، شناخت دنیا، آخرت و قیامت، شناخت زندگی و بسیاری شناختهای دیگر از زمره اولین آموزههای دین هستند. خطبه آن حضرت در مسجد مدینه در برابر مهاجران و انصار در احتجاج با ابوبکر، نمونهای از اندیشههای آن بزرگوار است که نوع این تعالیم را در خود دارد.
زمانی که این شناختها برای آدمی شکل بگیرند، خود قلمرو پهناورتری از اشیا و اشخاص را فرامیگیرد و در این جهت، خود گسترش مییابد. برخی از این تعالیم، مانند:
الف. بینشها و شناختها درباره خود به عنوان انسان: شرط اول برای ساخت «خود» و تهذیب و تربیت آن، شناختن آن است. آدمی تا به نیازها، استعدادها، ابعاد و ارزشهای وجودی و خلقت خویش پی نبرد و تا کرامتها و نقش و جایگاه رسالت و مسئولیت خود و جریان عظیم رویش و رستگاری ممکن برای خویش را نشناسد و به «خودآگاهی» نرسد، برای تربیت و ساختن و فعلیت بخشیدن و رویش خویش تلاش نمیکند و برای بهره جستنِ بر صواب از آنها همّتی به کار نمیبندد.
در شناخت و فهم «خود»، بانوی بزرگ برای ما آموزههای بلندی دارد؛ مانند:
«شما بندگان خدا نگهبانان حلال و حرام و حامل دین و احکام و امانتداران حق و رسانندگان آن به خلقید.»(8)
ب. بینشها و شناختها درباره جهان (جهانشناسی): برخی از تعالیم «زن الگو»، درباره شناخت جهان است. این آموزهها دربردارنده مباحثی مانند آفرینش جهان، پدیدههای عالم غیب (فرشتگان و شیطان) و سنّتهای الهی در تدبیر عالم و آفرینش انسان و جهان و معاد و قیامت است؛ مانند:
«همه چیز را از هیچ پدید آورد و بینمونهای انشا کرد؛ نه به آفرینش آنها نیازی داشت و نه از خلقت آن سودی برداشت، جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بندهوار بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد.»(9)
ج. بینشها و شناختها درباره خداوند: با بانوی بزرگ در کانونیترین و بالاترین و والاترین شناختها، به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش میرسیم که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بینیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانی ما بیناست و در ما آگاهی و عشق به خیر و خوبی را گذاشته و ما را به آدمیت و عبودیت فراخوانده است. آدمی با این شناخت و با آن خودآگاهی، اینک در خود نیز راکد نمیماند. از خودِ اینجایی عبور میکند و در جریان والایشِ خودی به شناخت خدا میرسد و درمییابد که تنها در او میتوان آرام گرفت.
«گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بیآلایش است و پایندان این اعتقاد، دلهای با بینش، و راهنمای رسیدن به آن، چراغ دانش.»(10)
د. بینشها و شناختها درباره حجت خداوند (نبوّت، قرآن کریم، امامت): بینش و شعور و شناخت باورساز به حجت (نبوّت و رسالت و وصایت و ولایت و امامت)، آموزه دیگر بانوی بزرگ است.
«گواهی میدهم که پدرم محمّد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیامبری، تشریف انتخاب بخشید و به نامی نامیدش که میسزید ... ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب اللّه را به عهده ما گذاشت؛ حجتهای آن آشکار است و آنچه درباره ماست پدیدار و برهان آن روشن.»(11)
ه. بینشها و شناختها درباره جامعه و تاریخ: نیز با تعالیم بانوی بزرگ، جهان را و جامعه را و تاریخ را میشناسیم و جایگاه خود را در عرصه هستی درمییابیم تا نقش و رسالت خویش را و واقعیتهای اجتماعی را خودآگاهانه فهم کنیم و عبرتآموزی از تاریخ داشته باشیم.
«پس از آنهمه رنجها که دید و سختیها که کشید، رزمآوران و سرکشان درندهخو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش از هر سو بر وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند ... و گاهی که گمراهی سربرداشت یا مشرکی دهان به ژاژ انباشت، برادرش علی را در کام آنان انداخت. ... هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، کردید و آنچه از آنتان نبود، بردید و بدعتی بزرگ در دین پدید آوردید ... پسر ابوقحافه! ... اکنون تا دیدار آن جهان، این ستورِ آماده و زین برنهاده تو را ارزانی. وعدهگاه، روز رستاخیز!»(12)
و. بینشها و شناختها درباره دنیا و آخرت: و هم با تعالیم فاطمه علیهاالسلام دنیا و آخرت و قیامت را درمییابیم.
سیر در دنیا و حضوری از سر تربیت و تدبیر در آن، در گرو شناخت درست دنیا، زندگی دنیا و رخدادها و آدمها و عناصر آن است.
«وعدهگاه، روز رستاخیر؛ خواهان، محمد صلیاللهعلیهوآله ؛ و داور، خدای عزیز. آن روز، ستمکار رسوا و زیانکار، و حق ستمدیده برقرار خواهد شد. به زودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی.»(13)
آدمی پس از شناخت خود بر مدار شناخت خدا، شناخت خود و حیات و همنشینی با درون خود، درمییابد که برای تأمین آنهمه نیازهای عظیم انسانی و سیرابی عطش وجدان، باید که از خود نیز به حقیقت هجرت کند؛ از خود به من نهایی خود؛ به من مطلق؛ هجرتی به نزدیکتر از خود؛ به سوی نامحدودِ آگاهِ مهربان. این سیر و سلوک اندیشهای و بینشی و شعوری با آگاهی و شناخت خداوند و هستی شکل میگیرد. هنگامی که آدمی درمییابد که خداوند از او به او نزدیکتر است، دیگر نمیتواند از او جدا شود، حتی اگر خودش را از دست بدهد. انسان بیخداوند با خود چه کند، در حالی که انسان بیخودش با اوست و با انتخاب و در انتخابش ادامه مییابد؟
با آن تفکر و شناخت از خود و در نتیجه، تفکر و شناخت درباره خدا، نوبت به والایش عشق و ایمان در وجود آدمی میرسد.
نشر و گسترش بینش الهی و خداباوری در شناختها و باورها، زمینه دیگر شکلگیری آرامش درون است.
دوم. معیارهای شناختی شخصیت فرارونده
الف. واقعبینی: بزرگ بانوی اسلام میآموزد که انسان سالم باید از دنیای پیرامون خود شناخت عینی داشته باشد. این ادراک عینی همان شناخت هستی است. او میآموزد که انسان در تب و تاب تعالی، هستی را آنگونه که هست، میبیند و نه آنگونه که میخواهد و یا نیاز دارد که باشد. داوری خواستاران تحقق خود درباره دیگران، به عنوان بخشی از عینیت ادراک دقیق است و آنان قادرند ریاکاری و نادرستی را به سرعت تشخیص دهند. دانایی و خردمندی از اولین ویژگیهای بانوی بزرگ است.
«فاطمه علیهاالسلام را از آنرو «فاطمه» نام نهادند که خداوند از علم خویش آنقدر او را سرشار ساخته است که از هر استادی بینیاز باشد.»(14)
اشخاص سالم به جهان خویش عینی مینگرند، به عکس رواننژندها که ناچارند واقعیتها را تحریف کنند تا با خواستهها، نیازها و ترسهایشان سازگار شود. انسان بالنده بر پایه ادراک و جهانبینی ژرف و گسترده خود و تجربهها و پختگیها و ظرافتها، مردمان را و موقعیتهای پیشروی خویش را یکسره نیک یا بد نمیانگارد. واقعیت را همانگونه که هست، بیواهمهای و سانسوری میپذیرد و تبیین میکند.
نگاه تحلیلی بانو به وضعیت عصر خویش را بنگرید:
به خدا! دنیای شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم. درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند، ناخشنودم، چون تیغ زنگار خورده نابرّا. و گاه پیشروی واپسگرا و خداوندان اندیشههای تیره و نارسا، خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.»(15)
ب. گسترش مفهوم «خود»: زمانی که «خود» گسترش مییابد، قلمرو پهناورتری از اشیا و اشخاص را فرامیگیرد. در ابتدا، خود فقط معطوف به فرد است، اما با افزایش تجربه، خود وسعت مییابد و ارزشهای مجرّد و آرمانها را دربرمیگیرد. بلوغ آدمی از جمله در گرو توجه به گستره عظیم روابط خویش است. اما داشتن رابطه با چیزی یا کسی فراسوی خود فردی، به تنهایی کافی نیست. انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد. ادامه شناخت دیگر ارکان هستی و درک روابط با آنها، درک وضعیت در این وسعت است که از رهگذر آن، نوبت به بینش و به نقش خود در عرصه این روابط میرسد. چنین نقشی را میتوان «مشارکت انسان در قلمروهای تلاش انسانی» خواند. آدمی خود را در این عرصه گسترش میبخشد. با فعالیتی که از سر احساس مشارکت در عالم روابط رفتاری، نقش خود را مییابد.
«خود» در این فعالیتهای معنادار، گسترش مییابد و این فعالیتها دامنههای گسترده حس خود میشوند. هستی مطلق با همه اوصاف و اسمائش، جهان، جامعه و تاریخ میتوانند در گستره فکر و روح و سلوک آدمی حضور یابند و همپای بلوغ و پختگی و ظرافت وی، دنیای درونش بستر جریان اسما و اوصاف کمال مطلق الهی شود. این رابطه یافتن و مجموعه این روابط، به شکلگیری نقش انسان در گستره این روابط میانجامد. نقشی که در هر وضعیتی و به تناسب هر موضوعی حکمی و تکلیفی بر آدمی هموار میسازد. چنین نقشی همان «مشارکت مطمئن در قلمروهای متنوّع تلاشهای انسانی» است؛ رابطه رفتاری با خود (فعل اخلاقی)، با خداوند (فعل عبادی)، با جامعه (حقوق اجتماعی) و با طبیعت (حقوق طبیعی(16)). و در این رفتار و عملی که حکم خداوند را با خود دارد، آدمی خود را گسترش میبخشد. خود در این فعالیتهای پرمعنا، سرمایهگذاری میشود و این فعالیتها، دامنههای گسترده حس خود میشوند. بسیاری از مردمان ادراکی از عالم و هستی دارند، اما دنیایشان گسترده نیست و خودیشان خالی از حضور آنهاست.
گستره وجودی زن الگو، حضور خداوند در اسما و صفاتش را در خویش دارد. با بانوی بزرگ در کانونیترین و بالاترین و والاترین شناختها به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش میرسیم که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بینیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانی ما بیناست و در ما آگاهی و عشق به خیر و خوبی را گذاشته و ما را به آدمیت و عبودیت فراخوانده است. با این شناخت، آدمی با آن خودآگاهی، اینک در خود نیز راکد نمیماند؛ از خودِ اینجایی عبور میکند و در جریان عبور از خودی به شناخت خدا میرسد و درمییابد که تنها در او میتوان آرام گرفت.
«گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بیآلایش است و وسیله وصول به این اعتقاد، دلهای با بینش، و راهنمای رسیدن به آن، چراغ دانش.»(17)
پی نوشتها:
1.دکترای مطالعات و توسعه و عضو هیأت علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی رحمهالله .
2.محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 179 ـ 180.
3.شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 114ـ115.
4.محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 23، ص 51.
5.درباره «انسان هادی» نک: محمّد رضا حکیمی، کلام جاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370، ص 48ـ59.
6. Instinctoid-needs (نیازهای غریزی نما، شبه غریزی(
7.شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای توسل.
8.سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ص 128، به نقل از: احمد بن ابی طاهر مروزی، بلاغات النّساء، چ بیروت، ص 23ـ24.
9.همان، ص 127.
10.همان.
11.همان، ص 127 ـ 128.
12.همان، ص 130 ـ 133.
13.همان، ص 133.
14.محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 43، ص 13.
15.سید جعفر شهیدی، پیشین، ص 150 ـ 151.
16.البته مراد از این تعبیر، معنای رایج اصطلاحِ حقوق طبیعی نیست.
17.همان، ص 127.