عطر آسمانی فرشتگان در فضا منتشر است. آسمان، ستاره باران عشق است.
شب، لبریز از جرعههای ناب مناجات، سرود بیقراری را در دستافشانی عرش و فرش میسراید.
زمین، سوره آفرینش معرفت وایمان را در روح زمان تلاوت میکند و تبسم شادمانه ماه، زمین و آسمان را آیه آیه نور کرده است. نبض ثانیهها بیقراری میکند و ساعت مضطرب زمان نفسش به شماره افتاده است. صدای هلهله فرشتگان و زمزمه عرشیان و ترانه زلال اذان، شهر را پر کرده است و شراره اشتیاق در کوچههای مهتابی مدینه زبانه میکشد.
مدینه، بهار در بهار است و لبریز شوق انتظار و غرق تمنای دیدار.
همه در انتظار تولد خورشید و طلوع با شکوه صبح و خنده طلایی آفتابند و بیتابانه، لحظه تولد بانوی صبر و عشق را به شوق نشستهاند.
فاطمه علیهاالسلام در حالی که در آغوش سحرگاه، برسجاده عشق، ترانه نیایش و حمد میسراید، عطر حضور خدا را در قنوت نمازش، نفس میکشد و لحظههای چشمانتظاری را با طراوت مناجات و اشک، سپری میکند.
لحظه موعود، فرا میرسد و غنچه قداست علی و زهرا علیهاالسلام به شکوفه مینشیند. دردی خوش که وجود نازنین بانوی آب و آفتاب را دربرگرفته است، با شهد شیرین گریه هدیهای الهی تسکین مییابد و فصل سبز زندگی اسوه صبر و نجابت در گهواره سبز زمین، با بهار خندهاش آغاز میشود. شوقی در رگهای خاک میدود و خندهای بر لبهای تاریخ شکوفا میشود.
نوری پیچیده در حریر سبز نجابت و عصمت، دست به دست آسمانیان، میچرخد و وقتی پلک میگشاید، بزم شادمانه ملایک به اوج میرسد.
خانه زهرا و علی علیهماالسلام ، فانوسباران اشک شادی میشود.
پیامبر خدا شادمان است. پیامآور عشق محمدی، در گوش طفل، اذان و در قلبش ترانه محبت زمزمه میکند. پیکی آسمانی، نام او را از عرش میآورد و او «زینب» میشود؛ نخستین سراینده غزل صبر و بردباری، زینت و مونس تنهایی پدر و سنگ صبور غربت زهرا، همنوا با مظلومیت حسن و خطبهخوان رشادت حسین و شهامت عباس؛ همدم لحظههای بیکسی و مرهم زخمهای دلواپسی کبوتران پر وبال شکسته کربلا. زینب است و بانوی همیشه نجیب تاریخ. مقدمش گل باران!