یکی از ایرادهایی که بر حجاب گرفتهاند این است که ایجاد حریم میان زن و مرد بر اشتیاق ها و التهاب ها میافزاید و طبق اصل «الانسان حریص علی ما منع منه»، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بیشتر میکند؛ به علاوه سرکوب کردن غرایز موجب انواع اختلال های روانی و بیماری های روحی میگردد. آیا این حرف صحیحی است ؟
راسل در کتاب زناشویی و اخلاق اعتراف می کند که عمل روحی در مسائل جنسی غیر از حرارت جسمی است ، آنچه با ارضاء تسکین می یابد حرارت جسمی است نه عطش روحی. بدین نکته باید توجه کرد که آزادی در مسائل جنسی سبب شعله ور شدن مشمولات به صورت حرص و آز می گردد، از نوع حرص و آزهایی که در صاحبان حرمسراهای رومی و ایرانی و عرب سراغ داریم. ولی ممنوعیت و حریم ، نیروی عشق و تغزل و تخلیل را به صورت یک احساس عالی و رقیق و لطیف و انسانی تحریک می کند و رشد می دهد و تنها در این هنگام است که مبدا و منشأ خلق هنرها و ابداع ها و فلسفه ها می گردد.
حاجت های طبیعی بر دو قسم است: یک نوع حاجت های محدود و سطحی است مثل خوردن، خوابیدن، در این نوع از حاجت ها همین که ظرفیت غریزه شباع و حاجت جهانی مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین می رود حتی ممکن است به تنفر و انزجار مبدل گردد. ولی یک نوع دیگر از نیازهای طبیعی صفت و هیجان پذیر است مانند پول پرستی و جاه طلبی.
غریزه جنسی دارای دو جنبه است ، از نظر حرارت جسمی از نوع اول است ولی از نظر تمایل روحی دو جنس به یکدیگر چنین نیست.
جاه طلبی بشر هم از همین قبیل است، ظرفیت بشر از نظر جاه طلبی پایان ناپذیر است،هر فردی هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را که به دست آورد باز هم طالب مقام بالاتر است و اساساً هر جا که پای حس تملک به میان بیاید از پایان پذیری خبری نیست.
غریزه جنسی دو جنبه دارد: جنبه جسمانی و جنبه روحی، این غریزه از جنبه جسمانی محدود است، از این نظر یک زن برای اشباع مرد کافی است، ولی از نظر تنوع طلبی و عطش روحی شکل دیگری دارد.
در روان شناسی جدید روی محرومیت ها و ناکامی ها بسیار تکیه شده است؛و میگویند که ناکامی ها معلول قیود اجتماعی است و پیشنهاد میکند که تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامی و عوارض ناشی از آن پیش نیاید و خیلی ها با استناد به این موضوع می گویند حجاب باعث ناکامی و مشکلات روحی می شود اما اینطور نیست.
پاسخ این ایراد این است که اگر چه ناکامی، بخصوص ناکامی جنسی، عوارض وخیم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضای غرایز در حدودی که مورد نیاز طبیعت است، غلط است، ولی برداشتن قیود اجتماعی مشکل را حل نمیکند، بلکه بر آن میافزاید.
در مورد غریزه جنسی و برخی غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعی را میمیراند، ولی طبیعت را هرزه و بیبند و بار میکند؛ در این مورد هر چه بیشتر عرضه شود، هوس و میل به تنوع افزایش مییابد.
راسل در این باره میگوید: «اگر پخش عکس های منافی عفت مجاز بشود، پس از مدتی مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد، درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بی عفتی بالخصوص صادق است، ولی در مورد مطلق بی عفتیها صادق نیست یعنی از یک نوع خاص بی عفتی خستگی پیدا میشود ولی نه بدین معنی که تمایل به عفاف جانشین آن شود، بلکه بدین معنی که آتش و عطش روحی زبانه میکشد و نوعی دیگر را تقاضا میکند و این تقاضاها هرگز تمام شدنی نیست. میان آنچه عشق نامیده میشود و به قول ابن سینا «عشق عفیف» و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک در میآید با اینکه هر دو روحی و پایان ناپذیر است، تفاوت بسیار است.
عشق، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه پرست است و اما هوس، سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است. این نوع از عطش که هوس نامیده میشود ارضا شدنی نیست. اگر مردی در این مجرا بیفتد ، فرضا حرمسرایی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبا رویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد، باز اگر بشنود که در اقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست، طالب آن خواهد شد.
نمیگوید بس است دیگر سیر شدهام و به طور کلی در طبیعت انسانی از نظر خواستههای روحی، محدودیت در کار نیست. انسان روحا طالب بی نهایت آفریده شده است. وقتی هم که خواستههای روحی در مسیر مادیات قرار گرفت به هیچ حدی متوقف نمیشود، رسیدن به هر مرحلهای میل و طلب مرحله دیگر را در او به وجود میآورد. اشتباه کردهاند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلول محرومیت ها و عقدههای ناشی از محرومیت ها دانستهاند.
همانطور که محرومیت ها سبب طغیان و شعلهور شدن شهوات میگردد، پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعلهور شدن آتش شهوات میگردد. امثال فروید آن طرف سکه را خواندهاند و از این طرف سکه غافل ماندهاند.
اشتباه فروید و امثال او در اینست که پنداشتهاند تنها راه آرام کردن غرایز، ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است. اینها فقط متوجه محدودیت ها و ممنوعیت ها و عواقب سوء آنها شدهاند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و نا آرام میسازد.
طرح شان اینست که برای ایجاد آرامش این غریزه، باید به آن آزادی مطلق داد آن هم بدین معنی که به زن اجازه هر جلوهگری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود اما به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است: یکی ارضای غریزه در حد حاجت طبیعی، و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن.
اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضا، غریزه دیوانه شده را آرام کند، میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمیتوان آرامش و رضایت ایجاد کرد، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن، افزوده میشود.
تحریک و تهییج بی حساب غریزه جنسی عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ های زودرس و پیری و فرسودگی نیز دارد. اما اینکه میگویند که «الانسان حریص علی ما منع منه» مطلب صحیحی است، ولی نیازمند به توضیح است.
انسان به چیزی حرص میورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوی آن تحریک شود، به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند، اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود.
ما انکار نمیکنیم که دسترسی نداشتن به رفع غریزه موجب انحراف میشود و باید شرایط ازدواج قانونی را سهل کرد، ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمایی زن در اجتماع و معاشرت های آزاد سبب انحراف جنسی میشود به مراتب بیشتر از آن است که محرومیت سبب میگردد.پس این جمله ی مخالفان حجاب که پوشش زنان باعث حرص مردان می شود صحیح نبوده و حفظ پاکدامنی کمک می کند تا مردان نیز آرامش روحی بیشتری داشته باشند.