اسماعیل در تورات:
تورات ماجراى اسماعیل را چنین گزارش کرده است: چون ابراهیم از سارا صاحب فرزندى نشد به پیشنهاد او با کنیزش هاجر ازدواج کرد و خداوند در سن 86 سالگى از هاجر فرزندى به او عطا کرد و او را اسماعیل نام نهادند. به سبب تولد اسماعیل سارا به کنیز خود حسد ورزید و از ابراهیم خواست هاجر و فرزندش را از خود دور کند. هاجر فرزند خود را برداشت و روانه مصر گردید در میان راه گرفتار گرما و تشنگى شدیدى شدند و فرزند خودرا در حال مرگ دید; ولى بهصورت معجزه آسایى نجات یافتند و در بیابانى به نام «پاران» سکونتیافتند. پس از مدتى اسماعیل صیادى قوى بازو گردید و با دخترى مصرى ازدواج کرد و از او داراى 12 پسر شد که هر یک رئیس یکى از طوایف عرب گردید; همچنین خداوند به اسماعیل دخترى داد که به همسرى پسر عموى خود «عیصو» درآمد.[25]
هاجر و اسماعیل در مکه:
با ولادت اسماعیل، ساره سخت اندوهگین شد.[26] گفتهاند: اسحاق در سه سالگى کنار پدر بود، که اسماعیل نزد آنان آمد و ابراهیم او را به جاى اسحاق نشاند.[27] نیز نقل شده است که اسماعیل در دویدن از اسح*اق پیشى گرفت. ابراهیم او را در آغوش فشرد و اسحاق را در کنار خود جاى داد. ساره ناراحت شد و گفت: هاجر و فرزندش را از من دور کن.[28] ابراهیم، اسماعیل و مادرش را به فرمان خدا با راهنمایى جبرئیل در مکه ساکن ساخت.[29] در بازگشت، کنار کوه «کداء» (در ذى طوى) به آنان روکرد و خطاب به خداوند گفت: پروردگارا برخى از فرزندان خود را در درّهاى بىکشت، سکونت دادم تا نماز را بر پا دارند. از تو مىخواهم تا دلهاى مردم را به سوى آنان گرایش داده، از محصولات، آنان را روزى دهى: «رَبَّنا اِنّى اَسکَنتُ مِن ذُرِّیَّتى بِواد غَیرِ ذى زَرع عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل اَفـِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرتِ لَعَلَّهُم یَشکُرون» (ابراهیم/14،37)[30] و در بازگشت[31] با خداوند مناجات کرد و او را به پنهان و آشکار خود آگاه دانست: «رَبَّنا اِنَّکَ تَعلَمُ ما نُخفى وما نُعلِنُ وما یَخفى عَلَى اللّهِ مِن شَىء فِى الاَرضِ ولا فِى السَّماء». (ابراهیم/14،38)
بعضى روایات انگیزه این هجرت را ذبح اسماعیل مىداند.[32] بعدها نیز ابراهیم بر اقامت اسماعیل در کنار بیت سفارش کرد تا به مردم حجّ و مناسکشان را بیاموزد و وى را از فزونى و نیکى نسلش خبر داد.[33] طبق برخى روایات انتقال اسماعیل به مک*ه در سن دو سالگى بوده است.[34]
هاجر و اسماعیل در آن سرزمین بىآب و کشت و وحشتزا ماندند. هاجر در پى آب متوجه کوهصف*ا و سپس کوه مرو*ه شد. این آمد و شد 7 بار تکرار شد و در هر بار در وادى صفا سرابى مىدید[35] و صدایى از سوى صفا و مروه مىشنید.[36] بار هفتم که به سوى فرزندش بازگشت در محل کنونى چاه زمزم آبى در زیر پا[37] یا دست[38] کودکش جارى دید و به نقلى در کنار اسماعیل پرندهاى باپایش زمین را کنکاش مىکرد که ناگاه آب بیرونآمد.[39] پس از مدتى به برکت جوشش آب گروهى جُرْهُمى که از نزدیکى آنجا مىگذشتند پس از آگاهى از وجود چشمه، با اجازه از هاجر در آن مکان اقامتگزیدند.[40]
ابراهیم که براى دیدار همسر و فرزندش پیوسته به آنجا مىرفت[41]، در سومین بار با دیدن جمعیت انبوه در اطراف آنان بسیار شادمان شد.[42] به نقلى هنگامى که ابراهیم آمد هاجر از دنیا رفته بود. عمر اسماعیل را هنگام وفات مادرش 20سال ذکر کردهاند.[43] بقیه در ادامه مطلب
نقش اسماعیل در بناى کعبه:
خداوند به ابراهیم فرمان داد تا کعبه را بنا کند و از اسماعیل یارى گیرد. به وسیله جبرئیل، سکینه[44] که باد نیکویى است یا ابرى که سایه افکنده بود، محدوده بیت را مشخص کرد: «واِذ بَوَّأنا لاِِبرهیمَ مَکانَ البَیتِ» (حجّ/22،26) ابراهیم و اسماعیل به ساختن کعب*ه پرداختند. اسماعیل سنگ مىآورد و ابراهیم بنا مىکرد.[45] هنگام بالا بردن پایههاى خانه دست به دعا برداشته از خدا خواستند این عمل را از آنان بپذیرد و آنان را تسلیم خود سازد و از نسل آنها امتى فرمانبردار خدا پدید آورد; همچنین از میان آنها پیامبرى برانگیزد تا آیات خدا را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکشان سازد: «رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلیم * رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَینِ لَکَ ومِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَکَ واَرِنا مَناسِکَنا وتُب عَلَینا اِنَّکَ اَنتَ التَّوّابُ الرَّحیم * رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الحَکیم» (بقره/2، 127ـ129) مقصود از بعثت پیامبرى از فرزندان ابراهیم در آیه، پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)است و بر همین اساس، به نقلى رسول اکرم وجود خود را اجابت خواسته پدرش ابراهیم مىدانست.[46]
خداوند افزون بر بناى کعبه، ابراهیم و اسماعیل را به تطهیر آن نیز فرمان داده است. مقصود از تطهیر ممکن است پاک کردن از بتان، شرک و نجاسات یا بنیاد نهادن آن بر طهارت و پاکى باشد.[47]
چون دیوار کعبه را تا جایگاه حَجَر* بالا بردند، ابراهیم از اسماعیل خواست سنگ زیبایى پیدا کند تا در آنجا قرار دهد. پس از آنکه اسماعیل دو بار سنگى آورد و ابراهیم آن را نپسندید، جبرئیل سنگى سیاه فرود آورد و در جایگاهش قرار داد.[48] بر پایه روایات، خداوند به پاداش بناى کعبه، اسب را به ابراهیم و اسماعیل عطا کرد.[49] تا آن زمان اسبان عربى وحشى بودند. خداوند به او فرمود: به تو گنجى دادهام که به هیچ کس ندادهام، پس ابراهیم و اسماعیل به منطقه اجیاد رفته و اسبان را طلبیدند. در سرزمین عرب همه اسبان حاضر و رام آنان شدند.[50]
ذبح اسماعیل:
خداوند ابراهیم را به داشتن فرزندى بردبار مژده داد. پس از آنکه فرزند به حدّ کار و تلاش رسید، ابراهیم او را از رؤیاى خود درباره ذبح وى خبر داد و نظرش را جویا شد. فرزند بىدرنگ پدر را به امتثال فرمان ذبح فراخواند. هنگامى که هر دو براى امتثال آن آماده شدند و فرزند را براى ذبح بر پیشانى افکند از سوى خدا ندا آمد: اى ابراهیم به رؤیاى خود حقیقت دادى و آن آزمایشى روشن براى تو بود و فرزند تو را به ذبحى بزرگ باز خریدیم: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعىَ قالَ یـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَرى قالَ یـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرین * فَلَمّا اَسلَما وتَلَّهُ لِلجَبین * ونـدَینـهُ اَن یـاِبرهیم * قَد صَدَّقتَ الرُّءیا اِنّا کَذلِکَ نَجزِى المُحسِنین * اِنَّ هـذا لَهُوَ البَلـؤُا المُبین * وفَدَینـهُ بِذِبح عَظیم». (صافّات/37، 101ـ107)
در قرآن از اسماعیل به ذبیح یاد نشده است. یهودیان بر پایه نقل تورات برآناند که ذبیح، اسحاق بوده است. برخى از مفسران و مورخان مسلمان نیز بر پایه روایاتى اسحاق را ذبیح دانسته و آن را به چند تن از صحابه و تابعان نسبت دادهاند[51]; اما بیشتر آنان ادّعاى یهود را به سبب حسادت نسبت به عرب و پیامبر اکرم دانسته و با تمسک به دلایل ذیل بر آناند که ذبیح اسماعیل است: خداوند پس از بشارتِ همسر ابراهیم به داشتن فرزندى به نام اسحاق وى را به آمدن یعقوب پس از اسحاق بشارت داد: «فَبَشَّرنـها بِاِسحـقَ ومِن وراءِ اِسحـقَ یَعقوب» (هود/11،71) و بشارت به آمدن یعقوب پس از اسحاق نشان از زنده ماندن و صاحب نسل شدن اسحاق است و این با فرمان ذبح او در کودکى سازگار نیست. بشارت به اسحاق در آیه 112 صافّات/37 که پس از بیان داستان ذبح آمده نیز تأییدى است بر اینکه مراد از ذبیح همان «غلامحلیم» در آیه «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم» (صافّات/37،101) است که بر اسماعیل منطبق است.[52] سکونت دادن اسماعیل در سرزمین تهامه و بناى کعبه و تشریع اعمال حجّ (طواف، سعى، قربانى) که حاکى از رنجهاى اسماعیل و مادرش در راه خداست، تأییدى دیگر بر مطلب است.[53] از سویى وصف کردن اسماعیل به صبر: «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین» (انبیاء/21،85) نشان شکیبایى اسماعیل بر ذبح دانسته شده است[54]; همچنین وصف «صادق الوعد» براى او: «اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ» (مریم/19،54)[55] ممکن است به سبب وعده او به صبر بر ذبح باشد. از سویى اگر فرمان ذبح در حجاز باشد ذبیح اسماعیل است، چون اسحاق به حجاز نیامد، و اگر در شام باشد ذبیح اسحاق است، چون اسماعیل پس از انتقال به مکه به شام نرفت[56] و وجود قربانگاه در حجاز و نه شام ذبیحبودن اسماعیل را تأیید مىکند.[57]
ابنکثیر برخى از مسلمانان همرأى یهود را متأثر از روایات تحریف شده آنان مىداند و مىگوید: در روایتى یهودى، ابراهیم مأمور به ذبح فرزند وحید (یگانه) خود شد و نسخهاى از تورات او را مأمور به ذبح فرزند بکر (اولین) خود مىداند; ولى مصداق آن را به سبب تحریف، اسحاق گفته است.[58] از سویى تورات ولادت اسماعیل را در 86 سالگى و ولادت اسحاق را در 100 سالگى ابراهیم مىداند، بنابراین، اسماعیل پیش از اسحاق یگانه فرزند و هم اوّلین فرزند بوده; نهاسحاق.[59]
علامه طباطبایى روایاتى که ذبیح را اسحاق مىداند به سبب مخالفت با قرآن مردود دانسته است.[60] برخى مفسران هیچ یک از دو قول را ترجیح نداده و برخى در جمع بین روایات احتمال دادهاند ابراهیم یک بار به ذبح اسحاق و بار دیگر به ذبح اسماعیل تقرّب جسته است[61] یا آنکه چون اسحاق آرزو مىکرد ذبیح باشد تا به مرتبه ثواب اسماعیل برسد، خداوند که صدق او را مىدانست در میان فرشتگان وى را ذبیح نامید.[62]
سرّ فرمان خداوند به ذبح اسماعیل را علاقه فراوان ابراهیم به وى دانستهاند که خدا از این راه او را آزمود تا موانع خلّت را از میان خود و خلیلش بردارد و نیز گفتهاند: ابراهیم پس از بشارت به فرزند نذر کرد او را براى خدا قربانى کند. چون فرزندش به حد «سعى» (13 سال)[63]رسید، خدا در رؤیا به او فرمان داد تا به نذر خود وفا کند[64] و با این فرمان مرتبه فرمانبرى ابراهیم را نشان داد و او را الگویى براى تقرب به خدا قرار داد[65] و چون آمادگى او و فرزندش را در این آزمون بزرگ دید، گوسفندى را فداى اسماعیل کرد.[66] در این حال جبرئیل، ابراهیم و اسماعیل تکبیر گفتند و تکبیرات روز عید سنتى از آن است.[67] در برخى روایات نقل شده که خداوند ابراهیم را به جاى جزع بر ذبح فرزند خود به جزع بر شهادت امام حسین(علیه السلام)فرا خواند و اگر حیوانى گرامىتر از گوسفند بود خداوند آن را فداى اسماعیل مىکرد.[68]
مکان و زمان قربانى را سرزمین منا و روز دهم ذیحجه نزدیک جمره وُسْطا مىدانند.[69] اسماعیل به هنگام قربانى پیراهنى سفید بر تن داشت[70] و شیطان چندین بار ظاهر شد و بسیار تلاش کرد تا او و ابراهیم و هاجر را از امتثال فرمان خدا باز دارد; اما با ایمان و پایدارى آنان روبهرو شد و ابراهیم هر بار او را با 7 سنگ از خودراند.[71]
صفات و مقام اسماعیل(علیه السلام):
در قرآن کریم هم اوصاف ویژه اسماعیل(علیه السلام) و هم اوصاف مشترک آن حضرت با دیگر پیامبران چنین بازگو شدهاست:
1. موهبت خاص الهى:
ابراهیم پس از اجابت درخواست موهبت فرزند: «رَبِّ هَب لى مِنَ الصّــلِحین» (صافّات/37،100)، خدا را که با وجود سالخوردگى، اسماعیل و اسحاق را به وى بخشید، سپاس مىگوید: «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الکِبَرِ اِسمـعیلَ واِسحـقَ اِنَّ رَبّى لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم/14،39)
2. بردبارى:
ویژگى حلم تنها براى اسماعیل و ابراهیم بهکار رفته است: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم» (صافّات/37،101)، «اِنَّ اِبرهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیب» (هود/11،75)
روایات فراوانى بشارت به غلام حلیم را مژده به تولد اسماعیل دانسته است. همراه شدن دوویژگى حلم با جوانى در اسماعیل از امتیازات برجسته وى دانسته شده است، زیرا این دو معمولا با هم جمع نمىشوند.[72]
3. صبر و شکیبایى:
در آیه 85 انبیاء/21 از اسماعیل و ذوالکفل با صفت صبر و شکیبایى یادشده است[73]: «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین». به گفته برخى مراد از صابربودن اسماعیل، بردبارى او بر ذبح[74] یا استقامت او در سرزمینى بدون کشت و پرداختن به بناى کعبه است.[75]
4. نیکى و نیکوکارى:
«واذکُر اِسمـعیلَ والیَسَعَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الاَخیار= و اسماعیل و یسع و ذوالکفل را یادآور [که]همه از نیکاناند». (ص/38،48)
5. وفا کننده به وعده:
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا او درست وعده بود». (مریم/19،54) مقصود وعده میان اسماعیل و خدا، یا وعده به صبر بر ذبح (صافّات/37،102) است.[76] نیز گفتهاند: وى براى شخصى که وعده دیدار داده بود مدتى طولانى صبر کرد.[77]
6. امر کننده به نماز و زکات:
«وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ= و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان مىداد».(مریم/19،55)
7. مرضىّ پروردگار:
«وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیـّا= و همواره نزد پروردگارش پسندیده بود». (مریم/19،55) به نظر مىرسد این جمله نهایت مدح باشد، زیرا کسى «مرضىّ» خداست که در هر طاعتى به بالاترین درجه آن نایل شود.
8. مشمول نعمت ویژه:
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ ... اُولـئِکَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبیّینَ= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن ... آنان <[از جمله اسماعیل] کسانى از پیامبران بودند که خداوند برایشان نعمت ارزانىداشت». (مریم/19،54ـ58) مقصود از نعمت، نبوت، ثواب و سایر نعمتهاى دینى و دنیوى است.[78]
9. خاضع در برابر آیات خدا:
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ ... اِذا تُتلى عَلَیهِم ءایـتُ الرَّحمـنِ خَرّوا سُجَّدًا وبُکیـّا...= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن ... و هرگاه آیات خداى رحمان بر ایشان خوانده مىشد سجده کنان و گریان به خاک مىافتادند». (مریم/19،54ـ58)
10. برخودار از رحمت خاص الهى:
«واِسمـعیلَ واِدریسَ و ذَا الکِفلِ ... واَدخَلنـهُم فى رَحمَتِنا= و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل ... آنان را در رحمت [خاص] خود داخل کردیم». (انبیاء/21،85ـ86)
11. شایسته:
«واِسمـعیلَ و اِدریسَ و ذَا الکِفلِ ... اِنَّهُم مِنَ الصّــلِحین= و اسماعیل و ادریس و ذوالکفلایشان از شایستگان بودند». (انبیاء/21،85ـ86)
12. هدایت یافته و الگوى هدایت:
«واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا ... اُولـئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ= و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط ... اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، پس به هدایت آنان اقتداکن». (انعام/6،86ـ90) خداوند آنان را به توحید[79] یا به صبر هدایت کرده[80] و اقتداى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)به هدایت پیامبران پیشین در توحید و تنزیه پروردگار، اخلاق نیکو و برجسته، از جمله صبر بر اذیت جاهلان یا اقتدا به شرایع آنان به جز احکامِ ویژه شریعت اسلام است.[81]
13. پیامبرى و دریافت وحى:
«واَوحَینا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعِیلَ و...= و به ابراهیم و اسماعیل و... وحى کردیم» (نساء/4،163)،«اُولـئِکَ الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ= آنان [ازجمله اسماعیل] کسانى بودند که به ایشان کتاب دادیم». (انعام/6،89) به نظر علامه طباطبایى، مراد از کتاب تنها نوشتار نیست، بلکه در قرآن بر وحى به پیامبران، به ویژه اگر در بردارنده شریعت باشد، کتاب اطلاق شده است[82]; نیز گفتهاند: مراد از کتاب دانش گسترده است.[83]
14. داورى:
«اُولـئِکَ الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ والحُکمَ...». (انعام/6،89) خداوند آنان را حاکم بر مردم و حکمشان را نافذ قرار داد.[84]
15. برترى بر جهانیان:
«واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا وکُلاًّ فَضَّلنا عَلَى العــلَمین» (انعام/6،86); یعنى خداوند آنان را براساس مقام دریافت بىواسطه هدایت ویژه الهى، بر مردم عصر خویش مقدم داشته است.[85]
16. وصىّابراهیم:
بر پایه برخى روایات هنگام وفات ابراهیم(علیه السلام) خداوند به او فرمان داد نور و حکمت الهى و میراث پیامبران را به اسماعیل بسپارد و او اسماعیل را وصىّ خود قرار داد.[86] طبق برخى روایات، اسماعیل خود را در موسم حجّ براى پذیرایى از ابراهیم آماده مىساخت که جبرئیل او را به وفات پدر تعزیت گفت.[87] در روایتى نیز مرگ اسماعیل قبل از وفات ابراهیم دانسته شده; ولى این گفته با عمر 120 سال و وصیت ابراهیم به او که روایات و تاریخ گزارش مىکند سازگار نیست.[88] بنا به گزارش تورات پیش از تولد اسحاق، ابراهیم گمان مىکرد که جانشین او اسماعیل خواهد بود; ولى با تولّد اسحاق خداوند به او خبر داد که عهد خود را با اسحاق کامل خواهد کرد و در پاسخ بهدرخواست ابراهیم نسل اسماعیل را گسترده کرده و امتى عظیم از او پدید خواهد آمد.[89] عمراسماعیل را 120، 130 و 137 سال ذکر کردهاند.[90] مدفن او و مادرش هاجر در کنار کعبه در حِجْر* اسماعیل است.[91] بنا به نقلى اسماعیل از گرماى مکه به خداوند شکایت کرد و خداوند به او فرمود: به زودى از مکانى که در آن مدفونمىشوى درى به بهشت مىگشایم که تا روز قیامت از نسیم آن برتو بوزد.[92]
منابع
اثبات الوصیه; بحارالانوار; البدء والتاریخ; البدایة والنهایه; تاریخ الامم والملوک، طبرى; تاریخ الیعقوبى; التبیان فى تفسیر القرآن; تفسیر القمى; التفسیر الکبیر; تفسیر نورالثقلین; جامع البیان عن تأویل آى القرآن; الجامع لاحکام القرآن، قرطبى; جمهرة انساب العرب; حیاة القلوب تاریخ پیامبران; الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور; روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم; روض الجنان و روح الجنان; الطبقات الکبرى; قاموس کتاب مقدس; الکامل فى التاریخ; کتاب مقدس; کشف الاسرار و عدة الابرار; مجمعالبیان فى تفسیر القرآن; مروج الذهب و معادن الجوهر; المزهر فى علوم اللغة و انواعها; المستدرک على الصحیحین; المعرب منالکلام الاعجمى; المیزان فى تفسیر القرآن; واژههاى دخیل در قرآن مجید.
پی نوشت :
[1]. جمهرة انساب العرب، ص7; البدایة و النهایه، ج1، ص178.
[2]. مجمع البیان، ج8، ص707; السیرة النبویه، ج1، ص4; المعرب، ص105.
[3]. المزهر، ج1، ص138; واژههاى دخیل، ص122.
[4]. المعرب، ص105.
[5]. المعرب، ص105.
[6]. المعرب، ص105; روح المعانى، ج1، ص598.
[7]. کتاب مقدس، پیدایش 16: 11.
[8]. السیرة النبویه، ج1، ص4.
[9]. همان; مجمع البیان، ج8، ص710; تاریخ یعقوبى، ج1، ص25.
[10]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص25; قاموس کتاب مقدس، ص73.
[11]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص25; مروج الذهب، ج1، ص42; مجمع البیان، ج6، ص491.
[12]. السیرة النبویه، ج1، ص7.
[13]. جمهرة انسابالعرب، ص7; البدایه والنهایه، ص122.
[14]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص26; تاریخ طبرى، ج1، ص155.
[15]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص222; مروج الذهب، ج1، ص58ـ60.
[16]. بحارالانوار، ج3، ص252; حیاة القلوب، ج1، ص139ـ140.
[17]. الدرالمنثور، ج5، ص516; المستدرک، ج2، ص553.
[18]. کشف الاسرار، ج1، ص300.
[19]. اثبات الوصیه، ص45.
[20]. البدایة و النهایه، ج1، ص177; تاریخ طبرى، ج1، ص155; روض الجنان، ج2، ص168.
[21]. الدرالمنثور، ج5، ص516.
[22]. جامعالبیان، مج5، ج9، ص120; مجمعالبیان، ج6، ص800; التفسیر الکبیر، ج21، ص232; الدرالمنثور، ج5، ص516.
[23]. تفسیر قرطبى، ج15، ص68.
[24]. مجمع البیان، ج8، ص707; تفسیر ابنکثیر، ج4، ص20.
[25]. کتاب مقدس، پیدایش 16: 1ـ16; 25: 13ـ16; قاموس کتاب مقدس، ص60ـ61.
[26]. تفسیرقمى، ج1، ص87; تاریخ یعقوبى، ج1، ص25.
[27]. اثبات الوصیه، ص42.
[28]. بحارالانوار، ج12، ص136.
[29]. تفسیرقمى، ج1، ص87; تاریخ یعقوبى، ج1، ص25.
[30]. تفسیر قمى، ج1، ص88; تاریخ یعقوبى، ج1، ص25; جامع البیان، مج1، ج1، ص762.
[31]. تاریخ طبرى، ج1، ص155.
[32]. حیاة القلوب، ج1، ص148.
[33]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص28.
[34]. الطبقات، ج1، ص42.
[35]. تفسیر قمى، ج1، ص88.
[36]. تاریخ طبرى، ج1، ص154.
[37]. تفسیر قمى، ج1، ص88.
[38]. تاریخ طبرى، ج1، ص154.
[39]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص25.
[40]. تاریخ طبرى، ج1، ص154.
[41]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص26.
[42]. تفسیرقمى، ج1، ص88; مجمعالبیان، ج1، ص391.
[43]. الطبقات، ج1، ص44; تاریخ طبرى، ج1، ص155.
[44]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص764ـ765; مجمعالبیان، ج1، ص391; تاریخ طبرى، ج1، ص153.
[45]. جامع البیان، مج1، ج1، ص765; مجمع البیان، ج1، ص389.
[46]. جامع البیان، مج1، ج1، ص773.
[47]. تفسیر قمى، ج1، ص59; مجمع البیان، ج1، ص385; التفسیرالکبیر، ج4، ص57.
[48]. جامع البیان، مج1، ج1، ص764; الدرالمنثور، ج1، ص307.
[49]. تفسیر قرطبى، ج2، ص84.
[50]. حیاة القلوب، ج1، ص392.
[51]. تاریخ طبرى، ج1، ص158ـ160; جامعالبیان، مج12، ج23، ص96.
[52]. التبیان، ج8، ص517ـ518.
[53]. المیزان، ج7، ص231.
[54]. التفسیر الکبیر، ج26، ص153ـ154; تفسیر قرطبى، ج15، ص68.
[55]. التفسیر الکبیر، ج26، ص154; تفسیر قرطبى، ج15، ص67.
[56]. مروج الذهب، ج1، ص43.
[57]. بحارالانوار، ج12، ص132.
[58]. البدایة والنهایه، ج1، ص150.
[59]. همان، ص177.
[60]. المیزان، ج17، ص155.
[61]. البدء و التاریخ، ج3، ص64.
[62]. نورالثقلین، ج4، ص424.
[63]. مجمع البیان، ج8، ص706.
[64]. البدء والتاریخ، ج3، ص64; کامل، ج1، ص86; تاریخ طبرى، ج1، ص167.
[65]. کشف الاسرار، ج8، ص300.
[66]. تاریخ طبرى، ج1، ص165; مجمع البیان، ج7، ص711.
[67]. کشف الاسرار، ج8، ص293.
[68]. بحارالانوار، ج44، ص226; حیاة القلوب، ج1، ص407ـ408.
[69]. مجمعالبیان، ج8، ص709; بحارالانوار، ج12، ص136; تاریخطبرى، ج1، ص166.
[70]. تاریخ طبرى، ج1، ص166; الدرالمنثور، ج7، ص105.
[71]. تاریخ طبرى، ج1، ص166; روضالجنان، ج16، ص219; الدرالمنثور، ج7، ص105.
[72]. روح المعانى، مج13، ج23، ص186.
[73]. جامع البیان، مج10، ج17، ص100.
[74]. تفسیر قرطبى، ج15، ص67.
[75]. مجمع البیان، ج7، ص94ـ95.
[76]. التفسیر الکبیر، ج21، ص232.
[77]. جامع البیان، مج9، ج16، ص120.
[78]. مجمعالبیان، ج6، ص802.
[79]. التفسیر الکبیر، ج13، ص70.
[80]. مجمع البیان، ج4، ص513.
[81]. التفسیر الکبیر، ج13، ص69.
[82]. المیزان، ج7، ص252.
[83]. التفسیر الکبیر، ج13، ص68.
[84]. مجمع البیان، ج4، ص513; التفسیر الکبیر، ج13، ص68.
[85]. المیزان، ج7، ص243.
[86]. اثباتالوصیه، ص45; بحارالانوار، ج17، ص148.
[87]. بحارالانوار، ج12، ص96; علل الشرایع، ج2، ص313.
[88]. بحارالانوار، ج44، ص237.
[89]. کتاب مقدس، پیدایش 18: 20ـ23.
[90]. اثبات الوصیه، ص45; بحارالانوار، ج12، ص113; کتاب مقدس، پیدایش 25: 17; البدایة و النهایه، ج1، ص178.
[91]. السیرة النبویه، ج1، ص5; تاریخ یعقوبى، ج1، ص222.
[92]. البدایة و النهایه، ج1، ص178.