امام موسی کاظم(ع) همانند دیگر اوصیای الهی کوشید تا در قول و عمل به عنوان نمونه عینی و شاهد کامل الهی ظاهر شود. زندگی او سرشار از آموزه ها و درس هایی است که می تواند راهنمای عمل هر یک از افراد و جوامع بشری باشد. هر کسی که بخواهد در مسیر کمالی قرارگیرد و زندگی فردی و اجتماعی خود را چنان بسازد که احساس خوشبختی کند و هرگونه اندوهی از گذشته و ترسی از آینده خویش بزداید، می تواند با رجوع به آن بزرگوار، خود را در این حالت قراردهد.
هر یک از امامان(ع) همانند پیامبران(ع) مظهر اسمی از اسمای الهی هستند که در القاب نام های ایشان نمود می یابد چنان که حضرت موسی(ع) کلیم الله و حضرت محمد(ص) حبیب الله و امام علی بن موسی(ع) رضا و
امام موسی بن جعفر(ع) کاظم است. آن حضرت در برابر بسیاری از مصایب و شدایدی که در زندگی خویش تحمل کرد کظم غیض نموده و با در پیش گرفتن صبر و شکیبایی بی مانند نمونه ای از پایداری در برابر ظلم و ستم ستمگران و دولت مردان باطل را به همه جهانیان نشان داده است. نوشتار حاضر تلاش می کند تا صبر و پایداری آن حضرت(ع) را براساس سیره و قول ایشان بنمایاند و نشان دهد که چگونه آن حضرت(ع) در برابر فشارها حکومت های ظالم بنی عباسی صبر پیشه کرد و هرگز دمی از مبارزه با ظلم و احقاق حق دست برنداشت. سال های زندان های مخوف و وحشتناک را تحمل کرد ولی هرگز از راه مبارزه دست نکشید و همواره درپی احقاق حق و بازگو کردن آن و ستیز با باطل بود. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
حق گرایی و حق خواهی، آرمان پیامبران
حق به امری گفته می شود که واجب و ثابت است و در اصل به معنای مطابقت و موافقت می آید. البته این واژه کاربردهای چندگانه ای دارد که می توان به ایجاد چیزی براساس حکمت و یا چیزی که براساس حکمت ایجاده شده و یا سخنی که به اندازه و به موقع گفته شود و یا اعتقاد به چیزی چنان که هست (مفردات راغب اصفهانی ذیل واژه حق) اشاره کرد.
در همه این کاربردها اصل مطابقت با واقع هستی مورد توجه می باشد بر این اساس قرآن گاه خداوند را حق و گاه هستی و آفریده الهی را حق می شمارد و هر چیزی را که برخلاف آن باشد به عنوان باطل می شمارد.
قرآن در بیان تمثیلی می کوشد تا این معنا را به مردم بفهماند که باطل از آن جایی که چیزی جز نیستی نمی باشد می کوشد تا خود را با آویختن و آمیختن به حق معنا کند و وجود دهد. از این رو باطل همواره به حق می چسبد تا خودنمایی بلکه وجودنمایی کند. در آیه 17 سوره رعد خداوند به خودنمایی باطل بر محور حق اشاره می کند و توضیح می دهد که چگونه باطل همانند حبابی بر آب، سست و پوچ است و بی حق می ترکد.
از آن جایی که میان حق و باطل هیچ واسطه ای نیست (یونس آیه32) و در زندگی انسان ها آن دو ملازم یک دیگرند (رعد آیه17) برای بسیاری، مشکل جداسازی پدید می آید؛ ولی از آن جایی که فطرت و طبیعت آدمی براساس حق جویی و حقیقت پذیری قرارداده شده (بقره آیه71 و نیز انبیاء آیه55) انسان می تواند با تکیه بر فطرت و طبیعت سالم خویش آن دو را شناخته و با گرایش به حق خود را از گرفتاری های باطل و پیامدهای زیانبار آن در امان نگه دارد.
قرآن بیان می کند که حق پذیری، تنها رمز سعادت و رهایی انسان ها از آتش دوزخ و خشم الهی است (زخرف آیات 74تا 78) و برانسان است تا در برابر حق تسلیم بوده و آن چه از سوی خداوند از راه آموزه های وحیانی به آدمی می رسد بپذیرد. (یونس آیه94)
دل های پاک چون دل های پاک پیامبران که براساس فطرت است محل نزول کلام حق الهی است (سبا آیه48) و بر مردم است که از حقی که از سوی خداوند بر دل های پیامبران و مردان پاک سیرت الهی فرود می آید پیروی کنند. (محمد آیه3)
از آن جایی که حق مطلق، خداوند است و حرکت پیامبران و معصومان(ع) برمدار حق است، اراده الهی بر این تعلق گرفته است تا در نهایت حق بر باطل پیروز شود و باطل از میان برود. (انفال آیه7 و توبه آیه48 و یونس آیه82 و شورا آیه24)
حق در تحلیل قرآنی پایه و محور احکام و قوانین وحیانی الهی چون احکام اسلام است (توبه آیه33) و خداوند پیامبرانش را با این هدف فرستاده است تا حق را به مردم معرفی کنند و آن را در جامعه تحقق بخشند. (فتح آیه28)
ویژگی های حق طلبان و باطل ستیزان
حق طلبان کسانی هستند که در برابر هوس ها و تمایلات فسادانگیز باطل گرایان و حق ناپذیران تسلیم نمی شود (مؤمنون آیه70و 71) و همانند حضرت ابراهیم(ع) جز به حق، روی خوش نشان نداده و با باطل در هر لباس و جامه ای مبارزه می کنند (بقره آیه135 و انعام آیات79 و 161 و نحل آیه120 و آیات دیگر) دل هایشان در برابر حق نرم است و از سلامت فطرت و صفا بهره مند می باشند. (حج آیات 52تا 54)
اجتناب از اندیشه های سودجویانه (نور آیات 48و 49) در کنار تامل در کیفیت آفرینش (ق آیات5و 6)، دوری از هرگونه استکبار (مائده آیه82)، داشتن تواضع و فروتنی (مائده آیه83)، دارابودن سلامت قلب و صفای باطن (حج آیات53و 54) و علم کامل به وحدانیت خداوندی و توحید مطلق (حج آیه54) از ویژگی های حق طلبان است.
حق در اندیشه سیاسی و اجتماعی آموزه های قرآنی، محور و میزان قضاوت و نیز حکومت است (اعراف آیه181) و کسی که در اندیشه حق و در عمل عامل به حق است، از او چیزی جز عدل و داد بیرون نمی آید و در هیچ اندیشه و عملی راه به انحراف نمی برد و از راه حق و عدالت خارج نمی شود.
این مسئله موجب شده تا در تحلیل قرآنی انسانهای حق گرا و عدالت ورز همانند باطل گرا و مفسد نباشند و انسان های نیکوکار با انسان های منحرف و متجاوز و مفسد یکسان شمرده نشوند. (ص آیات27 و 28 و جاثیه آیه21- 22)
حق خواهی و باطل ستیزی امام موسی کاظم(ع)
امام موسی کاظم(ع) به سبب مبارزه دایمی در زندگی خویش به این نام شناخته شده است. او توانست با حق خواهی به عنوان هدف آرمانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش و ظلم و باطل ستیزی، در چنان جایگاهی قرار گیرد که مصداق بارز کاظم شناخته شود. کاظمیت آن امام همام(ع) زمانی معنای واقعی به خود می گیرد که در برابر فشارهای ظالمان و سختی ها و مصایب بی شماری که از سوی دشمنان اعمال می شد صبر و شکیبایی می ورزد و با کظم و خود نگه داری و محافظت بر اصول حق و ارزشی به مبارزه خویش ادامه می دهد.
در سیره امام کاظم(ع) حق گرایی و باطل ستیزی در عمل اجتماعی و سیاسی از جایگاه خاصی برخوردار است. آن بزرگوار هرگز حاضر نشد تا با همه زندان ها و شکنجه ها دست از حق گویی و حق گرایی برداشته و با باطل کنار آید.
این یوسف علوی، حاضر شد 7 تا 14 سال در زندان خلفای زور و باطل بماند ولی دست از مبارزه با ظلم و باطل نشوید و با آنان کنار نیاید.
محدوده فدک
سران خلافت سلطنتی از آن حضرت خواستند تا دست از حق گویی و مبارزه بکشد و در برابر گرفتن حق و حقوقی هرچند حتی فدک، با خلافت سلطنتی کنار آید. از این رو به ایشان پیشنهاد می دهند ماهانه حقوقی کلان در اختیارش گذاشته و یا زندگی او را تامین کنند؛ ولی آن حضرت(ع) همانند حضرت یوسف صدیق(ع) می فرماید: رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه؛ پروردگار من! زندان در نزد من محبوب تر است از آن چه آنان بدان می خوانند.
آن حضرت حاضر نمی شود تا دست از حق گویی و حق طلبی و باطل ستیزی بردارد. و لذا در برابر بخشش فدک بیان می کند که مفهوم فدک در اندیشه سیاسی خلافت ولایی الهی، چیزی جز همه دارالاسلام نیست. بر این اساس هنگامی که از او می خواهند تا محدوده فدک را نشان دهد تا آن را به عنوان میراث فاطمی(س) بازگردانند، آن حضرت(ع) همه مرزهای خلافت سلطنتی از آسیای میانه تا سند و ایران و شرق و غرب ممالک اسلامی تا آفریقا و اندلس را نشان می دهد و محدوده فدک را این گونه مشخص می کند.
هدف، باطل را توجیه نمی کند
حق گرایی و باطل ستیزی در همه وجود امام کاظم(ع) آن صابر صدیق نبوی(ع) به خوبی به شکل قول و عمل و گفتار و سیره خودنمایی می کند.
از نظر آن حضرت(ع) هرگز باطل نمی تواند راهی به سوی حق باشد و دولت ظالم و باطل نمی تواند عدالت و حق را اجرا کند بر این اساس در اندیشه و تحلیل آن حضرت(ع) نمی توان به سوی حق با ابزار باطل رسید و اگر کسی بخواهد عدالتی را ایجاد کند و حقی را بر پا دارد نمی تواند از ابزار باطل سود برد. به عبارت دیگر هدف هرچند والا و عالی باشد نمی تواند ابزار باطل را توجیه و به آن جواز استفاده دهد.
در این باره آن حضرت خطاب به یکی از یاران خویش می فرماید: یا فلان! اتق الله و قل الحق و ان کان فیه هلاکک فان فیه نجاتک و دع الباطل و ان کان فیه نجاتک فان فیه هلاکک؛ خود را از خشم خدا حفظ کن و تقوا پیشه کن و سخن حق را بی پروا و هیچ ترسی بگو هرچند که نابودی تو در آن باشد؛ اما بدان که حق، موجب نابودی تو نیست بلکه آن نجات دهنده توست. اما باطل را همواره رها کن هرچند که به ظاهر نجات تو در آن باشد؛ زیرا هرگز باطل نجات بخش نیست بلکه در نهایت موجب هلاکت تو می شود.
حق گرایی و حق طلبی و باطل ستیزی هرچند که بهای سنگینی دارد که باید پرداخته شود ولی آن حضرت(ص) با کاظمیت خویش توانست با صبر و شکیبایی، همه فشارها و اهانت ها و زندان ها را تحمل کند.
قرآن بیان می کند که حق گرایان همواره از سوی حق ستیزان مورد فشار و تهدید و زندان شکنجه قرار می گیرند که حضرت یوسف(ع) و ساحران بازگشته به دین توحیدی موسی(ع) از آن جمله هستند که در برابر فشارها صبر و تحمل پیشه کردند. حق ستیزان باطل ستیزان را متهم می سازند (مومنون آیه 69و 70) و اجازه نمی دهند که آنان زندگی خویش را در مسیر کمالی و رشدی طی کنند.
استکبار ورزی و تکبر و خود برتربینی حق ستیزان (یونس آیات 75و 76) و تعصب های بی جا (سبا آیه 43) و حسادت (بقره آیه 109) و جرم و جنایت و بزهکاری آنان (انفال آیه 8 و نیز یونس آیه 83) از مهم ترین علل و عواملی است که موجب می شود تا شخص در رفتار شخصی و اجتماعی خویش به سوی حق ستیزی و باطل متمایل شود.
از این رو حضرت کاظم(ع) همواره با هرگونه عاملی که موجبات گرایش به حق ستیزی را پدید آورد مبارزه می کند و از یاران خویش می خواهد که این گونه عمل کنند و هرگز در هیچ عمل کوچک و بزرگی از حق دست بر ندارند و برای دست یابی به آرامش و آسایش ظاهری به باطل گرایش نیابند.
آن حضرت(ع) روش های مختلفی را برای احقاق حق و ابطال باطل در پیش گرفت که یکی از آنها نفوذ دادن یاران باوفا و آزموده خویش در دستگاه حکومتی بود تا دوستان ایمانی را یاری کرده و به مردم کمک کنند و جان و مال و عرض ایشان را از ظلم و ستم حاکمان حفظ کنند از جمله این یاران می توان به علی بن یقطین اشاره کرد که با نفوذ در دستگاه حکومتی توانست کمک های بسیاری را به مومنان و دفع ظلم کند.
البته این روش مبارزه با ظلم مبتنی بر حق بوده و آن حضرت هرگز از باطل برای دست یابی به حق استفاده نکرد؛ بلکه در همان حال به یاران سفارش می کرد که هرگز کاری نکنند که برای دست یابی به حقی ظلم و باطلی را مرتکب شوند. بنابراین زمانی که یکی دیگر از یاران خواست تا کاری کند که از نظر امام در حکم بهره گیری از باطل برای رسیدن به حق بود، او را بر حذر داشت و آن یار باوفا و شیعه واقعی حق و عدالت، نیز شتران خویش را فروخت تا تن به باطلی نسپارد.
امام موسی کاظم(ع) شیر بیشه امامت و شمشیر آخته اسلام و حق ضد کفر و باطل و ظلم بود این مساله موجب شد تا او را سال ها از زندانی به زندانی منتقل کنند. ولی آن حضرت این سخن شاعر عرب را زمزمه می کرد: مرا ملامت کردند که تو زندانی شدی (و امامت در میان مردم نکردی) گفتم این که عیب نیست. کدام شمشیر کاری هست که او را در غلاف قرار ندهند. مگر نمی بینی شیر را که به بیشه خود خو می گیرد و از آن بیرون نمی رود اما درندگان پست و ضعیف هماره آزاد و دایم در تردد و حرکت به این سو و آن سویند.
آن حضرت(ع) نیز شیری بود که به زندان افتاد تا علاقه مردم را از وی ببرند و از مقام عظمای ولایت فرو اندازند ولی همه این کارها بی فایده و بی اثر بود؛ زیرا زندانبان او هم که فضل برمکی بود دل در محبت او باخت و در برابر عظمت وی تواضع کرد.
عار نبود شیر را از سلسله
ما نداریم از رضای حق گله
شیر را بر گردن از زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود
آن حضرت(ع) حتی در زندان هم میر و والی بر کائنات بود و حتی شیر پرده نیز اسیر اشاره او می شد. این گونه است که مهر و محبت او هر روز در دل ها بیش تر می شد و دشمنان به ویژه هارون الرشید این حاکم جور و باطل را مهر و محبت مردمی، سخت به وحشت می افکند. و لذا او را به شهادت رساندند تا این نور را خاموش کنند و یکی از باطل ستیزان را از میدان به در برند. این در حالی است که شهادت آن حضرت خود آغازی بر پایان حکومت خلافت سلطنتی شد و بزرگ ترین دوران طلایی عباسی آغاز زوال را پذیرفت.