13آبان در کشور ما محمل پیدایش حوادث مختلفى بوده است که در شکل دهى تاریخ کشور و انقلاب اسلامى نقشى بزرگ و سرنوشت ساز داشتهاند: 13 آبان 42 تبعید حضرت امام خمینى (ره) در پى قیام مردمى 15 خرداد و اعلام مخالفت ایشان با قانون استعمارى - آمریکایى کاپیتالاسیون، 13 آبان 57 شهادت جمع زیادى از دانشآموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوجگیرى انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخیر لانه جاسوسى ایالات متحده توسط دانشجویان پیرو خط امام.
در این میان، واقعه اخیر با توجه به ابعاد و پیامدها و همچنین گستره ملى - بین المللى آن از اهمیت و جایگاه ویژهاى در تاریخ انقلاب اسلامى برخوردار شده است به طورى که با گذشت بیش از ربع قرن از آفرینش آن، پیامدها و آثارش همچنان در صحنه سیاست داخلى و خارجى کشور، اثرگذار و بحثانگیز است.
این اقدام متهورانه یکى از منحصر به فردترین حرکتها در تاریخ انقلابهاى اصیل و مردمى جهان بود که از یک طرف شوکت و افسون قدرت امپریالیسم آمریکا را در هم شکست و اوج خفت و زبونى این اهریمن جنایتکار را به رخ جهانیان کشانید و از سوى دیگر فریاد مظلومیت و آزادگى مسلمانان ایران را در پهنه گیتى طنین انداز کرد. با توجه به ابعاد گسترده این حادثه عظیم، باید آن را در جغرافیاى زمانى و مکانى خودش کاملا مورد بررسى قرار داده و به واکاوى علل و پیامدهاى آن پرداخت.
پیروزى انقلاب اسلامى جداى از تاثیراتى که در زمینه اندیشه سیاسى و پارادایم حاکم بر مقولات دولت ملت و ساختار حکومت داشت، تاثیرات عمیقى نیز بر استراتژىهاى امنیتى منطقه و توازن قدرت بین غرب و شرق داشت به طوری که کشور ایران را که به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ کمونیسم از جایگاه ویژهاى نزد دولت مردان ایالات متحده برخوردار بود به یکباره تبدیل به یک هژمون منطقهاى با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن مرزهاى جغرافیایى کشورهاى مسلمان کرد، که براى هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناک جلوه مىکرد. انقلاب اسلامى استراتژى «دو ستونى» آمریکا در منطقه را که از مدتها پیش بر پایههاى قدرت اقتصادى عربستان سعودى و قدرت نظامى ایران براى حفظ منافع منطقهاى آمریکا و مقابله با نفوذ شوروى بنا شده بود با چالش جدى مواجه کرد به طورى که «سایروس ونس» وزیر امور خارجه دولت کارتر در این باره مىگوید: «رفتن ایران از صف کشورهاى متحد آمریکا و افتادن این کشور به دست رژیمى که دوست ما نیست، ضربهاى اساسى به منافع سیاسى - امنیتى ما در آسیاى جنوب غربى و خاورمیانه به شمار مىرود.»
آمریکا که تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیرى از پیروزى انقلاب به کار بسته بود، با پیروزى انقلاب اسلامى سفارت خود را به عنوان پایگاهى براى طراحى و اجراى توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را که مىتوانست در پوشش دیپلماتیک براى شکست یا به انحراف کشاندن نظام نو پاى اسلامى انجام دهد، با مرکزیت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پیروزى انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامى و غیر نظامى آمریکا که در واقع نقش آنتنهاى اطلاعاتى را براى سازمان سیا بازى مىکردند، ایالات متحده فعالیتهاى جاسوسیش را که از درون سفارت رهبرى و هدایت مىشدند به شدت افزایش داد تا خلاء ناشى از خروج مستشاران را جبران کند.
افسران سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها که نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى کردند تا با نفوذ در مناطق کلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. لانه جاسوسى آمریکا با ایجاد شبکههاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شکاف میان رهبرى و نسل جوان، فعالترین و انقلابىترین نیروى اجتماع را از رهبرى دور کند تا بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را آسیبپذیر نماید. از طرفی سفارت آمریکا مسئول انحراف افکار عمومى از خطرات شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریکا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل کنند.
با پیروزى انقلاب، حضرت امام خمینى، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علایق حزبى و گروهى به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب کردند. بازرگان در اقدامى تامل برانگیز اکثر اعضاى دولت موقت را از جناح لیبرال انتخاب کرد و درهای دولت موقت را تقریبا بر روی دیگر نیروهای انقلاب بست. لیبرالها تضاد اصلى و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلى و نه استعمار خارجى مىدانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در ساختار سیاسى، اجتماعى و فرهنگى کشور نداشتند و تنها اکتفا به برخى اصلاحات سطحى را کافى مىدانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهرههاى کلیدى و بالاى رژیم اکتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصا از تجدید نظر در رابطه امپریالیستى و نابرابر ایران با آمریکا، پرهیز و اجتناب مىکرد.
به این موضوع در کتاب خاطرات کارتر اشاراتى شده است: «مهدى بازرگان... و اعضاى کابینهاش که بیشتر آنها تحصیل کرده غرب بودند با ما همکارى داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مىکردند و از ژنرال فیلیپ گاست... مراقبت به عمل مىآوردند تا بدون خطر رفت و آمد کند و براى ما پیامهاى دوستانه مىفرستادند. بازرگان به طور علنى اعلام کرد که مایل است با آمریکا روابط حسنهاى داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت اله خمینى براى او به صورت مشکلى درآمده بودند.»
(امیررضا ستوده و حمید کاویانى، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسى نیز نشان مىدهد که ایالات متحده چگونه براى خارج کردن امام از صحنه سیاسى کشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادى یک شرکت آمریکایى با حقوق ماهانه 1000 دلار به دعوت همکارى مىشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مىکرد تا وى را به استخدام این سازمان درآورد.»
(دکتر بهرام نوازنى، الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریکا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران (1357 - 1380) مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 98)
«دولت آمریکا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از لیبرالهاى سیاسى، چهرههاى دینى میانهرو، سکولارها، ملى گرایان و سران ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار به امام را از صحنه سیاسى کشور ایجاد نماید.
آمریکا میخواست تا با شناسایى مهدى بازرگان به عنوان شخص اول مملکت، اینگونه نشان دهد که آیت الله خمینی خود مایل است که دین و روحانیت از سیاست جدا گردند و آنها ناگزیر از نزدیکى به دولت موقت شدهاند و بدین ترتیب کم کم برنامه حذف امام و جایگزینى ایشان توسط افرادى مثل شریعتمدارى و بنى صدر را اجرا کند.
به همین دلیل وزارت خارجه آمریکا ماموریت اصلى سفارت خود در ایران را تلاش براى هماهنگى فعالیتهاى نیروهاى لیبرال و میانه روهاى مذهبى و پیوند دادن آنها با عناصر ملى گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبى قرار داده بود.
«اقدامات آمریکا بر علیه جمهورى اسلامى ایران فقط به اقدامات سفارت این کشور در تهران محدود نشد. در پى اعدامهاى انقلابى سران رژیم گذشته در روزهاى اولیه پیروزى انقلاب، 2 تن از اعضاى سناى آمریکا به نامهاى جاکوب جاوتیس و هنرى جکسون که از طرفداران پروپاقرص رژیم پهلوى بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامهاى را از تصویب سنا گذراندند که ایران را به خاطر این اعدامهاى انقلابى با لحن شدیدى محکوم مىکرد.» (پیشین ص103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانى در سناى آمریکا، روابط دو کشور وارد مرحله تازهاى شد. با این که، قطعنامه هیچگونه ضمانت اجرایى نداشت ولى ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و کارى در جهت انزواى ایران دانست.
به عقیده کارل کلمنت، که از کارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمریکاست، ایالات متحده اشتباهى استراتژیک را در مورد ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاکره و دیدار مستقیم با حضرت امام بود کارى که رقباى ایالات متحده یعنى فرانسه و شوروى در آغازین روزهاى پیروزى انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریکا در پى آن بود تا فرستادهاى ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیرى از نفوذ شوروى در این کشور ، به سوى ایران بفرستد ولى حضرت امام در واکنش به تصویب این قطع نامه از پذیرش فرستاده مذکور که چارلز نام داشت و از دیپلماتهاى کار کشته وزارت خارجه ایالات متحده بود خوددارى کرد و علاوه بر آن پذیرش والتر کاتلر در سمت سفیر که آماده مىشد به ایران سفر کند، از سوی دولت رد گردید هر چند که جمهورى اسلامى پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان سفیر اعلام کرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریکا به بهانه حفظ امنیت منطقه و با این ادعا که احتمال داده مىشود که یک نفت کش در خلیج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پیشین ص 106)
امام خمینى در 7 آبان 58 به قراردادهاى استعمارى بین ایران و آمریکا شدیدا اعتراض کردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهى به این اعتراضها نشان نمىداد و در پى بهبود روابط با ایالات متحده بود و در موضعگیریهاى رسمى و غیر رسمى بیشترین واهمه خود را از شوروى ابراز مىداشت.
حرکتهاى سازش کارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت که بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدى بازرگان با برژینسکى، مشاور امنیت ملى کاخ سفید دیدار کرد و به مدت یک ساعت و نیم با او به مذاکره نشست.
برژینسکى مشاور امنیت ملى دولت کارتر برخلاف سایروس ونس، وزیر خارجه که در برخورد با جمهورى اسلامى قائل به راهبردهاى دیپلماتیک و گفتگو و مذاکره سیاسى بود، از طرفداران جدى سرکوب و مداخله نظامى انقلاب و یکى از طراحان اصلى کودتاى 21 بهمن 57 براى پیشگیرى از انقلاب بود.
او براى پذیرش شاه در آمریکا تلاش فراوانى به عمل آورد، اما اعضاى دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسکى رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب این که این ملاقات به گفته برژینسکى نه به تقاضاى او بلکه به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوى که پس از فرار از ایران در کشورهاى مختلفى آواره شده بود، و ملت ایران خواستار بازگشت و محاکمه وى بودند با مساعدت مقامات آمریکایى به یکباره سر از آن کشور درآورد. در حقیقت دولت آمریکا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخششهاى شاه خود را مدیون او مىدانستند. هزینههاى زیادى از سوى شاه به برخى جناحهاى سیاسى آمریکا براى مبارزات انتخاباتى پرداخت مىشد و بعضى از مسئولین دولتى آمریکا پورسانتهاى گزافى از محل قراردادهاى تسلیحاتى ایران با شرکتهاى آمریکایى دریافت مىکردند. از سوى دیگر رژیم آمریکا از آن بیم داشت که عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانى حکام وابستهاش در منطقه شود به همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریکا رحل اقامت افکند. پذیرش شاه از سوى آمریکا خشم ملت و امام را صد چندان کرد. امام که از دولت موقت قطع امید کرده بود، در 9 آبان 58 طى سخنانى فرمودند: «اى جوانهایى که در مقابل توپ و تانک رفتید از خواهرهایى که جوانان خود را از دست دادهاید... حفظ کنید خودتان را، نهضت خودتان را حفظ کنید ننشینید دیگران براى شما کار کنند، اینها براى شما کاری نمىکنند.»
همچنین حضرت امام طى پیامى در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوى رژیم آمریکا اعلام کردند: «دانشگاهیان، دانشآموزان و طلاب علوم دینى با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریکا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوى حضرت امام نمایندگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیرکبیر، تهران، شهید بهشتى و صنعتى شریف با تشکیل جلسهاى به برنامه ریزى براى تصرف سفارت آمریکا پرداختند.
یکشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزى بزرگ و فراموش نشدنى است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقایع آن روز را اینگونه گزارش مىکند:
«ساعت 10و 30دقیقه صبح گروهى (حدود 400 نفر) از دانشجویان (که از یک چهار راه قبل از سفارت آمریکا شروع به حرکت کرده بودند) که در حال شعاردادن در خیابان آیت اله طالقانى به سوى دانشگاه (تهران) در حرکت بودند هنگامى که جلوى در اصلى سفارت آمریکا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهاى این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهى از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروى به سوى ساختمانهاى داخلى سفارت را آغاز کردند. از همان لحظههاى اول تصرف سفارت آمریکا، گروههاى مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع کردند و به دادن شعارهاى ضد آمریکایى مىپرداختند دانشجویان در سه بیانیهاى که تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش کردند، اعلام کردند که ساختمان اصلى سفارت تا ساعت 15 به تصرف کامل درآمد... دانشجویان اعلام کردند که هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشک آور از جانب تفنگداران آمریکایى بود، هیچ گونه آسیبى به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد کردن گروهى از ایرانیانى که به عنوان ارباب رجوع یا کارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریکاییان را با چشم بسته به محل دیگرى منتقل شدند.»
پیش از آنکه دانشجویان اصلى سفارت برسند، دیپلماتهاى آمریکایى، مقدارى از اسناد را در دستگاههاى مخصوص خرد کن ریختند و ازبین بردند و مقدار زیادى از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهاى میکروفیلم و حافظههاى کامپیوترى را نابود کردند. در جریان اشغال سفارت آمریکا، 72 آمریکایى به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلماتهاى آمریکایى آن روز براى مذاکره با وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولى بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
«این اولین بار نبود که سفارت آمریکا در تهران به اشغال درمى آمد، پیش از این در 25 بهمن 57 (14 فوریه 1974)، یعنى سه روز پس از پیروزى انقلاب اسلامى، 75 نفر از چریکهاى فدایى خلق پس از درگیرى مسلحانه کوتاهى که به مجروح شدن یکى از تفنگداران آمریکایى انجامید، سفارت را به اشغال خود درآوردند. چند دقیقه بعد چریکها با وساطت نمایندگان کمیته انقلاب، بدون هر گونه تخریب و آتش سوزى، پراکنده شدند. عدهاى علت این اقدام را شایعه رادیو باکو مبنى بر انتقال پروندههاى ساواک به این سفارتخانه مىدانند (در این بین باید به رابطه بین چریکهاى فدایى خلق و سفارت شوروى که طبیعتا عطش زیادى براى داشتن آن پروندهها داشته است، توجه داشت)، عدهاى دیگر علت این اقدام را زمزمه کودتاى قریب الوقوعى می دانند که در خیابانهاى تهران شایع شده بود و عدهاى دیگر هم آن را توطئه پس ماندههاى ساواک و رژیم شاه براى تحت تاثیر قرار گذاشتن روابط ایران و آمریکا قلمداد میکنند.» (پیشین ص 107)
اما علت هرچه بود در این زمینه نه با امام و نه با دولت موقت و نه با هیچ یک از نیروهاى موجه نظام هماهنگى نشده بود و در نیت اشغال گران و اهداف آنان و نقش سفارت شوروى در این اقدام ابهامهاى تردید برانگیز جدى وجود داشت. به همین خاطر با حضور نیروهاى کمیته و همچنین ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر و نماینده دولت موقت، از سفیر آمریکا عذرخواهى شد و سفارت در اختیار وى قرار گرفت.
اما 13 آبان 58 شرایط تفاوت داشت. پس از تسخیر سفارت، دانشجویان که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مىنامیدند، با صدرو بیانیههایى به تشریح علل، انگیزهها و چگونگى انجام این اقدام انقلابى پرداختند. در یکى از اولین بیانیهها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریکاى جنایتکار به منظور اعتراض به دسیسههاى امپریالیستى و صهیونیستى، سفارت جاسوسى آمریکا در تهران را به تصرف درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام، از یک سو بیانگر تبلور خشم انقلابى امام و ملت مسلمان ایران از آمریکا بود و از سوى دیگر هر گونه شائبه وابستگى دانشجویان به گروهها و دستجات سیاسى متعدد را منتفى مىساخت و امکان بهره بردارى از آن را به نفع جریانهاى مختلف، محدود مىساخت.
براى این اقدام انگیزههاى متفاوتى ذکر مىگردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوى دولت آمریکا، اعتراض به عملکرد دولت موقت، که کم کم به سمتى گرایش پیدا مىکرد که دوباره دست آمریکا را در ایران باز کند، شناسایى جاسوسان آمریکایى و عوامل داخلى آنها، پایان دادن به توطئه گرى و سلطه جویىهاى آمریکاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستى به ایالات متحده به تلافى طراحى و اجراى کودتاى 28 مرداد 32، اعتراض به آمریکا به علت ایجاد فشار تبلیغاتى موسوم و انحصارى و کمک و حمایت از افراد ضد انقلاب و فرارى علیه انقلاب اسلامى.
از طرف دیگر اشغال سفارت آمریکا در واقع تیرخلاص دولت موقت نیز بود. در نتیجه این اقدام انقلابى، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همکاریهاى استراتژیک ایران و ایالات متحده فرو پاشید. بازرگان دو روز پس از این حادثه از سمت نخست وزیرى استعفا کرد که بلافاصله توسط امام پذیرفته شد و وظایف دولت موقت به شوراى انقلاب، منتقل شد و به این ترتیب 268 روز پس از سقوط رژیم پهلوى، عمر دولت موقت هم به سر رسید و پس از مدتى با ایجاد تغییراتى در شوراى انقلاب، چهرههاى جدید، اداره وزارتخانههاى مختلف را به عهده گرفتند و به این ترتیب به عمر نیروهاى لیبرال در اداره جمهورى اسلامى به طور رسمى پایان داده شد.
گرچه خواستههاى دانشجویان از ابتدا تازمانى که این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادى را نشان مىدهد؛ اما اصلىترین خواسته آنها که رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلى ایران» . درخواستهاى دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح براى محاکمه در ایران، تحویل اموال خاندان سلطنتى و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریمهاى اقتصادى و مالى و آزاد کردن اموال و دارایىهاى ایران در آمریکا و شعب بانکهاى آمریکایى از جمله خواسته هایى بودند که بعدها با به درازا کشیدن موضوع و اتفاق دیگر که در واکنشهاى متعدد و متفاوت آمریکاییان خلاصه مىشود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتابهاى بسیارى بر جاى گذاشت. حرکت انقلابى دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاکمه آمریکا را به شدت گیج کرد. آمریکا که به لطف لیبرالهاى حاکم در دولت موقت توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
کارتر در کتاب خاطرات خود مىگوید: «4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخى است که من آن را هرگز فراموش نخواهم کرد... ما شدیدا نگران بودیم» وى مىافزاید: «در روزهاى نخست تصور مىکردم گروگانها به زودى آزاد خواهند شد، اما پس از آنکه بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در کوششهاى اولیه خود براى آزادى گروگانها با شکست مواجه شد، نگرانى ها افزایش یافت.»
در بین حاکمان دولت آمریکا نیز در مورد راه برخورد با ایران اختلافاتى پیش آمده بود. گروهى به نمایندگى سایروس ونس وزیر خارجه، راههاى دیپلماتیک و گفتگو و در نهایت تحریمهاى اقتصادى و پروازى را پیشنهاد مىکردند و گروهى دیگر به رهبرى زیبیگینو برژینسکى مشاور امنیت ملى، دخالت نظامى را براى حل مساله گروگانگیرى لازم مىدانستند. این اختلاف تا به آنجا پیش رفت که سایروس ونس پس از حمله نظامى آمریکا در صحرای طبس که منجر به شکست آمریکا شد، استعفا کرد.
آمریکا در اولین واکنش، اقدام به تحریم اقتصادى ایران و بلوکه کردن اموال و دارایىهاى ایران در بانکهاى آمریکایى و بانکهاى خارجى مستقر در آمریکا کرد و از سوى دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریکا نمود و در جهان نیز تضییقاتى را براى ایران ایجاد کرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسى هرچند از سوى دول استعمارى وابسته به شرق و غرب محکوم گردید، اما از سوى ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضتهاى آزادى بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حرکتهاى ضد استعمارى گستردهاى در سطح جهان و خصوصا خاور میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهاى گوناگونى را در پى داشت که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد: پایان یافتن رابطه استعمارى ایران و آمریکا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی آمریکا، از بین رفتن گروههای مارکسیستی، گروههایی که تا پیش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا میدانستند، بازگشت مردم به صحنه که با توطئههای دولت موقت خانهنشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در سال 1980.
کارتر که با ژستهای حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.
همیلتون جردن رییس ستاد انتخاباتی کارتر در انتخابات سال 80 میگوید: «برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیا است که تصمیم و عملشان تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین میشود.»