سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نرم افزار مدیریت اطلاعات شهدا -ایثار
منوی اصلی
 » صفحه نخست
 » پروفایل مدیر وبلاگ
 » پست الکترونیک
 » آرشیو وبلاگ
 » عناوین مطالب وبلاگ

موضوعات وبلاگ
 » مقالات سیاسی
 » مقالات دینی و مذهبی
 » مقالات اجتماعی
 » مقالات علمی و آموزشی
 » مقالات تاریخ
 » پاسخ به شبهات
 » فراماسونری و شیطان پرستی
 » حجاب
 » اخبار
 » اخبار و مطالب تصویری
 » حضرت فاطمه ی زهرا(س)
 » امام حسین(ع)
 » امام سجاد(ع)
 » امام محمّد باقر(ع)
 » امام موسی کاظم(ع)
 » امام رضا(ع)
 » امام جواد(ع)
 » امام هادی(ع)
 » حضرت مهدی(عج)
 » بابیت و بهاییت
 » شهدا
 » سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س)
 » 13 ابان
 » عرفه،روز نیایش
 » حضرت زینب کبری(س)
 » حضرت مسلم بن عقیل(ع)
 » حضرت رقیه(س)
 » عید سعید قربان
 » طنز
 » انحرافات جنسی
 » حوادث
 » نقد و تحلیل
 » عید سعید غدیر خم
 » داستان
 » ولایت فقیه
 » علما و مراجع
 » شعر
 » آخر الزمان

همسنگران
 » به سوی فردا
 » کانون فرهنگی شهدا
 » شهید عباس افشار
 » پرورش دینی
 » EMOZIONANTE
 » کوچه ای برای گفتن
 » یا امیر المومنین روحی فداک
 » عاشق آسمونی
 » قاصدک
 » عَشَقه
 » لحظه های آبی
 » دست خط ...
 » لنگه کفش
 » بسم الله العلی العظیم
 » سیب سرخ
 » شکوفه های زندگی
 » ترنم یاس
 » فرزانگان امیدوار
 » جزین
 » عروج
 » جزیره علم
 » خداجونم
 » همنشین
 » بیداران...
 » سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
 » آخرالزمان و منتظران ظهور
 » سید علی خامنه ای
 » *** انـتـظـار ***
 » یک لحظه با یک طلبه!
 » شهیدان لاله های لاله زارند
 » روح مناجات
 » عکس و مطلب جالب و خنده دار
 » آموزه ـ AMOOZEH.IR
 » اقتصاد بدون یارانه
 » کــــلبه
 » میر یزید نیوز
 » موعود هادی
 » نظرمن
 » هو اللطیف
 » افسونگر
 » جاده های مه آلود
 » قیدار شهر جد پیامبراسلام
 » سکوت خیس
 » منتظرظهور
 » ...بــــــــاران که ببارد، همه عاشق هستند
 » سایه
 » شیمی وزندگی
 » ● بندیر ●
 » سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

 » سجاده ای پر از یاس
 » افطار
 » شقایقهای کالپوش
 » عاشقانه می گویم
 » .::نهان خانه ی دل::.
 » دل نوشته های یک دختر شهید
 » نمکدون...
 » بچه مرشد!
 » سکوت ابدی
 » حامل نور ...
 » وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
 » TOWER SIAH POOSH
 » خاکستر سرد
 » هم نفس
 » حسن آباد جرقویه علیا
 » سیب خیال
 » حقوقی و فقهی
 » چلچراغ شهادت
 » لباس شخصی
 » حنا، دختری با مقنعه
 » پرپر
 » معراج ستاره ها
 » تفحص شهدا
 » جبهه وبلاگ غدیر
 » یا علی مدد
 » مُهر بر لب زده
 » نشریه حضور
 » نغمه ی عاشقی
 » MNK Blog
 » یگان امُل های مُدرنیسم نشده...امُلیسم
 » جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
 » ● رایحه ●
 » عــــــــــروج
 » برلیان
 » پژواک
 » تخــریــبـچــی
 » ****شهرستان بجنورد****
 » نظرعشق
 » +O
 » عشق الهی
 » سرزمین مِه وخورشید (خورشید گام سبز)
 » بی سر و سامان
 » ~>+ حبـــــــــــــــاب خیــــــــــــــــال +<~
 » شب و تنهایی عشق
 » گمگشته
 » دانلود بازی موبایل جاوا
 » صراط مستقیم
 » سلحشوران
 » آوای قلبها...
 » سکوت سبز
 » دوربین مدار بسته
 » طراوت باران
 » هــم انــدیشـی دینــی
 » یادداشتها و برداشتهای سخی فرهادی
 » گل و منظره
 » تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
 » جـــیرفـــت زیـبا ( استان سبزواران)
 » ثریای کویر ایران
 » خاطرات دکتر بالتازار
 » پروانگی
 » دارالرضوان
 » اندیشه برتر
 » امام زمان
 » .: شهر عشق :.
 » باولایت
 » سکوت سبز
 » اردبیل بهشتی پنهان
 » بوی سیب
 » بادصبا
 » یاربسیجی
 » جاده مه گرفته
 » طریق یار
 » رباتیک
 »
 » سایت روستای چشام (Chesham.ir)
 » سرگرمی اطلاع رسانی شمیم یاس
 » مهاجر
 » فقط عشقو لانه ها وارید شوند
 » منطقه آزاد
 » میقات محمد
 » ابـــــــــــرار
 » یادداشتهای فانوس
 » علمدارمظلوم
 » نور اهلبیت (ع)
 » انسان جاری
 » گدایی در جانان به سلطنت مفروش
 » سرافرازان
 » یک
 » پارسی نامه
 » تمهیدات
 » شبح سیاه
 » خون شهدا
 » مقلدان علمدار
 » ایحسب الانسان ان یترک سدی
 » جرعه ای از شراب عشق
 » رازهای موفقیت زندگی
 » مطب مجازی روانشناسی
 » صبح امید
 » قافیه باران
 » رایحه ظهور به مشام می رسد! از کجاست؟
 » دهن رود
 » شبستان
 » حرم الشهدا
 » برادران شهید هاشمی
 » شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
 » کبوتر حرم
 » یامهدی
 » سعادت نامه
 » آدمکها
 » اسطوره عشق مادر
 » دلنوشته های یک فروند چریک
 » پنجره چهارمی ها
 » نسیم یاران
 » صدای سکوت
 » ترانه ی زندگیم (Loyal)
 » سیاست دینی
 » جزتو
 » عشق پنهان
 » Manna
 » ألیس اللهُ بکافٍ عبده ...
 » محض خدا
 » بشری
 » پرهیزگاران، جوانمردان واقعی ...
 » زشت است بی تو زندگی زیبای عالم
 » سیاه مشق های میم.صاد
 » بهشت بهشتیان
 » آسمانی
 » کابینت ام دی اف محمدی 09126600583 شهریار
 » عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
 » عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 » پروانه های بی پروا
 » زندگی
 » اواز قطره
 »
 » بچّه شهید (به یاد شهدا)
 » بیا تو!!!
 » حرف شیرین
 » کلبه تنهایی
 » اخراجی های جدید
 » تـــــــکـــبـــیــر
 » راه فضیلت
 » مهاجر
 » عاشقانه
 » ستاره طلایی
 » مردود
 » ماه و مهر
 » غروب آرزوها
 » شهید شلمچه
 » جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد
 » شمیم یاس
 » فالوده یزدی
 » گروه اینترنتی جرقه داتکو
 » جواندل
 » شهید قنبر امانی
 » نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
 » چفیه
 » همای رحمت
 » مرگ عاشق
 » ویژه نامه کارون پردیس
 » شاه تور
 » هر چی تو فکرته
 » پلاک 40
 » به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
 » غزلیات محسن نصیری(هامون)
 » خدایا؟فرشته ام را به کسی نخواهم داد!هرگز!میگذاری آیا؟
 » ... یاس ...
 » read me (بخوان مرا...)
 » خورشید مکه
 » ..:: بهونه های بارونی ::..
 » فدائیان ولایت
 » گروس سرای آشنا
 » وبلاگ رسمی هیئت توآ در بندر عامری
 » بیــــــــــــــــدهای سَرقنات
 » حرف های من...
 » ازدواج آگاهانه، همین و بس
 » هالی
 » دانلود کتاب
 » Nili2012
 » تنهایی.......
 » جمعه های سوت و کور
 » حقوقدان منتظر
 » ژئوماتیک
 » با ولایت زنده ایم
 » پا در کفش همه!
 » اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
 » دردودل
 » وبلاگ اندیشه های مطهر -بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی مالک اشتر
 » تنهای غریب
 » ترنم حضور
 » #**حرف های گفتنی**#
 » FANTOM
 » صدفی برای مروارید
 » مجله التکرونیکی وبلاگ های پایگاه شهید سیدمصطفی خمینی(ره)
 » MARAll
 » ایرانی باشیم
 » کنج دلتنگی های من!
 » صاعقه
 » عطر ریحان
 » شاهکار
 » کتابهای رایگان برای همه
 » مهربانی
 » گروه فرهنگی سردار خیبر
 » اصولی رایانه
 » سید خراسانی
 » پرسپولیس
 » بادله گشت
 » عفاف و حجاب
 » موسسه فرهنگی هنری سنگر
 » خاطره های مدرسه و دوستان
 » یه دخترشاد
 » حرفهای آسمانی
 » .... فاصله ....
 » حاج احمد متوسلیان
 » هدایت قرآنی
 » سلام بر ساقی عطشان کربلا
 » راهی به سوی اینده
 » ایرانیان ایرانی
 » باشگاه پرواز
 » َ ازدانشگاه آزادقزوین
 » فاطمیون لنجان
 » آذرخش
 » IT فناوری اطلاعات
 » و ناگهان مرگ...
 » مهدی یاران
 » محب
 » y divouneh
 » عطر حضور
 » بهار عشق
 » وبلاگ مرزداران عشق * ایران *
 » ناجی
 » ما اهل دلیم
 » آرمان
 » لــعل سـلـسـبیــل
 » ای دریغااااااااا
 » شهادت
 » می گذره ...
 » چند تکه عاشقانه
 » تاریخ را به یاد اوریم
 » خاکریز ولایت
 » ادبیات
 » عدالت جویان نسل بیدار
 » در حسرت شهادت
 » اخبار دنیای عشق
 » چزابه
 » وبلاگ شخصی مرتضی صادقی
 » تجربه های مربی کوچک
 » آمرین به معروف و ناهیان از منکر
 » مرامنامه عشاق
 » صل الله علی الباکین علی الحسین
 » نماز ریشه ی همه ی خوبیها
 » جدیدترین یوزر پسورد آنتی ویروس nod32- Kaspersky - Avira

جنبش سایبری: بصیرت علوی لبیک یا خامنه ای
طراح قالب


سایر امکانات
 RSS 
POWERED BY
BLOGFA.COM

 

  السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

 

آن روزها......

دوستش داشتم، به تعداد رگ‌های بدنم
و هدیه‌اش دادم، به تعداد رگ‌های بدنم
به یاد سردار شهید مهدی زین الدین
ـ مشتری که به مغازه کتابفروشی پدرش می‌آمد، سرش توی کتاب بود. همان طور که سرش دولا بود، با مشتری حساب می‌کرد. تمام کتاب‌های مغازه را خوانده بود.
ـ از همان بچگی اهل پول نبود. به زور توی جیبش پول می‌گذاشتیم. دخل من در اختیارش بود، ولی هیچ وقت برنمی‌داشت.
ـ نان خانه تمام شده بود. مهدی داشت توی کوچه فوتبال بازی می‌کرد. در را باز کردم و گفتم: مهدی جان نان نداریم. وسط آن شور و هیجان فوتبال که داشت گل می‌زد و سر و صدا می‌کرد، یک‌دفعه بازی را رها کرد و رفت. دوست‌هایش صدایشان درآمد؛ غر زدند سرش؛ ولی مهدی چیزی نگفت. سرش را پایین انداخت و بدون اعتراض رفت. هنوز یادم نرفته است....
ـ از هشت ـ نه سالگی مشاور خانواده بود. هر اتفاقی که می‌افتاد نظرش را می‌خواستیم. همیشه هم درست می‌گفت. کتاب‌های ضد رژیم چاپ می‌کردیم. ساواک مرا گرفت. صبح من را تحویل ژاندارمری دادند. تبعید شدم به سقز کردستان. همان روز رفتم تلفن زدم ببینم نتیجه کنکور مهدی آمده یا نه. می‌خواستم بگویم فکر مغازه نباشد، برود دنبال درسش. خودش خانه نبود. پیغام دادم به مادرش، اما گفته بود : رژیم می‌خواهد کتابفروشی را تعطیل کند، وظیفه من حفظ این سنگر است.
رتبه چهارم پزشکی شیراز قبول شده بود؛ ولی انصراف داد و ماند.
ـ افتخاری بود برای هرکسی که در حضور امام عقد کند. مهدی گفت : امام رهبر این جامعه است، نه عاقد. من نمی‌خواهم برای یک لحظه وقت رهبر مسلمین را به خاطر شخص خودم بگیرم.
ـ لیلا دخترش نوزاد بود. به خانمش می‌گفت: هر وقت لیلا آب می‌خواهد، زود به او نده. کمی طولش بده. می‌خواهم صبر را یاد بگیرد.
ـ از جبهه آمده بود مرخصی. لیلا چند ماهه بود. شب خانه ما مهمان بودند. هوا خیلی سرد بود. موقع برگشتن به خانه دیدم نگران است. با آن‌همه مشغله فکری و کاری نگران بود که خانه شان خیلی سرد باشد و بچه سرما بخورد. (چون مدتی بود مرخصی نیامده بود، خانمش منزل مادرش رفته بود تا تنها نباشد.)
یک بخاری کوچک داشتم. روشن کردم و گفتم: بگذارید پشت ماشین. با همان بخاری روشن رفتند خانه. وقتی رسیده بودند، بچه را توی ماشین گذاشته بود و بخاری ماشین را روشن کرده بود. بخاری نفتی را برده بود توی خانه و آن قدر صبر کرده بود تا اتاق گرم شود. رختخواب لیلا را هم گرم کرده بود. بعد برده بودش توی خانه.
ـ همان وقتی که جبهه بود، سفر مکه رفتم. از حج که برگشتم برای خانواده موز آورده بودم. مهدی نیامد دیدنم. عملیات بود. یک موز را به دقت توی پارچه پیچیدم و برایش نگه داشتم. هجده روز طول کشید. روز هجدهم خانمش آمد خانه ما. پیش خودم گفتم او هم بخورد فرقی نمی‌کند. انگار مهدی خورده. حیف است، خراب می‌شود. شاید حالا حالاها مهدی نیاید مرخصی.
خانمش آخرین تکه موز را که دهانش گذاشت، زنگ خانه را زدند. مهدی بود، خاکی و خسته. دلم سوخت. روزی‌اش به دنیا نبود.
ـ به من الهام شده بود که شهید می‌شود. دوری‌اش را تحمل می‌کردم، ولی برای شهادتش دعا نمی‌کردم. آمادگی داشتم، از رفتار و صحبت‌هایش معلوم بود، ولی دوری او و برادرش واقعاً برایم سخت بود. می گفتم هرچه که خدا بخواهد.
ـ همان ایامی که مهدی و مجید جبهه بودند و نزدیک شهادتشان بود، من حملی داشتم. چون همیشه احساس می کردم که مهدی شهید می‌شود، پیش خودم گفتم فرزندی که به دنیا می آید حتماً پسر خواهد بود تا جای مهدی را بگیرد. خدا پسری از من می‌گیرد و جایش یک پسر دیگر به من می‌دهد. وقتی لیلا دختر خودش به دنیا آمده بود، مهدی گفته بود : خداوند در رحمت و شهادت را با هم به روی من باز کرده.
اما مهدی و مجید با هم شهید شدند. فرزند من هم دختر شد. دیدم من هم باید مثل خود مهدی فکر می‌کردم. خداوند در رحمت و شهادت را با گرفتن دو پسر و دادن یک دختر، به روی من هم باز کرده بود....
ـ روز تشییع پیکرشان پنج دقیقه صحبت کردم، توی حرم حضرت معصومه (س). قبلش خیلی فکر کردم که چه بگویم. خواستم بگویم کاش به تعداد درختان دنیا و دریاها پسر داشتم تا در راه اسلام بدهم، ولی فکر کردم این طور نمی‌شود. باید از خودم مایه بگذارم. موقع سخنرانی گفتم کاش به تعداد رگ‌های بدنم پسر ‌داشتم و می‌دادم. شاید اگر از درخت و دریا می‌گفتم، این حکمت را نداشت که بعد از سال‌ها امروز بشنوم یک مادر فلسطینی هم به نام «ام نظار» وقتی برای آخرین بار پسرش را در آغوش می‌گیرد و با او خداحافظی می‌کند، بگوید کاش صد پسر داشتم و در راه اسلام می‌دادم.



نوشته شده در  پنج شنبه 90/8/26ساعت  3:12 عصر  توسط محمدرضا صرافی نژاد 
| نظر | لینک ثابت

style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????