نوشته حاضر، ترجمه اثرى ادبى و تاریخى از نویسنده معاصر، آقاى «کمال السیّد» است، که با نام «الطریق الى غدیر خم» منتشر شده است.
هم ترسیمى است از موقعیت جغرافیایى منطقه غدیر خم، هم ترسیم صحنههایى از تاریخ اسلام که حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله چه در هنگام هجرت به مدینه و چه در سال حجّهالوداع، از این منطقه گذشته و آنجا درنگ کرده و سخن گفتهاست، بویژه تعیین جانشین خودکه در غدیر خم انجام گرفتهاست.
در میانه راه بین مکّه و مدینه، نزدیکى هاى «جحفه» منطقه «غدیر خم» قرار دارد. غدیر خم سر راه کاروان ها بود. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نیز هنگام هجرت تاریخى خود به مدینه در ماه ربیعالاوّل از آن گذر کرد. در بازگشت از حجّهالوداع در روز هیجدهم ذىحجّه سال دهم هجرى نیز در آنجا توقّف کرد و از همانجا، این سرزمین جغرافیایى، وارد تاریخ شکوهمند اسلام شد.
پس از آنکه شنهاى روان، راه قدیمى کاروانها را پوشاند، منطقه غدیر خم در دوران حاضر از راه اصلى و عمومى دور ماند. نام آن منطقه نیز به «غُرُبه» تغییر یافت. ولى چشمهاى که از دل صخرههاى آن دشت گسترده مىجوشد، همچنان باقى است. به خاطر بودن همین چشمه، درختهاى خرما و نیزار و در گذشته درختهاى «اراک» در آن روییده است.
کسى که شهر «جدّه» را از کناره دریاى سرخ پشت سر مىگذارد، نزدیکیهاى شهر «رابغ» به دوراهى جحفه مىرسد. جایى که یک فرودگاه محلّى سمت راست جاده وجود دارد. مسافت میان دوراهى یادشده تا مسجد میقات، که کنار آثار مسجد قدیم و ویرانههاى آن ساخته شده، تا 10 کیلومتر امتداد مىیابد. از مسجد میقات مىتوان به طرف «قصر علیا» روى نمود، با گذر از جادهاى پر از تودههاى شن که نشانههاى «راه هجرت» در آن باقى است. آن قصر نیز نزدیکیهاى روستاى جحفه، در سمتى است که به مدینه منوره و شهر رابغ منتهى مىشود، در حالى که مسجد میقات در سمت منتهى به مکّه مکرّمه است. مسافت میان مسجد میقات و قصر علیا به حدود 5 کیلومتر مىرسد، در حالى که سیلها و بادها، تودههایى از شن را با خود آورده است، تا میان این دو منطقه، موانع شنى پدید آورد.
در آن منطقه، ارتفاعات کوهستانى وجود دارد که راهى را که به یک دشت گسترده منتهى مىشود، مشخص ساخته است، جایى که راهها از آنجا جدا مىشود. از آنجا مىتوان به سمت «غُربه» روى آورد، که البته به سبب پخش شدن تودههاى شن، راه یافتن به آن منطقه دشوار است.
ولى منطقه غدیر، نزدیکیهاى «حُرّه» است، سرزمینى پر از سنگهاى سیاه و غیر قابل کشت. در انتهاى حرّه، دشت گستردهاى باز مىشود که چشمههاى غدیر در آنجاست. در همین سرزمین بود که پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله توقّف کرد، تا آخرین پیامهاى آسمانى را به کاروانهاى حجّاج و امّت اسلامى برساند.
دو رشتهکوه از شمال جنوب، این دشت گسترده را دربر گرفته است. آبهاى غدیر، از نزدیکى دامنههاى جنوبى که خیلى بلندتر از کوههاى شمالى است مىجوشد. در مسیل آن دشت، درختهاى خرما روییده است و به احتمال زیاد، نخلها در پى آن روییدهاند که مسافران هستههاى خرما را در مسیر خود در آن دشت مىافکندند. دشت باز و چشمه غدیر، مسافران را به استراحت و خوردن خرما و قهوه فرامىخواند. نزدیکى خَمِ آن دشت و سمت مغرب، آنجا که آبها مىجوشد و آبراهى را پدید مىآورد، بیشهاى وجود دارد.
نشانههاى جاده، به خاطر سیلابهاى شدید در مواقع باران، پیوسته تغییر مىکند. کسى که بخواهد به این سرزمین مبارک، جایى که آخرین پیامبر در تاریخ بشریت در آن توقف کرده است تبرّک جوید، مىتواند با عبور از دو مسیر ـ راه جحفه و راه رابغ ـ به سوى آن برود.
راه اوّل از دوراهى جحفه نزدیک فرودگاه رابغ آغاز مىشود، آنجا که جادّهاى هموار به طول 9 کیلومتر تا روستاى جحفه است و آنجا مسجد بزرگى است و راه از آنجا به طول 2 کیلومتر به سمت راست کج مىشود و در خلال آن تودههاى شن و منطقه سنگلاخى وجود دارد و در آخر آن وادى غدیر شروع مىشود.
راه دوّم از دوراهى مکه ـ مدینه و روبهروى رابغ آغاز مىشود و پس از 10 کیلومتر راهى که به غدیر منتهى مىشود از آن جدا مىگردد. مسافت میان رابغ تا غدیر به 26 کیلومتر مىرسد. وادى غدیر به صورت کلى در شرق مسجد میقات در جحفه و در 8 کیلومترى آن قرار دارد. فاصله آن تا جنوب شهر رابغ نیز 26 کیلومتر است. در آن مکان مقدس مسجدى ساخته شده بود که در اثر سیلها و بادها و عوامل فرساینده دیگر خراب شده و آثار آن نیز از بین رفته است. شاید آن مسجد تا دورههاى اخیر، و چهبسا تا اوایل قرن هشتم باقى بوده که فرو ریخته و جز دیوارهایش باقى نمانده بوده است. گواه این سخن، کتابهاى فقهى و تاریخى و اعمال مستحبّى همچون دعا و نماز در آن مکان است. اشاراتى به جایگاهى که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در آنجا ایستاد و ولایت امام على علیهالسلام را به انبوه مسلمانان اعلام کرد، وارد شده است.
«بکرى» گوید: (آن جایگاه) بین غدیر و چشمه است،(1) آنگونه که حموى در معجمالبلدان یاد کرده و جایگاه مسجد را مشخّص ساخته است.(2) در کتاب «الجواهر» نیز آن را یاد کرده و به بقایاى دیوارهاى خرابشده آن اشاره کرده است،(3) به استناد آنچه در کتابِ «دروس» شهید اول آمده است. ولى ابنبطوطه فقط اشاره کرده که در سفرش به حج خانه خدا، از منطقهاى که در آنجا برکههایى نزدیک جحفه بوده، گذر کرده است.(4)
آیین مقدس اسلام، تشویق کرده که در غدیر خم توقّف شود و در مسجد آن نماز و دعا خوانده شود. یکى از اصحاب امام صادق علیهالسلام روایت کرده که از مدینه تا مکّه همسفر امام بود. چون به مسجد غدیر رسیدند، امام به سمت چپ مسجد نگریست و فرمود: اینجا قدمگاه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله است. آنجا که ایستاد و فرمود: «مَنْ کنتُ مَولاهُ فعلىٌّ مَولاهُ اَللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداه».(5) در بسیارى از کتب فقهى نیز استحباب نماز خواندن در مسجد غدیر آمده است.(6) پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پس از نزول آیه: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ... در منطقه غدیر خم توقّف کرد. به نقل منابع تاریخى، فرمان داد تا کاروانها بایستند تا در آن روز بسیار گرم و سوزان، سخنرانى مهمّى ایراد کند. مسلمانان از یکدیگر مىپرسیدند: علّت توقّف در این سرزمین گدازان چیست؟
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله چنین خطبه خواند:
سپاس از آن خداست، از او مدد مىجوییم، به او ایمان داریم، بر او تکیه مىکنیم و از شر خویشتن و زشتى کارهایمان به او پناه مىبریم، او که هرکه را گمراه کند، هدایتگرى ندارد و هرکه را هدایت کند، گمراهکنندهاى برایش نیست. و گواهى مىدهم که جز خداوند، معبودى نیست، محمّد بنده و فرستاده اوست.
امّا بعد: اى مردم! خداى لطیف خبیر مرا چنین آگاهانیده است که هیچ پیامبرى عُمر نیافته مگر به اندازه نصف عمر پیامبر پیشین، و اینکه نزدیک است فراخوانده شوم و اجابت کنم. از من سؤال خواهد شد، از شما نیز. پس شما چه خواهید گفت؟
گفتند: گواهى مىدهیم که تو رساندى، نصیحت کردى و تلاش نمودى. خدا جزاى نیکت دهد.
فرمود: مگر نه اینکه شهادت مىدهید که جز خدا معبودى نیست و محمّد، بنده و فرستاده اوست و بهشت و دوزخ الهى و مرگ، حق است و قیامت بىشک خواهد آمد و خداوند، خفتگان در گورها را برمىانگیزد؟
گفتند: چرا، بر این گواهى مىدهیم.
فرمود: خدایا شاهد باش.
سپس فرمود: اى مردم! آیا مىشنوید؟
گفتند: آرى.
فرمود: من پیش از شما بر حوض (کوثر) وارد مىشوم و شما کنار حوض بر من وارد مىشوید، پهناى آن به اندازه میان صنعا و بُصرى است، به شمار ستارگان، در آن جامهاى سیمگون است. پس بنگرید که پس از من با دو امانت سنگین چگونه رفتار مىکنید؟!
کسى ندا داد: اى رسول خدا «ثقلین» چیست؟
فرمود: «ثقل اکبر» کتاب خداست، یک طرف آن در دست خداى متعال است. طرف دیگر در دست شماست، به آن تمسّک کنید تا گمراه نشوید. «ثقل اصغر» دودمان من است. خداى لطیف و آگاه، مرا آگاهانیده که این دو، جدایىناپذیرند، تا در کنار حوض بر من وارد شوند. از پروردگارم براى آن دو همین را درخواست نمودم. پس از آن دو جلوتر نیفتید که هلاک مىشوید، عقب نیز نمانید که هلاک مىشوید.
سپس دست على علیهالسلام را گرفت و بالا برد، تا آنجا که سفیدى زیر بغل آن دو دیده شد و همه مردم او را شناختند. سپس فرمود:
اى مردم! چه کسى از خود مؤمنان بر آنان شایستهتر است؟
گفتند: خدا و پیامبرانش داناترند.
فرمود: خدا، مولاى من است، من نیز مولاى مؤمنانم و بر آنان از خودشان شایستهترم. پس هرکه را مولاى او بودم، على مولاى اوست.
این را سهبار (و به روایت امام احمد: چهاربار) فرمود. آنگاه فرمود:
ـ خدایا! دوست باش با کسى که با او دوستى کند، دشمنى کن با آن که او را دشمن بدارد، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن. یاورش را یارى کن و خوارکنندهاش را خوار ساز، و هرجا که گشت، حق را همراه او بگردان. الا ... حاضر، به غایب برساند.(7)
در همان لحظات، شاعر پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، حسّان بن ثابت برخاست تا این مناسبت را که براى مسلمانان عید شده است، با شعر چنین تهنیت گفت:
ـ روز غدیر، پیامبرشان در غدیر خم آنان را ندا درداد.
ـ مىگفت: مولا و ولىّ شما کیست؟ بىپرده و ابهام گفتند: مولاى ما خداست و تویى و در ولایت، هرگز از ما نافرمانى نخواهى دید.
ـ فرمود: اى على بایست، که من پس از خویش تو را به عنوان امام و هادى پسندیدم.
ـ آنجا بود که دعا کرد: خدایا دوستش را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش.
صحنههایى در مسیر هجرت تاریخى
صحنه اوّل
هجرت، از سپیدهدم تاریخ تا امروز، پیوسته همراه حیات بشرى بوده و تا ابد به عنوان پدیدهاى اجتماعى و زمینهدار، خواهد ماند. هجرت، هرگاه به صورت یک معارضه آرام بر ضدّ ستم و قهر پدید آید، حادثهاى بزرگ به شمار مىآید و در زندگى یک انسان یا ملّت مهاجر، سرفصل جدیدى محسوب مىشود.
در مکّه، ستم به حدّ غیر قابل تحمّلى افزایش یافته بود و زندگى آن گروه مؤمن به رسالتِ آسمان را طاقتفرسا ساخته بود. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىکوشید براى پیروانش آیندهاى برتر بسازد. هجرت به حبشه، یک راه حلّ موقّت بود، تا آنکه دیدار (با اهل یثرب) در عقبه پدید آمد.
در دل تاریکى، در حالى که از وادى عقبه در نزدیکى مکّه روزنه امید و نجاتى گشوده شده بود، پیامبر به آبادى خویش بازگشت تا به پیروان رنجدیده خویش چنین مژده دهد:
ـ خداوند براى شما برادران و خانهاى قرار داده که با آنها انس خواهید گرفت.
و اینگونه فصل تازهاى در حیات اسلام آغاز شد. آن شبهاى تلخ و هراسآمیز و دشوار و آمیخته به امید، شاهد مردانى بود که از وطن و زادگاه خود که از کودکى در آن به سر برده بودند، کوچ کنند. قریش، با همه قدرتى که داشت، در برابر این پدیده مهم ناتوان ماند و جامعه مکّى به شدّت لرزید و خدایان و معادلات و مصالح، همه به تزلزل افتاد.
توطئه
ابوجهل، ابوسفیان، امیّه و سران قریش که از پیدایش اسلام ناراحت بودند، بهترین راه حل را در آن شرایط، از بین بردن محمد صلىاللهعلیهوآله و آسوده شدن از او دیدند. اگر به خاطر پیوندهاى قبایلى، بنىهاشم وزنه سنگینى در حمایت از پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله از کشته شدن محسوب مىشدند، اگر همه قبایل در کشتن او همدست شوند، بنىهاشم از رویارویى با همه ناتوان خواهند بود و فکر انتقام را از سر بیرون خواهند کرد. اینگونه توطئهاى که از فکر ابوسفیان جوشیده بود، شکل گرفت. توطئه در حدّى خطرناک بود که جبرئیل از آسمان نازل شد و با آوردن آیه وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا... خبر از توطئه قتل یا اخراج پیامبر داد.
شب، مکه را فراگرفت. کوچههاى مکه پر از ظلمت سنگینى شد و ستارهها آشکار شدند، در حالى که از دور به دلهاى هراسان چشمک مىزد.
ابوجهل، مست شراب بود و غرق در اندیشههایش. مکّه خواهد ماند و داستانهایى از هوش ابوجهل در انجمنهاى این شهر.
فداکارى
در آن لحظات هیجانى که توطئه در آستانه اجرا بود، «على»، این جوانمرد اسلام، وارد درهاى تاریخ شد، در یکى از فداکارانهترین و دراماتیکترین داستانها!
اینکه کسى در میدانهاى نبرد، تا آخرین نفس بجنگد، شجاعتى اعجابانگیز است، ولى اینکه کسى جان خود را در معرض مرگ قرار دهد و به استقبال شمشیرها و خنجرها برود، در هیچ قاموسى هرچند رسایى تعبیر و دقت در بیان داشته باشد، نمىگنجد.
على علیهالسلام آهسته به آن بزرگمردى که بیش از بیست سال با او زیسته است، گفت:
ـ اى رسول خدا! اگر خود را فدایت کنم، تو سالم مىمانى؟
ـ آرى، پروردگارم چنین وعده داده است.
على علیهالسلام اندوهگین بود. مکّه، این شهر ستمکاران، بر کشتن یک انسانِ آسمانى که براى نجات زمین آمده است، توطئه مىکند. امّا اندوه على علیهالسلام بسرعت به یک شادى بزرگ تبدیل شد. جوان، با گامهایى آرام به سوى بستر پیامبر رفت، روانداز او را بر خود کشید و منتظر شمشیرها ماند ... بزودى خون پاک او داستان زیبایى از فداکارى را بر روى خاک ترسیم خواهد کرد. بر رختخواب پیامبر آرمید، در حالى که آن مهاجر به سمت جنوب رفت، بىآنکه به چیزى بنگرد و توجه کند.
راه به سوى یثرب
نقشه پیامبر آن بود که به سمت جنوب، به طرف کوه ثور روى آورد، تا چند روز پنهان بماند. وسایل کوچ فراهم شود و قریش از دست یافتن به او ناامید گردد. خوابیدن على علیهالسلام در بستر آن حضرت نیز در تأخیر در کشف خبر هجرت پیامبر نقش بسیارى داشت. در شرایط کاملاً سرّى، على علیهالسلام دو شتر براى پیامبر و همراهش ابوبکر خرید، با کسى به نام «عبداللّه بن اریقط» به عنوان راهنما همراه شدند. راهنما هرچند بتپرست، لیکن امین و درستکار بود. قریش ناگهان از خواب بیدار شدند و سران قریش شوکزده، گشتىها را در دشت و هامون در پى آنان گسیل داشتند و براى کسى که نشانى یا اطلاعاتى بدهد که به دستگیرى آنان کمک کند، جایزه تعیین کردند. با آنکه مىدانستند بعضیها خبرهاى مهمّى دارند ولى در خبرگیرى ناکام ماندند.
قریش، اطمینان داشت که آن حضرت را خواهد یافت. «ردشناسان» به منطقهاى تردیدآمیز راه یافتند، کوه ثور، آنجا که محمّد صلىاللهعلیهوآله و همراهش در یکى از غارهاى آن پنهان بودند. اینجا بود که قدرت آسمانى براى حمایت واپسین رسالت در تاریخ، دست به کار شد. یکى به سوى غار رفت تا از درون آن خبرى آورد، امّا زود بازگشت.
ـ آنجا چیست؟
ـ هیچ!
ـ پس غار چه؟
ـ در دهانه غار، تار عنکبوت دیدم که مىپندارم پیش از تولّد محمّد، تنیده شده است، و آشیانهاى دیدم با دو کبوتر و مقدارى شاخ و برگ درهمتنیده، که کسى توان ورود به غار را ندارد، جز این که آنها را کنار بزند.
ـ پس کسى وارد آن نشده؟
ـ آرى، انسانى به آن نرسیده است.
و پیامبر، به سخنانى که میان آنها ردّ و بدل مىشد گوش مىداد. از عمق جان گفت: الحمدللّه. و آرامش در دلش جاى گرفت.