باز هم موسم پر پر شدن گل آمد
باز هم فصل فراق گل و بلبل آمد
آسمان دل ما ابری و بارانی شد
دیده را موسم اشک و گهر افشانی شد
دل بی سوز و گداز از غم زهرا دل نیست
دل اگر نشکند از ماتم او ، جز گل نیست
خون و اشک از دل و از دیده ی ما می جوشد
فاطمه صورت خود را ز علی می پوشد
عمر کوتاه تو ای فاطمه فهرست غم است
قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است
رفتی ، اما ز تو منظومه ی غم بر جا ماند
با دل خسته و بشکسته ، علی تنها ماند
اثر دست ستم از رخ نیلی نرود
هرگز از یاد علی ضربت سیلی نرود
با علی راز نگفتی تو ز بازوی کبود
با پدر گوی که بعد از تو چه بود و چه نبود
شهر اگر شهر تو ، پس حمله به آن خانه چرا ؟
مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا ؟
داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز
مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز
باغ ، تاراج شده ، عطر اقاقی مانده است
سنت دفن شبانه ز تو باقی مانده است
ایام «فاطمیه» که می رسد ، دل های عاشق و بی قرار ، «سرود غم» می خواند و منظومه ی اندوه می سراید
وقتی یک بوستان ، خزان زده شود،
وقتی یک گل ، پر پر گردد و بلبلی به هجران گل مبتلا شود ،
چه می ماند ؟ جز فصل نالیدن و موسم گریستن ؟
«فاطمیه» ، همان فصل و موسم است این ایام ، به رنگ مظلومیت آن «مظلومه ی نخست» است و کشورمان را ابر اندوه و عزا گرفته است .
فراق فاطمه ، تنها علی را داغدار نکرد ، بلکه چشم فضیلت ها در داغ آن محبوبه ی پیامبر ، خون گریست و دیدگان ارزش ها ، همواره گریان آن مظلومه ی تاریخ ماند .
امروز ، اگر آسمان دل ما هم ابری است، اگر هوای چشمان ما هم به یاد «رنج فاطمه» و «غربت علی» بارانی است و کویر جانمان تشنه ی قطرات اشک ،
این ، تداوم همان گریستن های حسن و حسین (علیهم السلام) و زینب و کلثوم است .
آنان ، سر در آغوش و بر شانه ی پدر نهادند و گریه کردند . امروز ما ، در فاطمیه ای به وسعت ایران ، سر بر شانه ی «مظلومیت شیعه» می گذاریم و آرام می گرییم .
به عشق زهرا (سلام الله علیه) دلخوشیم و از شهادتش دلخون !
نام «فاطمه» ، از تار دل ها ، نوای غم بر می آورد .
یاد «زهرا» واژه های محزون و غربت زده را به «غمنامه» تبدیل می کند .
«ایام فاطمیه» ، مجموعه ای از جگرهای سوزان و چشم های گریان عزاداران سیه پوش و عاشقان درد آشناست .
فاطمیه ، «فهرست غم» ، «سند مظلومیت» و «ادعا نامه ی شیعه» است.
این روزها ، ایام مرور اوراق کتاب رنج زهراست و هر ورق ، شامل چندین «سوگ سروده» و «رنج نامه» است . سر فصل های این کتاب با واژه هایی همچون «پهلو» ، «بازو» ، «سینه» ، «درب سوخته» ، «شعله ی آتش» ، «میخ در» ، «بستر بیماری» و «دفن شبانه» تدوین یافته است .
خدا را شاکریم ، که نعمت «غم زهرا» و «عشق فاطمه» را ارزانی ما کرده و نسل فاطمی ما را نمک گیر سفره ی گسترده ی «اهل بیت» ساخته است .
همنوایی روح های مان با اندوه های علی و فاطمه ، نشان سیراب شدن جان از «کوثر ولایت» و تغذیه ی روح از مائده ی بهشتی است .
این غم ، نشانه «محبت» است . و ... «تا نسوزد دل ، نریزد اشک و خون از دیده ها .»
هر چند ایام فاطمیه ، داغ ما تازه می شود، اما مرور بر این «فهرست غم» ، ما را به فاطمه نزدیک تر می کند ، و ضربان قلب مان با عترت ، هماهنگ تر می گردد .
جانمان جرعه نوش «زمزمه ولا» می شود ،
قلب مان شفافیت بلود نور و زهره ی زهرا را بهتر لمس می کند،
گریه ها شفیع ما می گردد ، تا در آسمان عترت ، عزت یابیم ،
قطرات اشک در سوگ «اهل بیت» ، ما را هم اهل این «بیت» می کند و مهمان سفره تولا و جرعه نوش جام نوشین ولا .
بگذار با خود آن بی بی نجوا کنیم :
ای فاطمه !
ای گل پر پر بوستان رسالت! ای مادر مظلومیت!
مادر زینب بودی ، و چه نشانه ای گویاتر از این؟
حسن و حسین (علیهم السلام) را در دامان کمال خویش پروراندی و به کمال حسن و فضل رساندی .
دو گوهری که هر یک ، اسوه ی استقامت و ایثار و معلم صلح و جهاد بودند .
ای فاطمه، ای صحیفه دار نیایش و عرفان!
سخنانت قدسی ، محمدی و علوی بود .
عبادتت ، الگوی زنان مسلمان ، حق باور و پارسا بود.
مادر پدر بودی و یادگار و یادآور پیامبر !
ولی ... خفاشانی شب دوست و گریزان از نور ، تو. را چون خاری در دل و دیده ی خویش دیدند .
به گریه ها و ناله هایت راضی شدند و مظلومیت تو را خوش داشتند ، با آن که رضای تو رضای خدا بود و نارضایی ات، قهر پروردگار .
گریه های تو ، سند این مظلومیت بود و اشک هایت ، پشتوانه ی حقانیت علی .
بودن تو ، دشمن آزار بود و «حضور» تو ، آیتی روشن از رسالت و نشانه ای گویا از دین به حساب می آمد و چون از «یاد» بدشان می آمد ، تو را از مردم گرفتند و امت را به داغ تو نشاندند ، تا «آیه» ای قائم نباشد و شاهدی شهادت ندهد و آینه ای پیامبر نما ، در پیش نگاه مردم به حق نمایی نایستد .
هر چند شهادت تو در اشک هایت بود و اعتراض تو در گریه هایت و فریاد تو در خاموش شدنت ، چرا که «خاموشی» تو در آن عصر ، «فریاد» اعتراضی بود ، رسواگر غوغا سالاران سقیفه و غاصبان خلافت و چماقداران «بیعت»!
آنان که در دل ، به محمد (ص) کافر بودند ، می خواستند نشانه ای از پیامبر وجود نداشته باشد و گرنه ، پرپر شدن کوثری چون تو در هیجده سالگی ، چگونه قابل تأویل و تفسیر است؟
اینک ، آیا نامعلومی قبرت ، بسیاری از رازهای پنهان را معلوم نمی کند؟
تو در کجای مدینه آرمیده ای ، ای آرامش مدینه!
تو را کدام قسمت از خاک «یثرب» در بر گرفته است ، ای برکت آفرین زمین ؟
در سوگ وفاتت در کجا باید گریست ؟ ای مدینه ات بیت الاحزان همیشگی تاریخ ؟!
شبنم اشک را در پای کدام نخل و نهال باید ریخت؟
دست «حسنین» را گرفته ، به کجا باید آورد ؟ «بیت الاحزان» کجاست ؟
صاحب عزا کیست؟
ای به خاک آرمیده ی افلاکی!
شهادتت ، به «حق» شهادت می دهد و «رفتن»ت ، «رفته» ها را به یادها می آورد، و خفتنت در خاک تیره ، خفتگان تیره روز را بیدار می کند.
مزار پنهانت، پنهان ها را آشکار می کند.
گریه هایت از خنده های ناحق پرده بر می دارد .
زخم های سینه و بازوی ورم کرده ات ، جراحت عمیق و التیام ناپذیر عشق است .
سلام بر آن جان خدایی ات ، که فراق پیامبر را بیش از دو ماه ، تاب نیاورد.
درود بر آن دل آسمانی ات، که زمینیان را به سوز ابدی و داغ جاوید مبتلا کرد .
سلام بر زخم های پیکر و دردهای دلت ، که هنوز تازه است .
سلام بر سینه ی پر دردت ، که تجلی گاه شهود است.
سلام بر روحت ، که خدایی است.
سلام بر صدف عصمتت ، که پروراننده ی یازده گوهر ناب است.
سلام بر پدرت ، که فخر کائنات است.
سلام بر شویت ، که خاتم اوصیاست.
سلام بر فرزندانت ، که سیب های خوشبوی فردوس برین اند.
سلام بر تو ، ای صدیقه ی شهید، ای حورای انسی، ای زجر کشیده ی مظلوم!
سلام بر تو، که دختر برگزیده ترین انسان و یادگار خاتم پیامبرانی.
سلام بر تو، که سرور بانوان جهان ، از آغاز تا پایانی.
درود بر تو،
ابز گنجینه ی عفاف،
ای آیینه ی شرف،
ای زهرا!