فخر رازى در تفسیر خود به نام «التفسیرالکبیر» و امام المفسرین زمخشرى در «کشاف» و قاضى بیضاوى، که همگى ازمفسران بزرگ اهل سنت هستند، در ذیل آیه «مباهله» نکتههاى قابل توجهاىآوردهاند، هم چنین پیشوایان حدیثى اهل سنت، همانند مسلم، ترمذى، ابن منذر،حاکم نیشابورى و جلال الدین سیوطى، به قضیه «مباهله» به طور جدى پرداختهاند. بدین صورت که همگى از محدث و مفسر اتفاق نظر کردهاند بر این که وقتىپیغمبر در مباهله با نصاراى نجران بیرون آمد، عباى سیاهى بر اندام آن حضرتبود، حسین(علیه السلام) را در بغل گرفته بود، سیدالشهداء در آن زمان در سنى بود که راهمىرفت ولى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را در آغوش گرفته بود و دستحسن(علیه السلام) در دستش، حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)در جلو حرکت مىکردند. پشتسر او فاطمه زهرا و پشتسر فاطمه على بن ابىطالب. حق این بود که فخر رازى، زمخشرى، قاضى بیضاوى، حاکم نیشابورى و جلال الدینسیوطى در تمام خصوصیات قضیه نظر مىدادند، چون ارزش یک محدث و فقیه، فقط بهروایت نیست، بلکه به درایت هم هست. اساس در دین بر تفقه است، زیرا بالاترینکمالها تفقه در دین است: «الکمال کل الکمال التفقه فى الدین» حقیقت تفقه هم این است که در تمامافعال و اقوال و خصوصیات دقتشود و سپس نتیجهگیرى صورت پذیرد. این همانپیغمبرى است که «و ما ینطق عن الهوى». این همان کس است که «و ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا»، اینهمان کس است که سنت او تنها قول او نیستبلکه فعل و تقریر و تمام کردارها وحرکاتاش سنت و قابل پیروى است. همه کارها و احوال او مرتبط استبه مقام «فدنى فتدلى فکان قوب قوسین اوادنى». این خلاصه عالم و پیغمبر خاتم و جوهر وجود و فرد اول عالم کون هر نگاه و یاکردارش دنیایى از حکمت و معارف است. حرکت آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز مباهله، معناى عمیقى دارد: خود حضرت در جلو، فاطمه دروسط و على(علیه السلام) پشتسر. معناى این عمل آن است که فاطمه برزخ بین نبوت کبرى وولایت عظما است، معناى این عمل آن است که فاطمه، قطب و مرکزى استبین مقام وحىاعظم و مقام تبلیغ وحى و مقام تفسیر وحى. در پیش روى فاطمه تبلیغ وحى است پشتسر او تفسیر وحى است. رئیس اسقفهاى نصارا وقتى که این وضع را دید، گفت: چهرههایى رو به ما مىآورند که اگر بخواهند کوه را از ریشه مىکنند، و اگر دستبه دعا بردارند، از تمام نصارا، یک نفر بر روى زمین باقى نخواهد ماند، پس بههیچ قیمت اینان نباید دستبه دعا بردارند. اى کاش که فهم اسقف نصرانى با نقل فخر رازى توام مىشد و مصیبت این است کهروایت از فخر رازى است ولى درایت از اسقف نصرانى. معناى این جمله این است کهعمل من انعکاس وحى است و وحى این چنین است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک منالعلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکمثم نبتهل; پس هر که در این باره، پس از دانشى که تو را حاصل آمده با تو محاجهکند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیکو شما خویشان نزدیک خود را فراخوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنتخدا را بردروغگویان قرار دهیم.» نکته قابل توجه در این قضیه آن است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بهعلى(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) و حسن و حسین(علیه السلام) فرمود: «اذا دعوت فامنوا; هرگاه که مندعا کردم شما آمین بگویید». معناى این جمله آن است که دعاى من (پیامبر) مقتضىاست اما شرط فعلیت آن، نفس فاطمه و اهل بیت(علیه السلام) است. باید آمین آنها به دعاى منضمیمه بشود. پس وحى و سنت چنین است که دعاى اهل بیتشرط است و مقتضى بىشرط محال است تاثیر کند. اگر دست پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بالا مىرود باید چهار دست دیگر همراهآن به طرف آسمان بالا برود. زمخشرى سپس مىگوید: این قضیه دلیل محکم و استوارى استبر فضل اصحاب کساء وبرهانى استبر نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) .