فردوسى
حماسهسراى بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسى مىگوید:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى
خداوند امر و خداوند نهى
که من شهر علمم، علىیم در است
درست این سخن گفتِ پیغمبر است
گواهى دهم این سخن راز اوست
تو گویى دو گوشم به آواز اوست
اگر چشم دارى به دیگرسراى
به نزد نبى و وصى گیر جاى
منم بنده اهلبیت نبى
ستاینده خاک پاى وصى
خود آن روز نامم به گیتى مباد
که من نام حیدر نیارم به یاد
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پىِ حیدرم
حکیم توس در این ابیات هرگاه از امام على علیهالسلام یاد مىکند، بیش از هر وصف دیگر، بر وصایت ایشان تأکید مىورزد و از ایشان با عنوان وصى یاد مىکند.
مولوى
جلالالدین محمد مولوى بلخى در دیوان شمس تبریزى مىگوید:
تا صورت پیوند جهان بود، على بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و کرم و جود، على بود...
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، على بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود، على بود
مولانا در این غزل، مولا على علیهالسلام را با اوصافى همچون ولى، وصى و معصوم به نص قرآن ستایش مىکند. او در دفتر ششم مثنوى به تفسیر حدیث «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» مىپردازد و مىگوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن على مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من، على، مولاى اوست
بقیه در ادامه مطلب
سعدى
شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى در قصیدهاى، امیر مؤمنان را سردار اتقیا و معصوم معرفى مىکند:
کسى را چه زور و زَهره که وصف على کند
جبار در مناقب او گفته: هل اتى...
دیباچه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى
کسایى مروزى
کسایى مروزى از شاعران قرن چهارم مىگوید:
فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضاى پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذرى، فاضلتر اوست
فضل آن رکن مسلمانى، امامالمتقین...
لافتى الاّ على برخوان و تفسیرش بدان
یا که گفت و یا که داند گفت جز روحالامین؟
آن نبى، وز انبیا کس نى به علم، او را نظیر
وین ولى، وز اولیا کس نى به فضل، او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع
وین امام امت آمد وز همه امت گزین
ناصر خسرو قبادیانى
ناصر خسرو، از شاعران قرن پنجم درباره غدیر مىسراید:
با خرد باش یکدل و همسر
چون نبى با على به روز غدیر
و در چکامهاى بلند سروده است:
آنکه معروف به او شد به جهان روز غدیر
وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش
هر خردمند بداند که بدین وصف على است
چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش
و نیز گوید:
ندانم جز این عیب مر خویشتن را
که بر عهد معروف روز غدیرم
حزین لاهیجى
حزین لاهیجى از شاعران قرن دوازدهم مىسراید:
آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم
با درد و غم عشق سرشتند خمیرم...
مستى مرا نیست به دنبال خمارى
پیمانهکش میکده خمّ غدیرم...
مىگویم و دانم که ره رسم و ادب نیست
نامى که بُوَد صیقل زنگار ضمیرم
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اول
ایمان من و دین من و هادى و پیرم
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش
بگرفته بلندى سخن عرشْسریرم
ملک الشعراى بهار
ملک الشعراى بهار در وصف غدیر خم سروده است:
در غدیر خم امروز، بادهاى به جوش آمد
کز صفاى او روشن، جان بادهنوش آمد
وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد
کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد