باز امشب در شب تنهایی ام
کو چه گرد شام سرگردانی ام
التهاب افتاد در جان وتنم
شعله بر می خیزد از پیراهنم
زخم خاموشم که لب وا کرده ام
معشری از درد بر پا کرده ام
باز می می خواهم از ام القدیر
ای امام عاشقان دستم بگیر
دلا باید بهر دم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
به صدق دل همیشه یاد او بود
به هر پیچ و به هر خم یا علی گفت
دمی که روح در آدم دمیدند
ز جا بر خاست آدم یا علی گفت
چو نوح از موج توفان ایمنی خواست
توسل جست و هر دم یا علی گفت
ز بطن حوت یونس گشت آزاد
ز بس در ظلمت یم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها شد
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
نمی شد زنده جان مرده هرگز
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
رسول الله شنید از پرده غیب
ندائی آمد آن هم یا علی گفت
نزول وحی چون فرمود سبحان
ملک در اولین دم یا علی گفت
علی در کعبه بر دوش پیمبر
قدم بنهاد آندم یا علی گفت
به فرقش کی اثر می کرد شمشیر
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
بقیه در ادامه مطلب
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرّ الله است
شب شنفته است مناجات علی
جوشش چشمه فیض ازلی
فجر تا سینه آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت
روزه داری که به مُهر اسحار
بشکند نان جُوین افطار
ناشناسی که به تاریکی شب
می برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب بُرقع پوش
می کشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سرّ جلی
نشد افشا که علی بود علی
شاهبازی که به بال و پَر راز
می کند در ابدیت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیر
عشقبازی که هم آغوش خطر
خفت در جایگه پیغمبر
پیشوایی که ز شوق دیدار
می کند دشمن خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت منشق
می زند پس لب او کاسه شیر
می کند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری؟ که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست
در جهانی همه شور و همه شرّ
ها علی بشر کیف بشر
شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی
دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر
موج مىزد سیل مردم، مثل دریا در غدیر
تشنگیها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غدیر
کاروان آرام و بى تشویش لنگر مىگرفت
تا بگیرد کاروان سالارشان جا در غدیر
گردها خوابید کم کم، کاروان خاموش شد
تا پیمبر خود چه خواهد گفت آیا در غدیر!
تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت
و سکوتى، تا کند آن مرد لب وا در غدیر
مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق
جستجو مىکرد محبوبش على را در غدیر
پس به مردان عرب فرمود: «بعد از من على است
هر که من مولاى اویم اوست مولا در غدیر»
گردها خوابیده بود و کاروان خاموش بود
خوانده مىشد انتهاى قصه ما در غدیر
در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مىخورد فردا در غدیر
اى فراموشان باطل! سر به پایین افکنید!
چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر
حیف! اما کاروان منزل به منزل مىگذشت
کاروان مىرفت و حق مىماند تنها در غدیر!
ز ذکر علی مدد گرفتیم *** آن چیز که میشود گرفتیم
در بوته ی آزمایش عشق *** از نمره ی بیست صد گرفتیم
دیدیم که رایت علی سبز *** معجون هدایت علی سبز
درچمبر آسمان آبی *** خورشید ولایت علی سبز
از باده ی حق سیاه مستیم *** اما زحمایت علی سبز
شیرین شکایت علی زرد *** فرهاد حکایت علی سبز
دستار شهادت علی سرخ *** لبخند رضایت علی سبز
در نامه ی ما سیاه رویان *** امضای عنایت علی سبز
یا علی در بند دنیا نیستم *** بنده ی لبخند دنیا نیستم
بنده ی آنم که لطفش دائم است *** با من و بی من به ذاتش قائم است
دائم الوصلیم اما بی خبر *** در پی اصلیم اما بی خبر
گفت پیغمبر که ادخال سرور *** فی قلوب المومنین اما به نور
نور یعنی اتشار روشنی *** تا بساط ظلم را بر هم زنی
هر که از سر سرور آگاه شد *** عشقبازان را چراغ راه شد
جاده ی حیرت بسی پرپیچ بود *** لطف ساقی بود وباقی هیچ بود
مکه زیر سایه ی خناس بود *** شیعه در بند بر العباس بود
حضرت صادق اگر ساقی نبود *** یک نشان از شیعگی باقی نبود
فقه شمشیر امام صادق است *** هر که بی شمشیر شد نالایق است
وای وی زقاب و قرب و های و هو *** می دهد بر اهل تقوا آبرو
گر چه تعلیمات مردم واجب است *** تزکیه قبل از تعلم واجب است
تربیت یعنی که خود را ساختن *** بعد از آن بر دیگران پرداختن
یک مسلمان آن زمان کامل شود *** که علوم وحی را عامل شود
نص قرآن مبین جز وحی نیست *** آیه ای خالی زامر و نهی نیست
با چراغ وحی بنگر راه را *** تا ببینی هر قدم الله را
گر مسلمانی سر تسلیم کو *** سجده ای هم سنگ ابراهیم کو
ساقی سرمست ما دیوانه نیست *** سرگذشت انبیاء افسانه نیست
آنچه در دستور کار انبیاست *** جنگ با مکر و فریب اغنیاست
چیست در انجیل و تورات و زبور *** آیه های نور و تسلیم وحضور
جمله ی ادیان زیک دین بیش نیست *** جز الوهیت رهی در پیش نیست
خانقاه و مسجد ودیر و کنشت *** هر که را دیدم به دل بت می سرشت
لیک در بتخانه دیدم بی عدد *** هر صنم سرگرم ذکر یا صمد
یا صمد یعنی که ما را بشکنید *** پیکر ما را در آتش افکنید
گر سبک گردیم در آتش چو دود *** میتوان تا مبداء خود پر گشود
ای خدا ای مبداء و میعاد ما *** دست بگشا بهر استمداد ما
ما اسیر دست قومی جاهلیم *** گر چه از چوبیم و از سنگ وگلیم
ای هزاران شعله در تیغت نهان *** خیز و ما را از منیت وا رهان
ای خدا ای مرجع کل امور *** باز گردان ده شبم درتور نور
در شب اول وضو از خون کنم *** خبس را از جان خود بیرون کنم
سر دهم تکبیر تکبیر جنون *** گویمت انا علیک الراجعون
خانه ات آباد ویرانم مکن *** عاقبت از گوشه گیرانم مکن
بنگر یک دم فراموشم کنی *** از بیان صدق خاموشم کنی
ما قلمهاییم دردست ولی *** کز لب ما میچکد ذکر علی
ذکر مولایم علی اعجاز کرد *** عقده ها را از زبانم باز کرد
نام او سر حلقه ی ذکر من است *** کز فروغ او زبانم روشن است
گر نباشد جذبه روشن نیستم *** این که غوغا میکند من نیستم
من چو مجنونم که در لیلای خود *** نیستم در هستی مولای خود
ذکر حق دل را تسلا می دهد *** آه مجنون بوی لیلا می دهد
جان مجنون قصد لیلایی مکن *** جان یوسف را زلیخایی مکن
ز لیلی شنیدم یا علی گفت
به مجنون رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای باز کرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت
یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یا علی گفت
خمیر خاک آدم بسرشتند
چون بر می خواست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از ایجاز می زد
ز بس بیچاره مریم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده می شد
یقین آنجا علی هم یا علی گفت