همسر امام هادی(علیه السلام)
همسر امام هادى (ع)سوسن نام داشت. وى کنیزی از اهالى نوبه[1] بود. دست تقدیر او را به مدینه و خانه امام هادى(ع) رساند و پس از مدتى امام حسن عسکرى(ع) از او متولد شد. وى از زنان عارف و فاضل عصر خود و به نامهاى «سلیل، حدیثه، حربیه» معروف و مشهور بود. قبل از آنکه امام هادى(ع) با آن خانم ازدواج کند، امام جواد(ع) در وصف آن بانو گفت:
«سلیل»، یعنى بیرون کشیده از هر آفت و پلیدى و ناپاکى (بعد، از آینده او خبر داد) و فرمود: اى سلیل! زود است خداوند به تو، حجت خود را عطا فرماید که زمین را از عدل پر کند، بعد از آنکه از ستم پر شده باشد.[2]
همچنین امام هادى(ع) او را ستود و درباره او فرمود:
«سلولٌ مسلولةٌ من الآفات و الانجاس؛ سلول (یکى از القاب سوسن) از بدىها و آلودگیها پاک است».
سوسن به قدرى با فضیلت بود که وقتى امام حسن عسکرى(ع)به شهادت رسید، به عنوان پناهگاه شیعیان به شمار مىآمد. احمد بن ابراهیم مىگوید: از حکیمه دختر امام جواد(ع)پرسیدم: در این دوران اضطراب و نگرانى شیعه (دوران غیبت حضرت ولى عصر)، شیعیان به چه کسى مراجعه کنند؟ در جواب فرمود: «الى الجدة امّ ابى محمد».
در سال 259 ق. امام حسن عسکرى(ع)،سوسن و امام زمان را به سفر حج فرستاد و قبل از حرکت، اسم اعظم، سلاح و... را به حضرت مهدى واگذار فرمود. سوسن و نوه گرامیاش، به سفر مکه مشرف شدند و سپس به مدینه رفتند. در آنجا باخبر شد که فرزند دلبندش به شهادت رسیده است؛ پس با عجله به طرف سامرا حرکت کرد. هنگامى که به سامرا رسید، متوجه شد جعفر کذّاب ادعاى ارث و وصایت حضرت امام حسن(ع) دارد و خود را وصىّ و وارث امام معرفى مىکند. سوسن نزد جعفر کذاب رفته و فرمود: «وصىّ امام حسن من هستم». جعفر قبول نکرد. وى براى اثبات مدعاى خود، نزد «ابوالشّوارب»، قاضى سامرا، رفت و وصایت خود را به اثبات رساند.
سوسن وصیت کرد: هرگاه از دنیا رفتم، مرا در کنار قبر شوهرم امام هادى و فرزندم امام حسن عسکرى(ع) دفن کنید. هنگامى که از دنیا رفت، خواستند به وصیتش عمل کنند، جعفر کذاب به بهانه اینکه وارث برادر و مالک منزل حضرت است، از دفن کردن سوسن خوددارى کرد. در این لحظه به امر پروردگار حضرت مهدى(ع)ظاهر شد و خطاب به عموى ناخلفش فرمود: «اى جعفر! آیا این خانه، خانه توست یا خانه من است؟!» و از نظرها غایب گردید. جعفر که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، خود را کنار کشید و به این ترتیب سوسن در کنار شوهر و فرزند معصومش به خاک سپرده شد.[3]
فرزندان
اکثر علماى شیعه چهار فرزند پسر براى امام هادی(ع) ذکر کردهاند، اما در تعداد دختران ایشان اختلاف وجود دارد.
حضینى مىنویسد: فرزندان امام هادى(ع)عبارتاند از: امام حسن (ع)، محمد، حسین و جعفر که مدّعى امامت و به کذّاب معروف بود.[4]
شیخ مفید مىنویسد: جانشین آن حضرت ابامحمد حسن است که امام بعد از اوست و حسین و محمد و جعفر و دخترى به نام عایشه.[5]
شیخ طبرسى غیر از عایشه، دختری به نام دلالة را هم به عنوان دختر امام هادى(ع) معرفى میکند.[6] و ابن شهر آشوب دخترى به نام علیّه براى ایشان نام مىبرد.[7]
البته با توجه به قرائن و شواهد امکان دارد که امام هادى(ع) فقط دارای یک دختر بود که نامهاى متفاوتى داشته است. از سخنان علماى اهل سنّت هم این مطلب استفاده مىشود که حضرت امام هادى(ع) چهار فرزند پسر و یک دختر به نام عایشه داشتهاست[8].
ابن عنبه معتقد است که نسل امام هادى(ع) از طریق دو فرزندش (امام حسن عسکرى و جعفر) ادامه یافت.[9]
اینک به صورت گذرا به شرح حال فرزندان آن حضرت میپردازیم:
1. امام حسن عسکرى
امام حسن عسکرى در روز جمعه هشتم[10] ماه ربیع الثانى سال 232ق. در مدینه منوره، دیده به جهان گشود.[11]
مادر گرامیاش، «حُدَیث» بانویى بزرگوار، باتقوا و نیکوکار بود. از دیگر نامهاى او «سوسن»، «سلیل» و «جدّه» است.
دوران کودکى آن حضرت، تحت سرپرستى پدر بزرگوارش امام هادى(ع)سپرى شد. امام هادى(ع)در حق فرزندش مىفرماید:
«فرزندم ابومحمد، اصیلترین چهره خاندان نبّوت و استوارترین حجت (خدا) است. او بزرگِ فرزندانم و جانشین من است و امامت و احکام به سوى او باز مىگردد».[12]
روایات بسیارى از امام هادى(ع)نقل شده است که در آنها بر امامت و رهبرى امام حسن عسکرى(ع)تأکید شده است. صقر بن ابى دلف مىگوید: از امام هادى شنیدم که فرمود:
امام بعد از من، حسن و بعد از حسن، پسرش «قائم» است؛ کسى که زمین را پر از قسط و عدل مىکند؛ همانطور که از جور و ظلم پر شده باشد.[13]
امام حسن عسکرى(ع)، عابدترین فرد زمان خود بود و بیش از همه به عبادت خداوند و انجام دستورهاى الهى مىپرداخت. شبها را تا بامداد به تلاوت قرآن، نماز و سجده براى خدا مىپرداخت. نماز اول وقت را بر هر کارى مقدم مىداشت و هر گاه به نماز مىایستاد، با تمام وجود نیایش مىکرد و تا وقتى که از نماز فارغ نشده بود، هیچ چیزی توجه او را به خود معطوف نمىکرد. ابوهاشم جعفری مىگوید:
خدمت امام حسن عسکرى(ع)شرفیاب شدم. امام مشغول نوشتن چیزى بود. وقت نماز فرا رسید، امام از نوشتن دست کشید و به نماز ایستاد.[14]
سخاوت از اخلاق کریمه امام حسن عسکرى(ع)است. او بخشندهترین مردم زمان خویش بود. هیچ فقیر و تهىدستى از منزل آن حضرت، دست خالى بر نمىگشت. سعى داشت، قبل از آنکه ابراز فقر شود به آنان کمک کند. آن حضرت در بیشتر مناطق اسلامى، وکیلانى تعیین فرمود تا حقوق شرعى را از مردم وصول و به فقیران و درماندگان برسانند و به آنان اجازه داده بود که از آن اموال در راه حل اختلاف میان مسلمانان و دیگر موارد خیر مصرف کنند.[15]
2. سیّد محمد
سید محمد بنابر برخى از منابع، حدود سال 228 ق. متولد شد.[16] بنا بر این قول، سید محمد، فرزند اول امام است؛ ولى طبق برخى روایات سید محمد فرزند دوم و از امام حسن عسکرى(ع)کوچکتر بود. على بن مهزیار نقل مىکند: به امام هادى(ع)گفتم: اگر شما از دنیا بروید، به چه کسى رجوع کنیم؟
امام فرمود: «عهدى الى الاکبر من ولدى».[17]
سید محمد به اندازهای جلیل القدر و عظیم الشأن بوده است که شیعیان خیال مىکردند او امام بعدى است. یاران امام هادى(ع)نیز درباره امامت وى از امام سؤال مىکردند. على بن عمرو نوفلى مىگوید:
همراه ابى الحسن(ع)در حیاط منزلشان بودیم که پسرش محمد از جلوى ما گذشت. گفتم: فدایت شوم، آیا امام ما بعد از شما این است؟ امام در جواب من فرمود: نه، امام شما بعد از من، حسن است[18]. بقیه در ادامه مطلب
علاقه امام به سید محمد
امام هادى(ع)و فرزندش امام حسن عسکرى(ع)به محمد بسیار ابراز علاقه مىکردند؛ به طورى که امام براى او مجلس ختم برگزار کرد. جمعى از بنى هاشم، از جمله حسن بن حسن افطس نقل کردهاند:
روز وفات سید محمد، به خانه امام هادى(ع)رفتیم، مشاهده کردیم که در صحن خانه بساط گستردهاند و مردم دور تا دور نشستهاند. جمعیت را تخمین زدیم، به جز موالى و سایر مردم 150 نفر از آل ابى طالب، بنى هاشم و قریش حضور داشتند. ناگهان امام حسن(ع) وارد شد و در کنار پدرش ایستاد. ما حضرت را نمىشناختیم. پس از ساعتى امام هادى(ع)رو به او کرد و فرمود: «یا بنى احدث للّه شکرا فقد احدث فیک امرا».
امام حسن(ع) گریه کرد و گفت: الحمد للّه رب العالمین، ایاه نشکر نعمه علینا و انا للّه و انا الیه راجعون».
پرسیدم: او کیست؟ جواب دادند: حسن(ع)فرزند امام على النقى(ع). در آن وقت بیست ساله به نظر مىرسید، ما فهمیدیم که پس از پدر، او امام است.[19]
وفات
سید محمد در سال 252ق. براى زیارت خانه خدا، قصد سفر کرد. هنگامى که به قریه بلد[20] رسید، مریض شد و درگذشت. شیعیان او را در همانجا دفن کردند.[21]
کرامات
کرامات زیادى از این فرزند بزرگوار امام هادی(ع) دیده شده است، میرزا حسین نورى در النجم الثاقب مىنویسد:
سید محمد صاحب کرامات متواتر است و حتى نزد اهل سنت هم معروف است. مردم عراق حتى اعراب بادیه نشین هم مىترسند به نام او قسم یاد کنند. اگر آنها را به برداشتن مالى متهم کنند، آن را بر مىگردانند، ولى به سید محمد قسم نمىخورند؛ زیرا عذاب آن را دیدهاند.[22]
تعدادى از علما، درباره کرامات سید محمد کتاب هایى نوشتهاند؛ از جمله: رسالهاى در کرامات سید محمد بن على الهادى، تألیف مهدى آل عبد الغفار کشمیرى. در اینجا به نمونهاى از کرامات وى اشاره مىشود:
علامه سید هادى خراسانى بجستانی[23] از سید حسن آل خوجه، از خدام آستانه عسکریین(ع)، نقل مىکند:
در صحن شریف ابى جعفر سید محمد نشسته بودم. متوجه شدم شخصى عرب در حالى که یکى از دستهایش را به گردن بسته بود، وارد آستانه شد. نزدیک رفتم و از علت مریضی او سؤال کردم. در جوابم گفت: سال گذشته، روزى به منزل خواهرم رفتم. دیدم در حیاط، گوسفندى بسته است. خواستم ذبح کنم و بخورم، خواهرم اجازه نداد و گفت: این گوسفند نذر سید محمد است. من به حرف او توجه نکردم و آن را ذبح کردم، پس از سه روز آثار شلى در دستم نمایان و روز به روز بدتر شد. من متوجه علت آن نبودم، تا اینکه در این اواخر متوجه عملم شدم. حالا هم پشیمانم و براى شفا به آستانه سید محمد آمدم. سپس با همراهیان وارد حرم شد و شروع به گریه و زارى کردند. پس از ساعتى دیدم دستش را حرکت مىدهد. سجده شکر به جا آورد و نذر کرد هر سال گوسفندى بیاورد و به نیت سید محمد ذبح کند.[24]
3. حسین
درباره حسین بن علی(ع) مطلب زیادى به ما نرسیده است. شیخ عباس قمى مىنویسد:
«معروف است که در نزد قبر عسکریین قبور جملهاى از سادات عظام است که از جمله آنهاست حسین پسر امام على نقی(ع) و من بر حال حسین مطلع نشدم، لیکن آنچه به نظرم مىرسد آن است که سید جلیل القدر و عظیم الشأن بوده؛ زیرا که من از بعضى روایات استفاده کردم که از مولاى ما حضرت امام حسن عسکرى و برادرش حسین بن على تعبیر به سبطین مىکردند و تشبیه مىکردند این دو برادر را به دو جدّشان دو سبط پیغمبر اکرم(ص) امام حسن و امام حسین(ع).
و در روایت ابوالطّیب است که صداى حضرت حجّت (صلوات الله علیه) شبیه بود به صداى حسین و در شجرةالاولیاء تألیف فقیه، محدّث، و حکیم سید احمد اردکانى یزدى در ذکر اولاد حضرت امام على نقى(ع) است که حسین، فرزند آن حضرت، از زهّاد و عباد بود و به امامت برادر خود اعتراف داشت و شاید متتبّع ماهر بیابد غیر از آنچه ذکر شد، چیزى که دلالت کند بر جلالتش».[25]
4. جعفر
جعفر در تاریخ، به جعفر کذّاب معروف است. روایاتى هم از اهل بیت(ع) در نکوهش وى وارد شده است. ابن سیابة مىگوید:
«هنگامى که مىخواست جعفر به دنیا بیاید، در خانهى امام هادى(ع) بودم. دیدم اهل منزل همه خوشحال هستند؛ امّا امام خوشحال نبود. گفتم: اى سید و آقاى من! چرا به آمدن این مولود خوشحال نیستید؟ حضرت فرمود: یهوّن علیک امره فانّه سیضلّ خلقاً کثیراً».[26]
از برخى روایات استفاده مىشود که وى در زمان حیات امام هادى(ع) تلاش مىکرد که خود را امام بعد از پدر معرفى کند. احمد بن سعد کوفى مىگوید:
«به همراه گروهى از شیعیان نزد امام هادى(ع) رسیدیم و از امامت بعد از ایشان سؤال کردیم و گفتیم که برخى مىگویند امام بعد از شما، جعفر است و نه حسن.
امام فرمود: [از این سخن] بپرهیزید، همانا جعفر دشمن من است؛ اگرچه فرزند من است. همچنین او دشمن برادرش حسن است و حسن او امام بعد از من است...».[27]
همچنین امام هادى(ع) در روایت دیگرى مىفرماید:
«از فرزندم جعفر دورى کنید، آگاه باشید همانا نسبت او [به من]، همچون حام به نوح است».[28]
همچنین ابوخالد کابلى از امام سجّاد(ع) روایت مىکند که رسول گرامى اسلام هنگامى که امامان بعد از خود را معرفى مىفرمود، موقع ذکر امام صادق(ع) این گونه فرمود:
«... جعفر بن محمد که او را صادق مىنامند. پس براى پنجمین فرزندش )امام هادى(ع)( هم فرزندى است به نام جعفر که ادّعاى امامت مىکند و به خداوند دروغ مىبندد! پس او نزد خداوند جعفر کذّاب و افترا زننده به خداوند و مدّعى امرى است که اهل آن نیست. همچنین او مخالف پدرش و حاسد برادرش است....».[29]
سؤال: آیا جعفر به همین وضعیت باقى ماند یا توبه کرد؟
در تاریخ یا در سخنان اهل بیت: چیزى در این زمینه وارد نشده است. فقط على علوى عمرى در المجدى فى الانساب مىنویسد:
«قولى هست که او قبل از پدرش برگشت و توبه کرد، ولى پس از شهادت برادرش امام حسن، چون گمان مىکرد فرزندى ندارد، ادّعاى امامت بعد از برادرش را کرد و به کذّاب معروف شد».[30]
احمد بن اسحاق، وکیل امام حسن عسکرى(ع) مىگوید:
«جعفر کذّاب کتابى نوشته و مدّعى شده بود که در این کتاب، علم حلال و حرام و همه علوم تا ابد نوشته شده است کتاب را خواندم و درباره آن براى امام زمان(ع) نامهای نوشتم. حضرت در جواب نوشتند:
«... از عبارت کتاب معلوم است که چه کسى نوشته است. خداوند حق را بر اهل آن حفظ کند! خداوند ابا دارد از اینکه امامت را بین دو برادر، بعد از امام حسن و امام حسین، جمع کند...».[31]
جعفر در سال 271ق در سامرا، در حالى که 45 سال داشت، مرد. او را در کنار قبر پدرش در سامرا به خاک سپردند.[32]
پینوشتها:
[1] . نوبه، نام سرزمین وسیعى در جنوب مصر است. رسول گرامى اسلام اهالى آن دیار را ستود و درباره آنها فرمود: من لم یکن له أخ فلیتخذ اخاً من النوبة. «هر کس برادرى ندارد شخصى از اهالى نوبه را به برادرى بگیرد.
[2] . کشفالغمه، ج 3، ص 197؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 701 و...
[3] . زنان مردآفرین، محمد محمدى اشتهاردى، ص 185.
[4] . الهدایة الکبراى، ص 313، س 12.
[5] . الارشاد، ص 334.
[6] . دلائل الامامة، ص 412.
[7] . المناقب، ج 4، ص 402.
[8] . الفصول المهمة، ص 283؛ الصواعق المحرقة، ص 207؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 129، نور الابصار، ص 337.
[9] . عمدة الطالب، ص 179.
[10] . بعضى از مورخین روز ولادت آن حضرت را دهم ربیع الثانى، بعضى روز چهاردهم همان ماه و بعضى روزهاى دیگر گفتهاند؛ ولى مشهور همان روز هشتم ربیع الثانى است. (بحارالانوار، ج 50، ص 235
[11] . الارشاد، ج 2، ص 313؛ بحارالانوار، ج 5، ص 235؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 701 و... .
[12] . اعیانالشیعة، ج 2، ص 41.
[13] . همان، ج 50، ص 239.
[14] . بحارالانوار، ج 50، ص 304؛ اثبات الهداة، محمد بن حسن حر عاملى، ج 3، ص 430،.
[15] . الامام الحسن العسکرى، ص 40؛ مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 423.
[16] . دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 410.
[17] . موسوعة کلمات الامام الهادى، پژوهشکده باقر العلوم، ص 126.
[18] . کافى، ج1، ص 325
[19] . بحار الانوار، ج 50، ص 245؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 688.
[20] . هم اکنون شهر بلد در هشتاد کیلومترى بغداد و در مسیر بغداد ـ سامرا قرار دارد. اکثر اهای این شهر کوچک شیعه هستند و ارادت ویژهای به سید محمد عابد دارند.
[21] . المجدى، ص130.
[22] . ابو جعفر محمد بن على الهادى، غروى اردوبادى، ص 40.
[23]. زندگی این عالم بزرگوار در گلشن ابرار جلد5، ص329. آمده است.
[24] . همان، ص 42.
[25] . مفاتیح الجنان، ص 1012.
[26] . اکمال الدین و اتمام النعمة، ص 321.
[27] . الهدایة الکبرى، ص 320.
[28] . همان، ص 381.
[29] . اکمال الدین و اتمام النعمة، ص 219؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 275، ح 129.
[30] . المجدى فى الانساب، ص 130.
[31] . الغیبة، شیخ طوسى، ص 287.
[32] . همان، ص 84.