بررسی منقبت حضرت فاطمه سلام الله علیها در صحیح بخاری
چکیده
مقاله ی پیش رو ، در حقیقت تحلیل محتوائی است از مجموعه ی احادیثی که در کتاب مهم و معتبر اهل سنت ، صحیح بخاری ، پیرامون منقبت و فضلیت حضرت فاطمه سلام الله علیها آمده است . این مقاله به احادیث باب 12و29 از کتاب 62 این جامع حدیثی پرداخته و چگونگی دلالت آنها بر فضائل آن حضرت را واکاوی می کند و در پایان بیان می کند که از مجموع پنج حدیثی که بخاری در این زمینه نقل کرده تنها دو حدیث به طور مشخص و خاص ، مناقب آن حضرت را واگوئی می کند و سه حدیث باقی مانده اساسا یا منقبتی را بیان نمی کند و یا بیشتر در مورد مناقب ابوبکر است تا حضرت فاطمه سلام الله علیها .
کلید واژه
حضرت فاطمه سلام الله علیها ،منقبت ، بخاری ، ابوبکر
مقدمه
« منقبت » در لغت به معنای منفذ و راهی است که در کوه باشد ولی برای کار نیک استعاره گرفته شده است . دلیل آنهم شاید این باشد که یا کار نیک در جان انسان تأثیر می گذارد و یا اینکه راهی است برای تعالی روح انسان(1).[ المفردات فی غریب القرآن ،1412/820] کتاب صحیح بخاری یکی از شش کتاب روائی معتبر اهل سنت می باشد . نویسنده ی این کتاب ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری (194-256 هـ) است . وی این کتاب را در طی شانزده سال تألیف کرده است و مدّعی است که برای جمع آوری این احادیث ، سختی ها و سفرهای زیادی را به جان خریده است . او می گوید : من این تعداد حدیث را که بالغ بر هفت هزار عدد می باشد ، از میان ششصد هزار حدیث گلچین کرده ام و بنای من این بوده که فقط احادیث صحیح را گردآوری کنم . او اضافه می کند که من هیچ حدیثی را در این کتاب ننوشتم الا اینکه قبل از آن غسل کرده و دو رکعت نماز بجا آورم . البته برخی از احادیث صحیح که طولانی بود را نیز بجهت رعایت اختصار ذکر نکردم .[صحیح البخاری ، 1431 / 7] این جامع حدیثی مشتمل بر 97 باب می باشد که با عنوان « کتاب » شناخته می شود . فصل 62 این کتاب با عنوان « کتابُ فضائلِ اصحاب ِ النبیّ صلی الله علیه و آله » بیان شده است . این فصل دارای 30 باب می باشد که هرکدام اختصاص به ذکر احادیثی در منقبت و فضیلت یک صحابی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد . از میان این بابها ، 3 باب به خلیفه ی اول اختصاص داده شده و برای دیگران فقط یک باب قرار داده شده است . البته مخفی نماند در باب های دیگر نیز تلویحا و یا تصریحا از مناقب و فضائل خلفای سه گانه خصوصا ابوبکر سخن به میان آمده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود .بخاری در این فصل در طی 2 باب اقدام به ذکر روایاتی می کند که در منقبت و فضیلت حضرت فاطمه سلام الله علیها می کند . یکی باب 12 با عنوان « مناقب قرابة رسول الله و منقبة فاطمة علیها السلام بنت النبیّ صلی الله علیه و آله » و دیگری باب 29 با عنوان « مناقب فاطمة علیها السلام
احادیث باب 12
بخاری در این باب فقط 5 حدیث ذکر می کند که اولین آنها بدون سند و بقیه دارای سند می باشد . اکنون به تفصیل احادیث این باب ذکر می شود و محتوای آنها بررسی می گردد
حدیث اول
حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : « فاطمه سرور زنان دو عالَم است »(2) . این حدیث در صحیح بخاری بدون ذکر سند آمده است . شاید بتوان گفت علت عدم ذکر سند برای این حدیث ، شهرت و تواتر آن در بین تمام فرق اسلامی باشد . چون ایشان در مقدمه ی کتاب خود بیان می کند : من حدیثی را که صحیح نباشد نقل نکرده ام . در کتب روائی معتبر شیعه نیز این حدیث شریف نقل شده است . از جمله در« من لایحضره الفقیه » شیخ صدوق ،جلد چهارم ، کتاب الوصیة ، باب اول ، حدیث سوم و «بحار الانوار » علامه مجلسی، جلد هشتم، باب صفة الحوض و ساقیه، حدیث پانزدهم . به هر حال محتوای این حدیث دلالت بر عظمت و بزرگی آن حضرت می کند و ایشان را به عنوان سرور تمام زنان عالم معرفی می نماید.
قابل ذکر است که بخاری در باب 29 که مخصوص مناقب حضرت فاطمه سلام الله علیها است فقط یک حدیث نقل کرده و آنهم همین حدیث مورد اشاره می باشد.
حدیث دوم
بخاری این حدیث را از طریق عایشه نقل می کند . وقتی محتوای این حدیث بررسی می شود ، به نظر می رسد بیشتر در مقام بیان فضلیت خلیفه اول است نه حضرت فاطمه سلام الله علیها . چرا که این حدیث پیرامون صلابت و دقت نظر ابوبکر در مصرف اموال عمومی است . در پایان حدیث نیز از زبان حضرت علی علیه السلام گفته می شود که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به بزرگی و فضلیت ابوبکر اذعان داشته و آن را قبول دارند . البته بیان چنین مطالبی در این روایت خیلی دور از ذهن هم نیست چرا که اساسا عنوان باب ، بیان فضلیت خویشاوندی با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد . اکنون روایت مورد بحث از نظر خواننده می گذرد .عایشه می گوید : (( فاطمه سلام الله علیها ، شخصی را به نزد ابوبکر فرستاد و از او ارثی را که از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می برد مطالبه کرد که عبارت بود از « فِیء » (3) و صدقه هائی که ازحضرت پیامبر صلی الله علیه و آله در شهر مدینه و فدک بوده و نیز باقی مانده ی خمس قلعه ی خیبر . ابوبکر در جواب او گفت : رسول الله فرمود : « از ما ارث برده نمی شود . هرچه را که بعد از مرگ از ما بجا می ماند صدقه است . خاندان محمد صلی الله علیه و آله فقط از این مال ( مال خدا ) می خورند و آنها حق ندارند در خوردن [و استفاده ی از اموال ] زیاده خواهی کنند » سپس ابوبکر ادامه داد : به خدا سوگند من هرگز چیزی از صدقه های پیامبر صلی الله علیه و آله را که در عهد و روزگار ایشان بود تغییر نمی دهم [ یعنی در همان مسیری خرج می کنم که آن حضرت مصرف می کردند ] و من در مورد صدقه های پیامبر نسبت به مصرفی که ایشان می کردند داناترین هستم . در این هنگام حضرت علی علیه السلام حضور پیدا کردند و گفتند : ای ابوبکر ما فضلیت و برتری تو را می دانیم [ و به آن معترفیم ] . سپس ایشان ، قرابت و خویشاوندی خود و فرزندنش را نسبت به حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله یادآور شدند .[ این فراز از روایت دارای ضمیر « هم » می باشد که احتمال دارد به ابوبکر و خاندانش برگردد . بر این اساس ترجمه این فراز ، عبارت است از اینکه : سپس علی علیه السلام قرابت و خویشاوندی ابوبکر و خاندانش را نسبت به حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و حق آنها را یادآور شدند] سپس ابوبکر گفت :سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست قرابت و خویشاوندی با رسول الله در نظر من محبوب تر است از اینکه به قرابت خودم برسم . )) (4)چنانچه ملاحظه می کنید این روایت چهار محور اصلی را دنبال می کند :
1.کسی از پیامبر ارث نمی برد .
2.ابوبکر نسبت به تصرف در اموال باقی مانده از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز خلاف شرع و کوتاهی نمی کند .
3.اهل بیت علیهم السلام خصوصا حضرت علی علیه السلام فضیلت و ارزشمندی ابوبکر را قبول داشته و صراحتا آن را ابراز
می کردند .
4.ابوبکر نسبت به خویشاوندی با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله حسّاس بوده و احترام آن را نگه می داشته است .
به نظر می رسد نویسنده ی کتاب با ذکر این روایت در این باب ، خواسته بگوید قرابت و خویشاوندی با رسول الله صلی الله علیه و آله به خودی خود فضل محسوب می شود و ابوبکر و حضرت فاطمه سلام الله علیها به یک اندازه از آن برخوردار هستند .[ به عنوان باب دقت شود ]
حدیث سوم
بخاری این روایت را به واسطه ی ابن عمر از ابوبکر نقل می کندکه گفته است : « مراقب حضرت محمد صلی الله علیه و آله درباره اهل بیتش باشید » (5) . اگر با حسن ظن به این حدیث نگاه کنیم می توانیم بگوئیم که منظور ابوبکر این بوده که حرمت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بخاطر انتسابشان به آن حضرت نگه دارید ولی اگر با حسن ظن به این روایت نگاه نکنیم می توان گفت که احتمالا منظور او این بوده که مراقب باشید خاندان او یعنی حضرت علی علیه السلام وخانواده اش از نام پیامبر صلی الله علیه و آله به نفع خودشان و برای محکم کردن جایگاه اجتماعی خودشان استفاده نکنند .
اینکه منظور ابوبکر از « اهل بیت » چه بوده باید بررسی شود . به نظر می رسد تلقی نویسنده کتاب این بوده که حضرت فاطمه سلام الله علیها وامام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز جزء « اهل بیت » می باشند . چرا که در عنوان باب نام حضرت فاطمه سلام الله علیها را ذکر کرده و نیز همین حدیث را در باب مناقب امام حسن و امام حسین علیهما السلام تکرار کرده است . سوالی که اینجا مطرح است و اندیشمندان اهل سنت باید به آن پاسخ دهند این است که ؛ بازتاب عملی این روایت از سال 10 هجری تا سال 63 هجری چه بوده است ؟ کسانی که احترام ویژه ای به خلیفه ی اول می گذاردند در این 53 سال چه احترامی به خاندان حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشتند ؟ چرا پس از رحلت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله با بی احترامی تمام اقدام به گرفتن بیعت اجباری از این خاندان شدند و تا آتش زدن خانه ی وحی پیش رفتند که وقتی به عمر اعتراض شده که در این خانه که قصد آتش زدن آن را داری فاطمه است گفت حتی اگر او هم باشد باز خانه را آتش خواهم زد ؟!مورّخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى (212-276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و... است[الاعلام للزرکلی ، بی تا ، 4/ 137] وى در کتاب الامامة و السیاسة چنین مى نویسد: « ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه علىعلیه السلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند . آنان از خروج ازخانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت : باشد!».(6) [الامامة و السیاسة ، 1418، 1 / 16]
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است، او مى گوید:
« عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه سلام الله علیها آمدند، درِ خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسید، افرادى که همراه عمر بودند هنگامى که صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، على(علیه السلام) گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...».(7) [همان]دوباره به سراغ همان پرسش های قبلی می رویم . چرا عایشه ام المؤمنین و زبیر سیف الاسلام و طلحة الخیر با راه انداختن جنگ جمل احترام حضرت علی علیه السلام و فرزندانش را نگه نداشتند؟! چرا معاویه خال المؤمنین با راه اندختن جنگ صفین و تبلیغات سوء علیه آن حضرت در شام ، آبروی خاندان نبوت را مورد حمله قرار داد ؟! چرا امام حسن در صلح نامه ی خویش با معاویة ، خواستار این شد که معاویة تضمین دهد که به جان اهل بیت و شیعیان آنها تعرضی نکند ؟! [حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ،1379 / 159] چرا باوجود چنین سفارشی از طرف خلیفه ی اول ، باید بزرگترین جنایت تاریخ بشریت در سال 63 هجری در سرزمین کربلا رخ دهد آنهم توسط کسانی که خود را پیرو و مطیع خلفای سه گانه می دانستند ؟! باری سوال من این است که اندیشمندان اهل سنت به ما بگویند که در این 53 سال به طور مشخص چگونه احترام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را نگه داشته اند و چه کار مثبت و در خور تحسینی در این رابطه انجام داده اند ؟به نظر می رسد با توجه به عملکرد حامیان خلیفه ی اول در این 53 سال و بازتاب عملی این روایت در این دوران ، برداشت دومی که از روایت شد معقول تر باشد .