یکی از راههای شناخت بطلان بهاییت بررسی هویت دوستان و دشمنان این فرقه است. اکثر قریب به اتفاق دوستان علی محمد باب شیرازی و میرزا حسینعلی نوری، افراد فرو مایه و پستی هستند که غرق در شهوات و وابستگی به اجانب بودهاند.فرقهی ضالهی بهاییت تنها منکر ضروریات دین مبین اسلام نیست بلکه به واسطهی قایل شدن مقام ربوبیت و الوهیت برای باب و بهاء و انکار معاد و عدل، مورد تنفر تمامی ادیان الهی است؛ به نحوی که در کشور جعلی اسراییل نیز اجازهی تبلیغ ندارند و صرفاً چون ضداسلام قیام کردهاند مورد حمایت و پشتیبانی یهودیان و اسراییل قرار گرفتهاند.
مهمترین دلایل بطلان بابیگری و بهاییگری
معمولاً مبلغین فرقهی ضالهی بهاییت برای اثبات حقانیت خود، به چهار دلیل زیر متوسل میشوند:
1- تقریر و ادعای رهبرانشان مبنی بر این که «من عندالله» هستند.
2- نزول وحی و کتاب، به عنوان مثال باب در جلسهی علمای تبریز میگوید من میتوانم آیاتی نازل کنم و بافتههای خود را دلیل حقانیت خود میداند.
3- استقامت، مبلغین بابی و بهایی؛ پافشاری، استقامت و جانبازی رهبران خود را دلیل حقانیت خود میدانند.
4- نفوذ مرام و مسلک بهاییت در کشورهای متعدد را نیز دلیل دیگری بر حقانیت خود اعلام نمودهاند.
پر واضح استکه ملاک حق و باطل، چهار مورد بالا نیست زیرا در طول تاریخ افراد شیاد و منحرف بسیاری ادعای پیامبری نموده و تا پای جان هم روی ادعای باطل خود ایستادهاند و مانند «مانی» و «مزدک» کتاب جدید ارایه داده و عدهی زیادی را هم دور خود جمع کردهاند، بر عکس پیامبران بزرگی هم بودهاند که کتاب جدید نیاورده و نفوذی هم نداشتهاند، اما پیامبر خدا بوده و تا پای جان در راه خدا استقامت کردهاند و همچون «زکریا»، «یحیی و عیسی مسیح»(علیهمالسلام) و ... با دل و جان به استقبال شهادت رفتهاند. به طور کلی تاریخ ننگین 170سالهی این فرقه و آثار مکتوب باب و بهاء گواهی میدهد که رهبران فاسد و منافق ایشان از چهار ویژگی یاد شده، بیبهره بودهاند.
«علیمحمد باب» چند بار توبه نامه امضا کرده و «میرزاحسینعلی نوری» و «عباس افندی» از ترس مأموران عثمانی عقاید خود را زیر پا نهاده و در نماز جمعه و جماعت مسلمین حاضر میشدند و در ماه صیام، خود را به دروغ روزهدار نشان میدادند. در خصوص دلیل نفوذ مرام و مسلک بهاییت در کشورهای دیگر، ذکر این نکته ضروری است که اگر ملاک حقانیت یک مکتب نفوذ و گستردگی و تعداد گروندگان باشد، تکلیف «پیامبران اولوالعزم» که تمام ادیان به نبوت آنان ایمان دارند یعنی نوح و ابراهیم(علیهماالسلام) چه میشود.این پیامبران بزرگ الهی که طبق تورات، انجیل، قرآن و حتی نوشتههای خود فرقهی ضالهی بهاییت از اعاظم انبیای الهی میباشند در زمان خود کمترین نفوذ را داشتهاند. برعکس تعداد گروندگان به آیین بودا، برهما و کنفوسیوس که پیامبر نبودهاند، صدها میلیون نفر است و این نفوذ دلیل حقانیت و نبوت آنان نخواهد بود. از مردود بودن چهار دلیل آنها که بگذریم ادلهی بسیاری بر بطلان بابیت و بهاییت وجود دارد که در زیر به مهمترین آنها خواهیم پرداخت.
1- دیدگاهها و مکتوبات سران فرقهی ضاله در مورد اسلام و امام زمان(عجلاللهتعالی)
در کتابهای اولیهی باب نظیر «صحیفهی عدلیه»، «قیوم الاسماء» و «تفسیر سورهی بقره» و حتی مکتوبات «حسین علی نوری» و «عبد البهاء» مطالب زیادی در خصوص کامل بودن اسلام و خاتمیت پیامبر اسلام و مشخصات امام زمان(عجلاللهتعالی) و حتی نواب اربعهی آن حضرت وجود دارد که بابیان و بهاییان هنوز آن کتابها را قبول دارند. بهعنوان مثال علی محمد باب در صفحهی 5 صحیفهی عدلیه مینویسد:
«شریعت مقدسهی اسلام نسخ نخواهد شد و حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه است.»
«شوقی افندی» رهبر سوم بهاییت در صفحهی 147 «قرن بدیع» به بخشهایی از دو کتاب تفسیر سورهی یوسف و صحیفهی عدلیه اشاره میکند و مینویسد: «فرازهای پر شور و هیجان این کتاب موجب جانفشانی بابیه در سه جنگ بابیه با دولت مرکزی گردید.» علی محمد باب در صفحهی 27 صحیفهی عدلیه آشکارا میگوید: «صاحب الزمان(عجلاللهتعالی) فرزند امام حسن عسگری(علیهالسلام) و هم نام رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) است.» او میگوید: «اگر کسی به نواب اربعهی آن حضرت نیز اعتقاد نداشته باشد، مؤمن واقعی نیست و اعتقاد به نواب خاص آن حضرت شرط کمال ایمان است.»
2- بلاتکلیفی دو رهبر اولیهی فرقه به لحاظ شأن و جایگاه
در کتب باب و بهاء نقش این دو نفر مشخص نیست. گاهی خود را عبد ذلیل و گاهی امام معرفی میکنند، گاهی پیامبر و شارع جدید و در آخر هم دم از ربوبیت و الوهیت میزنند، در حالی که تمام انبیای الهی و ائمه، بالاترین افتخارشان عبودیت و بندگی باری تعالی بوده است. مشخص نیست کدام یک از رهبران این دو فرقه، پیامبر است چون هر دو کتاب دارند بهعلاوه «حسینعلی نوری» که بعد از باب ادعای نبوت نمود، دو سال بزرگتر از علی محمد باب رهبر اولی آنان است و معلوم نیست چرا خدا از ابتدا حسینعلی را مبعوث نکرده است.
3- بیریشه بودن و طرد آنان از طرف شیخیه
از آنجا که شیخیه ریشه و اصل این انحراف بزرگ بوده و برای آنان نقش مادری دارد و باب و بهاء از «شیخ احمد احسایی» و «سیدکاظم رشتی» به نیکی یاد میکنند، اما شیخیه این فرقهی ضاله را قبول ندارد و سران آنان را مورد لعن و نفرین قرار میدهد.
4- هم پیمانی با طواغیت و دولتهای استعماری
در حالی که انبیا و مصلحین واقعی با فرعونها، قارونها و طاغوتهای زمان خود مبارزه کردهاند. سران این فرقه از بدو ظهور همواره سر درآخور روسیه و انگلیس و مهرههای آنان یعنی «دالگورکی»، «منوچهرخان گرجی»، «میرزا آقاخان نوری» و غیره داشتهاند. شوقی افندی در توقیعات نوروز، صفحهی 159 مینویسد:
«اسراییل همه گونه آزادی را به بهاییان داد و آنان را از مالیات معاف نمود و در ساختن ابنیهی فرهنگی ما را یاری داد.»
همچنین پس از مرگ شوقی همسر او «روحیهی ماکسول» نیز میگوید:
«من ترجیح میدهم که جوانترین ادیان در تازهترین کشور جهان نشو و نما کند و آیندهی بهاییت و اسراییل چون حلقههای زنجیر به هم پیوسته است.»
عباس افندی در نامهی خود به «علیاکبر شهمیرزادی» ضمن انتقاد از مشروطه خواهان آنان را با عنوان نو هوسان نادان و مظفرالدینشاه را با عنوان عدل مصور و عقل مجسم معرفی نموده و از بهاییان میخواهد ضمن مخالفت با سران مشروطه، دعاگوی شاه قاجار باشند. او در نامهی 11 جمادی الاول سال 1325ه.ق. به «علی اکبر ایادی» نوید استحکام سلطنت محمدعلیشاه و شکست مشروطه خواهان را داده و به بهاییان اطاعت و انقیاد کامل از شاه مستبد قاجار را توصیه میکند.
5- فساد اخلاقی، مالی سران و مبلغین بهاییت
سران این فرقه بهخصوص میرزا حسینعلی نوری، برادر، فرزندان و اطرافیانش به همهی مفاسد آلودهاند. حروف حی که 18یار و هستهی مرکزی بابیگری بودهاند اکثراً مانند بهاء و قرهالعیندچار فحشا و منکر شدهاند، در واقعه شرمآور بدشت که منجر به کشف حجاب قرهالعین گردید.حسینعلی نوری این زن فاسد را بدون اجازهی شوهرش مدتی به روستای «تاکر» در ولایت نور برد و با وی که صاحب دو فرزند نیز بود و از خانهی شوهر فرار کرده بود، به هوسرانی و فساد مشغول شد. اکثر محققین معتقدند عباس افندی با اطلاع از فساد اخلاقی شوقی افندی او را پس از خود به رهبری بهاییت انتخاب کرد. شوقی در مدرسهی آمریکاییها در بیروت درس خوانده بود و خوی و خصلت مردانه نداشت. صبحی در کتاب خاطرات صبحی صفحهی 144 مینویسد:
«من چند بار شاهد عمل شنیع لواط از شوقی بودم که یکبار وقتی او مورد تجاوز دکتر ضیاء بغدادی در عکا قرار گرفت به شوقی اعتراض کردم، شوقی با وقاحت مرا مسخره کرد.»
او میگوید:
«وقتی عبدالبها این عنصر فاسد را امام بهاییان قرار داد، بسیار تعجب کردم و دیگر نتوانستم ننگ بهایی گری را تحمل کنم و مسلمان شدم.»
لازم به ذکر است این فرقه اصلاً برای انهدام عفت، اخلاق و مبانی اسلام عزیز اجیر شده بود. آنان زنا با محارم و لواط را بهطور ضمنی اشاعه میدادند.
ادامه مطلب در
6- استفاده از وسایل نامشروع برای تأمین اهداف
پیروی از سیاست ماکیاولی درسی است که بهاییت از یهود آموخته و آن را در سراسر جهان به اجرا گذاشته است. این فرقهی منحوس کار خود را با ترور مخالفین شروع نمود. آنان به پشتوانهی کمکهای اربابان خارجی، سراغ علما و مسؤولین مملکتی نیز رفتند و افرادی نظیر «ملامحمد تقی»و «ناصرالدین شاه» را هم ترور کردند که البته ترور شاه نافرجام بود. بسیاری از مبلغین این فرقه دارای سوابق سوءِ مالی و اخلاقی بودهاند زیرا بهاییت هیچ محدودیتی برای استفاده از مفسدین در تبلیغ فرقه قائل نبود. بهعنوان نمونه آنها از «میرزا یحیی زنجانی» و «میرزا محمد پرتویی» که سابقهی سرقت و الواطی داشتند بهعنوان مبلغ استفاده کردهاند.
7- تقابل و تضاد فرقه با مبانی اخلاقی و راه انبیای الهی
بهاییان به عنوان نوکران قسم خوردهی استعمار، تحت عنوان حکمت، نفاق و دروغگویی را ترویج دادهاند و حتی در کتاب «اقدس» آوردهاند اگر بهاء به زمین، آسمان و به آسمان، زمین گوید، احدی حق چون و چرا ندارد. بهاییت با ترویج رباخواری و خیانت در امانت، اموال مریدان خود را سرازیر بیت العدل نموده و با پوشش مبارزه با تعصبهای مذهبی، جنسی و ملی، بی عفتی و فساد را گسترش داد. غرور، نخوت و تکبر در تمام ادیان و مکاتب نهی شده اما در بهاییت در حد اعلا به چشم میخورد.
بهاء در صفحهی 145 بدیع مینویسد:
«اگر به زمین حکم آسمان و به آسمان حکم زمین را جاری کردیم احدی حق چون و چرا ندارد.»
وی ادامه میدهد:
«هیچ لذتی در امکان بزرگتر از این خلق نشده که کسی آیات ما را بشنود و در حق کلمات آن لم و بم (چونوچرا) نگوید و به مقایسه با کلمات دیگر نپردازد.»
او در نهایت کبر و غرور در کتاب «گنج شایگان» صفحههای 18و 79 مینویسد:
«به خدا قسم هر کس فضل آشکار من را انکار کند و بغض من در دلش باشد در حلالزادگی خود شک کند و برود وضعیت خود را از مادرش بپرسد.»
یعنی مخالفین خود را حرامزاده میداند. جالب است سر دستهی مخالفین حسینعلی نوری برادرش میرزایحیی نوری و خواهرش عزیه خانم است که یحیی او را مسموم نمود و خواهرش کتاب «تنبیه النائمین» را برضد بهاء نوشت، با این حساب بهاء باید، وضعیت برادر و خواهرش را از مادرش سؤال کند. میرزا حسین علی نوری هنگامی کبر و غرور را به اوج رساند که مثل فرعون، نمرود و شداد ادعای خدایی کرد. او در لوح «ابن الذئب» خطاب به «آقا نجفی» مینویسد:
«همانا کسی که جهان را به خاطر خود آفریده اکنون در خرابترین مکان زندانی شده است»
لازم به ذکر است در این زمان بهاء در «عکا» زندانی بوده است.
8- وجود مطالب و دستوراتغیر علمی، عقلی و خلاف فطرت انسانی
کتب این فرقه به پیروی از شیخیه مملو از سفسطه، اغراق و توهمات است. باب در نوشتههای خود با توسل به علوم غریبه، رمل و اسطرلاب، خواب و خیال دچار سفسطه شده و عقاید و احکامی را مطرح کرده است که هیچ سنخیتی با علم، عقل و استدلال ندارد. همچنین دعوی نبوت، الوهیت و نفی معاد و ارایهی احکامی نظیر ازدواج با محارم، تساهل در اعمال شنیعی مثل زنا، سرقت، دستور تخریب تمامی مساجد و بقاع متبرکهی انبیای سلف و ائمه و محو تمامی کتب از سوی باب، مهمترین دلیل بر بطلان فرقهی گمراه بهاییت است.
9- بی اعتقادی رهبران بابی و بهایی به دستورها و متون فرقه
اسناد معتبری وجود دارد که باب و بهاء و سایر رهبران آنان به مطالبی که خودشان وضع نمودهاند نیز، اعتقادی نداشته و عمل نمیکردهاند. بهعنوان نمونه بهاء در کتاب اقدس ازدواج با بیش از دو زن را جایز نمیداند ولی خودش چهار زن داشته است. نماز جماعت را حرام میداند ولی بهاء و عباس افندی منافقانه به نماز جمعه و جماعت حاضر میشدند.
در نوشتههای خود از اخلاق دم میزنند، ولی به مخالفین خود حتی برادر و خواهرشان فحشهای رکیک میدهند. آنان در تبلیغات خود از تحری حقیقت دم میزنند ولی اگر کسی از بهاییت به آیین دیگری بازگردد، مورد طرد روحانی و اداری قرار میگیرد و به خانواده و فامیل او تکلیف میشود که او را مورد تحریم قرار دهند و حتی با او حرف نزنند. بهاییان وحدت عالم انسانی را مطرح میکنند ولی خود به فرقههای متعدد مبدل شده و همدیگر را طرد میکنند. بهاء، مؤسس بهاییت حتی حاضر نیست انسانیت برادر خود «یحیی صبح ازل» را به رسمیت بشناسد.
10- التقاط و عدم اصالت
با توجه به این که بهاییت مسلکی غیراصیل و بیریشه است. دچار التقاط شده و از هر نحله و فرقه چیزی را اقتباس نموده و مسلکی متناقض و دروغین را ایجاد کرده است. در این مسلک عقاید و احکام اسلام دستکاری شده و با بخشی از عقاید و احکام تحریف شدهی یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان مخلوط شده است و برای این که تازهتر جلوه کند، با تفکرهای لیبرالیستی و سوسیالیستی غرب عجین گردیده و در قالب مسلک مضحک و سخیف بهاییت ظاهر شده است.
تطبیق عید صیام با عید نوروز و پذیرش بعضی عقاید زرتشتیان نیز، نمونهی دیگری از التقاط و بطلان این فرقه است، همچنین آنها ضمن این که از انبیای صالح، ساده زیست و قانع تمجید مینمایند، احکامی برمبنای مصرفگرایی سرمایهداری غربی ارایه کردهاند که همین التقاط و تناقض از مهمترین ادله در بطلان بهاییت است.
با توجه به این که بهاییت مسلکی غیراصیل و بیریشه است. دچار التقاط شده و از هر نحله و فرقه چیزی را اقتباس نموده و مسلکی متناقض و دروغین را ایجاد کرده است. در این مسلک عقاید و احکام اسلام دستکاری شده و با بخشی از عقاید و احکام تحریف شدهی یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان مخلوط شده است و برای این که تازهتر جلوه کند.
11- قطع رحم و بیتوجهی به بنیان خانواده
صلهی رحم و تقویت بنیان خانواده، سرلوحهی شعایر ادیان ابراهیمی و مصلحین واقعی است ولی بهاییت به علت رابطهی باز جنسی و اباحیگری و ترویج فساد جنسی موجبات انهدام بنیان خانواده را فراهم نموده است. به استناد اسناد موجود در کتب تاریخ فرقهی ضاله و خاطرههای مبلغین تواب، بنیان خانواده در خانوادهی بهاء و سران بهاییت چنان سست و متزلزل بود که همیشه با برادران و خواهران خود در درگیری و کشمکش بودند چنانچه یحیی نوری پس از سالها جدال، بهاء را مسموم نمود. رابطهی عباس افندی با برادرش محمدعلی نیز بهتر از رابطهی پدر و عمویش نبود. شوقی افندی نیز تمام اقوام را از دور خود رانده بود و حتی به مادرش رسیدگی نمیکرد.
در متون این فرقه از احسان به والدین و اقوام فقیر و تقویت و صیانت از خانواده نیز خبری نیست. یکی از مبلغین آزاد شده مینویسد: «برای بهاییان محرم و نامحرم معنایی ندارد و من در معاشرتها، افراد زیادی را میشناسم که رابطهشان با زنان بهایی از حد دست دادن و روبوسی کردن گذشته و به روابط ناصحیح جنسی مبدل شده به نحوی که پدر واقعی خانواده به اصالت نسب فرزندان خود مشکوک است.»
12- تنفر تمامی ادیان الهی و فرق اسلامی از بهاییت
فرقهی ضالهی بهاییت تنها منکر ضروریات دین مبین اسلام نیست بلکه به واسطهی قایل شدن مقام ربوبیت و الوهیت برای باب و بهاء و انکار معاد و عدل مورد تنفر تمامی ادیان الهی است به نحوی که در کشور جعلی اسراییل نیز اجازهی تبلیغ ندارند و صرفاً چون ضداسلام قیام کردهاند مورد حمایت و پشتیبانی یهودیان و اسراییل قرار گرفتهاند، وگرنه علمای مستقل یهود که به توحید و معاد معتقدند از بهاییان متنفر و آنان را کافر میدانند. از نظر اسلام این فرقهی منحرف نیز به واسطهی انکار بخشی از اصول دین و اصل خاتمیت و انکار سایر ضروریات اسلام، کافر و نجس میباشند.
«مجمع فقه اسلامی» که متشکل از فقهای جهان اسلام است و بیشتر از اهل تسنن تشکیل شده است، در ژوییهی سال 1987 میلادی برابر با سال 1366 شمسی به اتفاق آرا بدون حتی یک رأی مخالف، فرقهی ضالهی بهاییت را کافر دانسته و وجود آنان را برای جهان اسلام خطری عظیم اعلام نمودهاند. این مجمع در قطعنامهی دیگری اعلام داشت، تمامی ادعاهای بهاء نتیجهی انکار ضروریات اسلام است و طبق اجماع علمای مسلمین حکم کفار بر آنان منطبق است. امام خمینی(ره) افزون بر فتوای شرعی مبنی بر کفر و نجاست فرقهی ضالهی بهاییت، آنان را دنباله و اذناب کفار حربی یعنی اسراییل میدانست و آشکارا در یکی از سخنرانیهای خود فرمودند:
«بهاییت یک مذهب نیست، یک حزب جاسوس مثل حزب توده است.»
آیت الله العظمی خامنهای میفرمایند:
«جمیع افراد فرقهی ضالهی بهایی محکوم به کفر و نجاست هستند و از غذا و سایر چیزهایی که با رطوبت مسری در تماس با آنها بوده است باید اجتناب کرد و بر مؤمنین واجب است که با حیله و فسادگری این فرقه گمراه، مقابله نمایند.»
آیت الله مکارم شیرازی نیز میفرمایند:
«اعضای فرقهی ضالهی بهاییت از زمره مسلمین خارجاند و هر گونه رابطهای با آنها حرام است مگر در مواردی که امید ارشاد و هدایت آنان باشد.»
13- پیش بینیهای غلط و مشکلساز باب، بهاء و عبدالبهاء
بهاییت معتقد است باب و بهاء دارای علم لدنی بوده و عبد البهاء نیز دارای کشف و کراماتی است که از غیب خبر داشته است ولی پیشگوییهای غلط آنان ادعای دروغین و بطلان آنان را ثابت میکند که در زیر به مهمترین آنها اشاره میشود.
باب رهبری بابیه را به میرزا یحیی نوری برادر کوچک بهاء میسپارد ولی به علت بیکفایتی یحیی این امر محقق نمیشود و زمام امور علیرغم پیشبینی باب به حسینعلی بهاء منتقل میشود. همچنین او پیشبینی کرده بود بابیگری بیش از هزار سال رسمیت خواهد داشت و سپس من یظهر الله خواهد آمد ولی به فاصلهی کمتر از 20 سال، کتاب «بیان» منسوخ و بهاییت جای بابیگری را گرفت.
میرزا حسینعلی نوری بهاء پیشبینی کرد که پس از او عباس افندی و سپس پسر دیگرش، محمدعلی رهبر بهاییان خواهد شد. ولی عباس افندی برادرش را کنار زد و نوهی خود، شوقی را رهبر بهاییان قرار داد. عبدالبهاء در وصیت نامهی خود فرزندان ذکور شوقی را نسل به نسل ولی امر و رهبر بهاییان قرار داد. ولی شوقی افندی مقطوع النسل از آب درآمد و رهبری بهاییان به دست غربیها افتاد و امروز با پیشبینی غلط عباس افندی، بهاییت بدون رهبر قانونی و شرعی باقی مانده و بیتالعدل هم به علت عدم حضور ولی امر فاقد مشروعیت رها شده است. به هر حال پیشبینی غلط رهبران اصلی بهاییت، افشا کنندهی عدم برخورداری آنان از علم لدنی و حتی درایت آنان و دلیل محکمی بر بطلان بهاییت است.
14- ضعف بهاییت در تربیت انسانهای مستقل و شریف
معمولاً یکی از ملاکهای حقانیت و مقبولیت یک مکتب، تربیت یافتگان آن مکتب میباشند، وقتی اسلام اهل بیت عصمت(علیهمالسلام)، صحابی بزرگواری همچون «سلمان، بلال، ابوذر، عمار، شهدای بدر و احد و نایبان خاص و عام امام» را در دامن خود پرورش میدهد، دلیل محکمی بر حقانیت این دین الهی است. اگر با همین نگاه به مرام و مسلک انحرافی بهاییت بنگریم رهبران و سران فرقه تماماً افرادی فاسد، بداخلاق و جاسوس یهود و نصاری بودهاند و در میان آنان یک انسان شریف یافت نمیشود.
تقریباً اکثر رهبران فرقه و افراد ذی نفوذ آنان در دورهی قاجاریه و پهلوی افرادی جاسوس، وطن فروش و فاسد و رباخوار بودهاند. سردمداران بابیگری و بهاییگری با ترور، شرارت و دریوزگی اجانب، کار خود را شروع کردند و امروز هم افتخارشان نوکری و جاسوسی برای صهیونیسم است.
به طور کلی در طول حیات ننگین این مسلک در سراسر جهان، در میان بهاییان، هیچ انسان فرهیخته، مستقل و شریفی تربیت نشده است و محصولی جز انسانهای مزدور فاسد نظیر «عبدالکریم ایادی» و شکنجهگران ساواک و غارتگران اموال عمومی، تحویل جامعه نداده و این محکمترین دلیل بر بطلان این فرقهی دستساز استعمار میباشد.
معمولاً یکی از ملاکهای حقانیت و مقبولیت یک مکتب، تربیت یافتگان آن مکتب میباشند، وقتی اسلام اهل بیت عصمت(علیهمالسلام)، صحابی بزرگواری همچون «سلمان، بلال، ابوذر، عمار، شهدای بدر و احد و نایبان خاص و عام امام» را در دامن خود پرورش میدهد، دلیل محکمی بر حقانیت این دین الهی است. اگر با همین نگاه به مرام و مسلک انحرافی بهاییت بنگریم رهبران و سران فرقه تماماً افرادی فاسد، بداخلاق و جاسوس یهود و نصاری بودهاند و در میان آنان یک انسان شریف یافت نمیشود.
15- تغییر ادعا و تکامل متون
از جمله دلایل بطلان بابیت و بهاییت، تغییر ادعا، تکامل و تصحیح متون این فرقه است. در حالی که از حضرت آدم تا خاتم النبیین هیچ پیامبری قبل از بعثت برای خود مقام خاصی قایل نبوده و مثل مردم عادی در میان تودهی مردم زندگی میکرده اند. ولی این دو مدعی شیاد از میان کمپانی ساسون یهودی و جاسوسان روس و انگلیس و وابستگان دربار قاجار ظاهر شده و مرتب دعاوی خود را ترقی داده و مقام بالاتری برای خود قایل شدهاند.
در خصوص متون بابیت و بهاییت نیز برخلاف متون ادیان به مرور زمان تصحیح و تکمیل شده است و هنوز جرأت و جسارت ترجمه و تجدید چاپ آخرین کتاب خود، یعنی اقدس را ندارند در حالی که اگر به قرآن نگاه کنیم، فرقی میان سورههای اول بعثت با سورههای مقارن رحلت پیامبر نمیبینیم. همان صلابت و استحکامی که سورهی «نصر» در آخر عمر مبارک پیامبر اسلام دارد در سورهی «علق» در ابتدای بعثت مشاهده میشود و این را میرساند که وحی کلام بشری نیست و چون از جانب علم مطلق و خداوند علی اعلی است به مرور زمان متکامل نمیشود ولی متون این فرقه منحرف مکرر تصحیح و تکمیل شده و هنوز هم مهمل و مزخرف است. برای مثال در «ایقان» حدود 150 آیهی قرآن و حدیث تحریف شده و 400 مورد غلطهای آن شمارش و تصحیح شده است. اقدس نیز که امالکتاب بهاییت است به طور مکرر تکمیل و تصحیح شده است.
16- دوستان و دشمنان بهاییت
یکی از راههای شناخت بطلان بهاییت بررسی هویت دوستان و دشمنان این فرقه است. اکثر قریب به اتفاق دوستان علی محمد باب شیرازی و میرزا حسینعلی نوری، افراد فرو مایه و پستی هستند که غرق در شهوات و وابستگی به اجانب بودهاند. به عنوان مثال علی محمد باب از دوستی و حمایت دالگورکی، منوچهر خان گرجی و سایر جاسوسان روس و انگلیس برخوردار است و یا حسینعلی نوری از کمک و دوستی «میرزا آقاخان نوری»- جاسوس روس و انگلیس- و بعضی شاهزادگان فاسد، هوسران و جاسوسانی نظیر «کنت دوگوبینو»، «نیکلا»، «لرد کروزن»، «ادوارد براون» و غیره بهرهمند است ولی در نقطهی مقابل دشمنان سران بابیه و فرقهی ضالهی بهاییت انسانهای فرهیخته و دانشمند و رجال سیاسی مستقل و وطندوست نظیر امیرکبیر و یاران او بودهاند.
مرد بزرگی که مکرر از لسان دشمنان غربی نظیر «کلنل شیل»، «کلنل فرانت انگلیسی» و «دوگوبینوی» فرانسوی و غیره مورد تحسین قرار گرفته است. از نظر عباس افندی، شوقی افندی و مبلغین بهاییت مورد لعن، طعن، خشم و غضب قرار میگیرند. همچنانکه امیرکبیر دشمن شمارهی یک باب و بهاء و مسلک انحرافی آنان بود. سران بهاییت نیز در دشمنی با امیرکبیر سنگ تمام گذاشتند. میرزا حسینعلی و سران بابیه با کمک میرزا آقاخان نوری در سال دوم صدارت امیرکبیر نقشهی قتل امیرکبیر را طراحی نمودند اما هنگام اجرا دستگیر و 7 نفر از توطئهگران اعدام شدند.
امیرکبیر بهرغم التزام جدی به رعایت حقوق اقلیتهای ادیان شناخته شده در مقابل دین سازان شیاد و فرقههای وابسته به روس و انگلیس بسیار سختگیر بود.
شخصیتی که مرتب به حاکمان خوزستان و یزد سفارش صائبیان و زرتشتیان را میکرد به راحتی با دینسازان وحدت شکن و مزدور استعمار وارد جنگ و قتال شد. به جز امیرکبیر، دوستان امیر نظیر «آیت الله شیخ عبدالحسین تهرانی»(شیخ العراقین)، «میراز سعیدخان مؤتمن الملک انصاری» (وزیر خارجهی دوران ناصرالدین شاه)، «عزیز خان مکری»، «سلطان مراد میرزا حسام السلطنه»، «سلیمان خان افشار»، «چراغعلی خان زنگنه»، «میرزا محمد هاشم طباطبایی»، «امیر نظام گروسی» و «محمد مهدی ملک التجار» نیز که همگی انسان های دانشمند و مستقلی بودند به شدت مورد غضب بابیان و بهاییان بودند و این مردان بزرگ در مقابله با بابیت و بهاییت پر تلاش و کوشا بودند.