روز 13 آبان 1358 چند تن از دانشجویان مسلمان انقلاب از دیوارهای سفارت امریکا در ایران بالا رفتند و آن را به اشغال خود درآوردند طبعاً چنین کاری در عرف دیپلماتیک جهان نمیگنجید اما از سوی دیگر دانشجویان نیز مقام رسمی و دیپلمات نبودند. آنها عدهای جوان تحصیلکرده بودند که در آن زمان در قالب تشکل دانشجویی اسلامی تحت عنوان دفتر تحکیم وحدت گرد آمده و برای حراست از انقلاب اسلامی تلاش و کوشش میکردند. در بحثها و بررسیهایی که در این جمع صورت گرفته بود جای شک و شبههای نبود که مرکز هدایت و پشتیبانی بسیاری از توطئهها و تحرکاتی که علیه نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته و میگیرد جایی است تحت عنوان «سفارت ایالات متحده امریکا». در واقع آنجا چیزی جز یک مرکز جاسوسی و توطئهگری نبود به همین دلیل نیز دانشجویان نام و عنوانی لایق این محل را برای آن در نظر گرفته بودند: «لانه جاسوسی امریکا». این چیزی بود که در وجدان آگاه مردم ایران نیز دقیقاً وجود داشت و از تذکرات و هشدارهای مستمر حضرت امام (ره) درباره توطئهگریهای امریکا به منظور براندازی نظام جمهوری اسلامی ریشه میگرفت.
از سوی دیگر در حافظه تاریخی مردم ایران هنوز خاطره کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به تحکیم سلطه امریکا بر ایران به مدت 25 سال شد ، تازگی داشت.
در این میان جنبش دانشجویی اسلامی با بهرهگیری از رهنمودهای امام و نیز با عنایت به سوابق تاریک امریکا در ایران، هوشیارانه اوضاع و احوال کشور را تحت نظر داشت و با تیزبینی خاص خود دست مرکز جاسوسی و توطئهگری امریکا در ایران را در پشت پرده اغتشاشات، شورشها و تحرکات ضدانقلابی در مناطق مختلف کشور مشاهده میکرد. این مسائل از همان روزهای ابتدایی انقلاب و بلکه پیش از آن آغاز شده بود و فشار سنگینی را بر انقلاب و انقلابیون وارد میکرد. شاید به جرات بتوان گفت حجم و سرعت تحرکات مزبور به حدی بود که در کمتر مقطعی از تاریخ کشورمان میتوانیم نمونهای از آن را بیابیم.
در چنین شرایطی انتظار بود که دولت موقت به عنوان مسوول امور اجرایی کشور، موضعی قاطع در برابر امریکا اتخاذ کرده و ضمن ارائه تذکرات و هشدارهای لازم به آن دولت مبنی بر قطع مداخلات فتنه انگیزانه خود در امور داخلی ایران، اقدامات مقتضی را در صورت عدم توجه کاخ سفید به این هشدارها، به کار بندد. این اقدام در حادترین شکل خود میتوانست به اخراج دیپلماتیک بخوانید جاسوسی و توطئهگری امریکا از ایران، تعطیل شدن سفارت و قطع روابط دیپلماتیک میان دو کشور بینجامد. اما نه تنها اساسا چنین طرحی در نظر دولت موقت وجود نداشت بلکه حرکتی معکوس قابل مشاهده بود.
در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اعضای برخی گروههای چپ با حمله به سفارت امریکا برای ساعاتی آن را به اشغال خود درآوردند. طبعا آنچه در آن مقطع توسط چنین نیروهایی صورت گرفت، به هیچ روی مورد تایید رهبری نظام و نیز مردم مسلمان قرار نداشت و لذا با واکنش منفی دولت موقت و نیروهای انقلاب مواجه گردید و سفارت امریکا از دست این نیروها خارج شد. مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت پس از این واقعه در مصاحبهای با خبرنگار مجله نیوزویک اظهار داشت: «من خیلی متأسفم، بسیار متأسفم از آنچه اتفاق افتاد. ما امیدواریم بتوانیم همه چیز را تحت کنترل دربیاوریم تا اینگونه حملات بار دیگر رخ ندهد. در این مورد اقدام فوری به عمل آمد و ویلیام سولیوان سفیر امریکا در ایران شخصاً به خاطر اقدام سریعی که در این مورد صورت گرفت، از ما تشکر کرد.» تا اینجای اظهارات مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر، کاملا قابل فهم و پذیرش است اما پاسخ ایشان به سوال بعدی خبرنگاران مجله مبنی بر این که: «آیا شما قصد دارید کوششهایی در راه بهبود روابط ایران و ایالات متحده صورت دهید؟» قابل تامل است: «ما روابط دوستانهای با ایالات متحده داشتهایم و میل داریم روابط دوستانه را با ایالات متحده و تمامی کشورهای جهان حفظ نمائیم». (روزنامه کیهان 3 اسفند 1357)
حتی اگر بتوان اظهار امیدواری برای پی ریزی روابط دوستانه با امریکا را نیز در قالب اظهارات دیپلماتیک پذیرفت اما پذیرش این که «ما روابط دوستانهای با ایالات متحده داشتهایم» از زبان نخست وزیر انقلاب پذیرفتنی نبود. در حقیقت این مساله در زمانی مطرح میشد که رژیم پهلوی به عنوان یک حکومت وابسته به امریکا با خشم انقلابی مردم ایران سرنگون شده بود و اساساً همین رابطه «وابستگی و دست نشاندگی» اصلیترین عامل سرنگونی آن رژیم به شمار میرفت بنابراین کسانی که موفق به سرنگونی چنان رژیمی بودند قاعدتاً نمیبایست بر آن نوع روابط عنوان «روابط دوستانه» که حامل بار مثبت است، بگذارند. شاید بهتر این بود که نخستوزیر انقلاب ضمن محکوم کردن عمل گروههای چپ، دست کم سخنی از خشم ملت ایران نسبت به نوع عملکردها و سیاستهای امریکا در قبال ایران و مردم این سرزمین به میان میآورد و به آنها هشدار میداد تا برای جلوگیری از بروز وقایع مشابه و فوران خشم ایرانیان، تغییر و تحولی اساسی را در نوع «روابط» خود با ایران به عمل آورند و گامهایی به سوی استقرار «روابط متقابل احترام آمیز و عاری از دخالتهای سلطه جویانه» بردارند.
هرچند که به ضرس قاطع می توان گفت در صورت ارائه چنین تذکری نیز آمریکاییها به لحاظ ذات و ماهیت نظام سیاسی خود و نیز به دلیل اهمیت استراتژیکی که ایران برای آنها داشت، هرگز دست از فتنهگریها و مداخلات براندازانه خود برنمیداشتند اما در عین حال دو پیامد مثبت میتوانست بر این تذکر دیپلماتیک مترتب باشد: نخست آن که قاطبه مردم و بویژه جنبش دانشجویی اسلامی و انقلابی بدین امر دلگرم میشد که دولت موقت، نسبت به تحرکات آمریکا هوشیاری لازم را دارد و همراه و همگام با خط انقلاب و رهبری، نسبت به اینگونه تحرکات به اتخاذ موضع پرداخته است. بدین ترتیب حساسیتها و دلواپسیها نسبت به سیاستها و عملکردهای دولتی کاهش پیدا میکرد. اما پیامد دوم این بود که آمریکا نیز با دریافت تذکر دولت و اطلاع از این که حساسیت لازم نسبت به تحرکات آن در بدنه اجرایی کشور وجود دارد، دستکم حزم و احتیاط بیشتری را در پیش میگرفت تا مبادا بیش از پیش بر این حساسیتها افزوده شود. اما هنگامی که به جای تذکر به سیاستمداران آمریکایی زمینه مناسبی را برای تشدید فعالیتهای خود مهیا میدیدند.
چندی از این واقعه و اظهارنظر نگذشته بود و در حالی که توطئههای آمریکایی هر روز ابعاد گستردهتری مییافت و به ویژه منطقه کردستان و ترکمن را مشاهده میکرد و هشدار میداد، نخست وزیر دولت موقت طی پیامی به مناسبت برگزاری رفراندوم تعیین نظام در دوازدهم فروردین سال 58، چنین اظهار داشت: «همان طور که در روزنامهها خواندید و میبینید، هر روز یا هر هفته از یک گوشه مملکت نغمههای بسیار دلخراش و ناراحت کننده بلند میشود. یک روز کردستان است، یک روز گنبد کاووس است، خدا میداند فردا خوزستان باشد یا جای دیگر تحت بهانههای پوچ... در حقیقت و در عمل طبق نقشهای از پیش ساخته شده و خیلی منظم و برنامههای همان دستجات و نوع دستجات، حالا طرفدار تروتسکی باشد یا مائویی باشد یا مارکسیست باشد، از شهرهای مختلف به آنها می رسد... البته این دستهها و افراد تنها نیستند، اینها اتحادی دارند و اتحاد عمل دارند با افراد زیادی، همان باقیمانده ساواک و سه سپردهها و کسانی که در دستگاه گذشته پاسداران رژیم طاغوتی بودند، حالا یا این طرف مرز یا آن طرف مرز ستاد عملیاتی دارند... (روزنامه کیهان، 16/1/1358)»
به این ترتیب مرحوم بازرگان اگر چه بر این باور بود که فتنهها و آشوبها در مناطق مختلف، از سوی قدرتهای خارجی برنامهریزی شده است و از سوی همانها نیز حمایت و پشتیبانی سیاسی و نظامی میشود (که این مساله به وضوح پیام ایشان پس از برگزاری رفراندوم تعیین نظام کاملاً مشهود بود) اما در تشخیص مصداق به گونهای نشانهها را متذکر میگردید که نگاهها را متوجه همسایه شمالی یعنی شوروی میساخت این در حالی بود که مفهوم «چپ امریکایی» آن زمان توسط امام بیان شده بود. متاسفانه گذشت زمان و اوجگیری فتنهها نیز نتوانست به اصلاح رویکردهای سیاسی و بینالمللی دولت موقت بینجامد، به تدریج گروههای مسلح ضدانقلاب در کردستان به گونهای مورد حمایت سیاسی و نظامی امریکا و عوامل آن قرار گرفتند که اشغال شهرها و جدایی بخشی از خاک ایران از مام میهن به صورت جدی در دستور کار آنها قرار گرفت. حمله به پاوه و محاصره دکتر چمران در این شهر از جمله وقایع بسیار مهم در این برهه از زمان است و کوتاه سخن این که اگر امام رسما به عنوان فرمانده کل قوا در این ماجرا از خود قاطعیت به خرج نمیداد. بیتردید امروز نقشه جغرافیایی ایران به گونهای دیگر رسم میشد. این واقعه نگاه خشمآلود امام و مردم را کاملاً متوجه امریکا و عوامل آن ساخت اما مجددا نخستوزیر وقت از توجه به این مساله اساسی خودداری کرد. مرحوم بازرگان در سخنرانی خود در مشهد پس از ماجرای پاوه خاطرنشان ساخت: «یک زمانی بود که دو دشمن داشتیم، یکی استبداد داخلی و استیلای خارجی ولی هر دو عقب نشینی کردند اولی سرنگون شد و دومی راه بهتری را در پیش گرفت ولی پس از پیروزی انقلاب یک دشمن سومی هم پیدا شد و آن دشمن سوم کسانیاند که از همسایگان و غیر همسایگان که از این پیروزی انقلاب احساس ناراحتی میکنند و آن هم درصدد کارشکنیاند.» (روزنامه کیهان 14 مهر 1358)
به طور کلی از این گونه اظهارات به خوبی پیدا بود که دولت موقت مهمترین دشمن انقلاب را نه امریکا بلکه اتحاد جماهیر شوروی به حساب میآورد و حتی نسبت به امریکا دچار خوش بینیهایی نیز بود کما این که اعتقاد داشت پس از انقلاب «راه بهتری را در پیش گرفته است»! در چنین شرایطی امریکا، شاه را به بهانه درمان بیماری او وارد خاک خود کرد، بدیهی است این مساله حساسیت فوق العادهای را میان نیروهای انقلاب برانگیخت و خاطرات گذشته در برنامهریزیهای عوامل سیا برای براندازی دولت دکتر مصدق و بازگرداندن شاه به تخت سلطنت را در ذهن آنها زنده کرد. در این میان انتظار آن بود که مهندس بازرگان به عنوان یکی از یاران نزدیک دکتر مصدق و کسی از نزدیک شاهد کودتای 28 مرداد بود، بیش از همه نسبت به این ماجرا از خود واکنش نشان داده و دستکم در این مقطع با اعتراض به این عملکرد امریکا، نسبت به قطع روابط دیپلماتیک و خروج دیپلماتهای امریکا از کشور اقدامی هر چند سمبلیک انجام دهد اما نه تنها چنین نشد بلکه هنگامی که ایشان به منظور شرکت در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر راهی این کشور شد در کمال تعجب با برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر که نقش جدی در سرکوب تظاهرات انقلابی مردم ایران و به شهادت رساندن جمع کثیری از آنها و همچنین طرح ریزی توطئههای بعدی داشت، ملاقات کرد. جالب این که ملاقات مزبور به هیچ روی اتفاقی و تصادفی نبود بلکه طبق اظهارات ایشان در گفتگو با خبرگزاری پارس دو روز قبل از مسافرت، کاردار سفارت امریکا در ایران هماهنگی لازم را صورت داده بود.
به این ترتیب جنبش دانشجویی اسلامی خود را در مقابل یک دو راهی بزرگ و سرنوشت ساز یافت: یا باید شاهد مماشات دولت موقت در قبال امریکا و توطئهگریهای آن باشد تا زمانی که یک «کرمیت روزولت» دیگر با چمدانهای پول وارد کشور شده و با استقرار در مرکز جاسوسی امریکا و ایجاد هماهنگی بین عوامل سیا، ضربه نهایی را به انقلاب وارد آورد کما این که در روزهای پیش از کودتای 28 مرداد، در حالی که دکتر مصدق به مذاکرات خود با لویی هندرسون، سفیر امریکا در تهران با خوشبینی کامل نسبت به ایالات متحده ادامه میداد، عوامل سیا و اینتلیجنس سرویس در حال آمادهسازی مراحل نهایی اجرای کودتا بودند و یا این که راسا وارد کار میشد و از تکرار یک تجربه تلخ تاریخی جلوگیری به عمل میآورد.
بدینسان جنبش دانشجویی از آنجا که به وضوح مشاهده میکرد هیچگونه انتظاری از مقامات رسمی مسوول برای برخورد با توطئهگریهای امریکا نمیتواند داشته باشد به عنوان وجدان آگاه یک ملت مسلمان و انقلابی با تشخیص صحیح مرکز توطئهگری درصدد خاموش ساختن شعلههای فتنه برآمد و با تصرف لانهجاسوسی به یک خواست و اراده ملی تحقق بخشید. آنچه در این مرکز جاسوسی کشف شد به خوبی نشان میدهد برنامههای گستردهای وجود داشت که برای استقرار مجدد سلطه امریکا بر ایران و سرکوب یک ملت استقلال طلب و آزادی خواه تدارکی جدی دیده شده و در دست اجرا بود. اسناد لانه جاسوسی یک واقعیت بزرگ دیگر را نمایان ساخت و آن تیزبینی، هوشیاری و دشمن شناسی دقیق حضرت امام خمینی (ره) بود که توانست خط و راه صحیح را به یک ملت انقلابی بنمایاند و با زمینه سازی برای وقوع انقلاب دوم ، استمرار انقلاب بزرگ اسلامی را تضمین کند.