عصر تهاجم فرهنگی
عصر امام باقر و امام صادق (ع) را می توان به حق عصر تهاجم فرهنگی نامید که هویت جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را در معرض نیستی و نابودی قرارداده بود. هر چند که در عصر پیامبر (ص) تا عصر امام سجاد (ع) تنوع فرهنگی با فتح سرزمین های دیگر و یا روی آوری مردم به اسلام، خود را به خوبی نشان داده بود و افزون بر فرهنگ تمدنی مجوسی و مسیحی، فرهنگ های کلان و عمده دیگری چون فرهنگ مشرکان و یهودیان و نیز خرده فرهنگ های جزیی و علمی و روشی دیگر نیز وجود داشت بطوری که برخی از آن ها حتی انتسابی به آسمان نداشته و تنها متأثر از دانشمندی و یا فیلسوفی بوده است مانند اندیشه های فلاسفه اسکندریه در مصر و پهلویان ایرانی و بوداییان هندی و کنفسوسیان چینی، اما با این همه حضور سریع و رشد و شکوفایی ناگهانی اسلام به فرهنگ ها و تمدن های دیگر این فرصت را نداده بود تا خود را برای مقابله مهیا کنند.
موج اسلام چنان قاره کهن را در نوردید که حتی شعاع آن بخشهایی از اروپا را نیز فراگرفت حضور این فرهنگ تازه نفس و مردم مؤمن و قوی و با اراده در کنار رشد تمدنی و شکوفایی اقتصادی و صنعتی موجب شده بود تا دشمنان، غافل گیر شوند و بسیاری از فرهنگ ها چون فرهنگ مصری و شمال آفریقایی به طور کلی در برابر تمدن اسلام مضمحل شوند.
اما آرام گرفتن امواج پیاپی فرهنگی اسلام در دوره امویان، موجب شد تا فرهنگ های پیرامونی فرهنگ مرکزی اسلام، خود را بیابند و برخی از جوانه های آن در گوشه و کنار جامعه اسلامی و جهانی آن روز خود را آشکار سازند. در این میان نمی توان از نقش منفی امویان در برابر اسلام نیز غافل ماند. امویان که خود را از زمان ابوسفیان رقیب جدی اسلام و فرهنگ اسلامی می دیدند و هرگز به اسلام و فرهنگ اسلامی و هویت مستقل آن ایمان نیاورده بودند، با سربرآوردن فرهنگ های رقیبی که بتواند دست کم چالشی مهم در برابر اسلام ایجاد کند، خوشحال می شدند و حتی با کمک های مالی به برخی از نخبگان فرهنگی دیگر می کوشیدند تا این اتفاق، زودتر رخ دهد؛ به ویژه که فرهنگ تمدنی اسلام با بسیاری از رفتارهای آنان مخالفت و آن را بیرون از دایره اسلام قلمداد می کرد.
کاخ نشینی و ظلم و بیداد بی حد و اندازه دولت و دولتمردان و تقویت تبعیض میان اعراب و دیگر اقوام و نژادها، امری نبود که اسلام با آن موافق باشد؛ هرازگاهی ابوذری و عدی بن حاتمی و یا امام حسینی (ع) در برابر ایشان قد علم می کرد و خلافت اسلامی ایشان را به خلافت کسری و قیصر تشبیه و آنان را متهم، به کفر و ارتداد می کرد. از این رو امویان کوشیدند تا با ایجاد چیزی به نام نهضت ترجمه زمینه های تهاجم فرهنگی به اسلام و تمدن اسلامی را فراهم کنند و اسلام را در برابر این دیدگاه و فرهنگ ها قراردهند.
حمایت بی چون و چرا از سردمداران فرهنگ های دیگر و به کاخ کشاندن آنان و اجازه دادن به تدریس و آموزش و حتی دادن مجوز ورود به مسجد به آنان، عاملی مهم در برداشت های نادرست مردم شد.
مردم با توجه به گرایش نخبگان سیاسی جامعه که به عنوان خلیفه رسول الله (ص) فعالیت می کردند بر این باور شدند که فرهنگ های دیگر دارای برتری های ذاتی هستند و آن چه که می تواند تمدنی را ایجاد کند روش تمدنی دیگر فرهنگ ها به ویژه فرهنگ های کسرایی و قیصر است.
واکنش جامعه عرب در برابر تمدنهای غربی
دولت اموی کوشید تا با بهره گیری از دیوان سالاران ایرانی، نظام مالیاتی کسرایی را زنده کند و با استفاده از معماران به نام ایرانی و رومی، کاخ بزرگی را بسازد و مساجدی را به عظمت کلیساها بنا گذارد. اعراب چادرنشین از این تحولات تمدنی، بسیار خشنود بودند و توانایی فرهنگ های غربی را برای ایجاد چنین تمدن هایی پذیرفتند. مباحث فلسفی که برای عرب ها گیج کننده بود موجب شد عظمتی در اندیشمندان فرهنگ های یونانی و ایرانی و رومی بیابند که غیرقابل توصیف است. عربهای عصر اموی به طور ذاتی در محیطی زیست می کردند که عقل فلسفی را برنمی تابید و جزیی نگری، آنان را از کلی یابی باز می داشت.
ضرورت جهاد فرهنگی در برابر تهاجم امویان
این گونه است که تهاجم فرهنگی مدیریت شده از سوی امویان، هویت فرهنگی اسلام را در معرض تهدید و نابودی قرار داد. دیگر مشکل نظامی نبود که اسلام را تهدید می کرد. اگر در زمانی جهاد نظامی فرض عینی بود، اکنون جهاد فرهنگی لازم و ضروری بود؛ زیرا تمامی دشمنان فرهنگی اسلام شمشیر را به کناری نهاده بودند و به سبب شکست هایی که در بیش از یک سده با آن رو به رو بودند کوشیدند از راه های دیگر خود را بیازمایند تا حریف تازه نفس را به زانو درآورند. اکنون فرهنگ های تمدنی چندی در کنار هم قرار گرفته بودند و می خواستند این فرهنگ تازه اسلامی را به شکست بکشانند و در این میان خلافت سلطنتی اموی نیز آنان را یار و یاور بود.
نحوه برخورد امام باقر (ع) با فلسفه ایرانی و یونانی
تفکر پیچیده فلسفی درباره اصول اعتقادی و بینشی که ناظر به هستی شناسی بود، عرب های مؤمن را سرگردان می کرد. از اینرو علم کلام اسلامی در برابر تهدید اصول فلسفی ایرانی و یونانی ایجاد می شود و امام باقر (ع) می کوشد تا مبانی فلسفی ایرانی و یونانی را که به هستی شناسی و وجودشناسی می پردازد مورد نقد و تحلیل قرار دهد. وی با همان ادبیات فلسفی به مقابله با فلسفه ایرانی و یونانی می رود. با این تفاوت که عناصر مثبت آن را می پذیرد و عناصر منفی را کنار گذاشته و با نقد علمی، نخبگان فرهنگی آنان را به زانو درمی آورد. شاگردانی بزرگ تربیت می کند که هر یک در برابر چند عالم فیلسوف ایرانی و یونانی و مسیحی و یهودی می تواند به دفاع از آموزه های فلسفی اسلام بپردازد.
هشام بن حکم کلامی شیعی و دیگرانی می توانند در برابر تهاجم فرهنگی به مقابله بپردازند و هویت کلامی شیعی و اسلامی را حفظ کنند. اگر دشمن می کوشید تا با نظام فلسفی، جبرگرایی را در جامعه حاکم کند و جریان جبرگرایی را به شکل گفتمان غالب درآورد و اندیشه های رواقیون را به عنوان بخش فرهنگی غالب بر جامعه تحمیل نماید تا در استبدادگرایی و خلافت سلطنتی تبعیض گرایانه از آن سود برد، امام باقر (ع) نیز کوشید تا با بهره گیری از همان نظام و ادبیات فرهنگی فلسفی به مقابله با جبرگرایی برخیزد از سوی دیگر می بایست با اندیشه فلسفی پهلویانی که اختیارگرایی افراطی را دامن می زدند و اصول عقلی و عقلایی را به عنوان اصول کامل که جامعه را از اصول وحیانی بی نیاز می کند بشناساند به مبارزه برمی خاست. پهلوی های ایرانی براساس مجوسیت تحریف شده، بر این باور بودند که انسان به طور کامل مختار آفریده شده است و هیچ گونه قانون و سنتی آدمی را به امری وادار نمی سازد. این اندیشه با خداوند و آفریدگاری سازگار بود که آفریده هائی را خلق و آنان را رها ساخته است و نظام طبیعی جهان را به گونه ای آفریده است که انسان به تنهایی می تواند آن را با عقل، مدیریت کند.
هر دو اندیشه فلسفی یونانی با عناصر جبرگرایی آن و اندیشه فلسفی ایرانی پهلوی با عناصر اختیارگرایی آن، دارای عناصر مثبت فلسفی بودند ولی هیچ یک از جامعیتی که اسلام بیان می داشت همراه نبودند. عقل گرایی در میان بخشی از امت به نام معتزلیان نفوذ کرد که به نوعی در مقابل جریان سیاسی اموی قرار داشتند. در حقیقت گرایش به اعتزال و عقل گرایی فلسفی را می بایست در گروهی از امت یافت که مخالف سیاست های اموی بودند. بنابراین ریشه گرایش فلسفی اعتزال که به شکل فرهنگی خود را نشان می دهد عناصر سیاسی و ظلم و بیدادهای اموی بود که براساس جبرگرایی فلسفی رواقی شکل یافته بود. آن چه جنگ فرهنگی را دامن می زد جنگ سیاسی و قدرت بود. دولت مردان در نهایت، اندیشه فلسفی اشعری را که جبرگرایی را تقویت می کرد مورد حمایت قرار دادند و در مقابل، معتزلیان را در تنگنا گذاشته و وجوهات و کمک های نقدی را از آنان دریغ داشته و حتی برخی را کشته و برخی را به زندان افکندند.
پیدایش علم کلام اسلامی
این گونه است که علم کلام در عصر امام باقر (ع) به شکلی جدید از درون آموزه های اسلامی پدید می آید. امام (ع) می کوشد تا در برابر عقل گرایی و اختیارگرایی محض فلسفی معتزلیان که از نظر سیاسی در کنار امام (ع) قرار داشتند واکنش هائی برپایه اصول اسلامی انجام دهد. از این رو به نقد علمی فلسفی اندیشه های اعتزالی و اشعری می پردازد که بومی سازی شده، اندیشه های جبرگرایی رواقی یونانی و اختیارگرایی ایرانی مجوسی بود.
بی گمان علم کلام از بنیانهای امام باقر (ع) است؛ زیرا دو گروه مقابل یعنی آن چه که بعدها به نام معتزلیان و اشاعره شناخته می شوند چیزی جز واگویان اندیشه های فلسفی یونانی و ایرانی نبودند. امام (ع) با علم امامت خویش توانست براساس گزاره های شناختی قرآن و اسلام و آموزه ها و اصول و حیانی، بینش و نگرش فلسفی اسلام نسبت به جهان را براساس آیات قرآنی و آموزه های وحیانی امامان پیش از خود، به شکل علمی و آکادمیک در اختیار جامعه قرار دهد. نخستین کتاب های کلامی فلسفی مبتنی بر اسلام و آموزه های آن، توسط پرورش یافتگان مکتب امام باقر (ع) نوشته شد و نخستین دانشمندان کلامی که از آن ها به نام متکلمین یاد می شود به دست امام (ع) به جهان معرفی شدند.
تلاش امویان برای لغو قوانین اسلامی
دومین بخشی که مورد توجه دولتمردان قرار گرفت و برای نابودی فرهنگی تمدن اسلامی به آن توجه یافتند حوزه قوانین است. دولت و خلافت سلطنتی اموی برای دست یابی به قدرت و ثروت می بایست نظام حقوقی و قانونی خاصی را ایجاد می کرد تا آنان را در مسیر غارت قانونی و استعمار و استثمار مردم به ویژه غیرعرب و غیرمسلمان یاری کند. در این میان قوانین دو دولت ایرانی و رومی بسیار می توانست برای آنان کارگشا باشد. قوانین اداری ایرانی و دیوان محاسبات آن بسیار پیچیده و براساس نظام ریاضی خاص و پیشرفته ای تدوین شده بود. دانشمندان بزرگی چون بزرگمهر حکیم و غیر او در طول بیش از دو هزار سال نظامی را پی افکنده بودند که شاهنشاهی بزرگی چون هخامنشی و ساسانی را یاری می رساند. این نظام حقوقی و مدیریت کشور از هر نظر پیچیده و علمی بود که بیش از دو هزار سال دوام آورد و ملت های بزرگی را از شرق دور تا غرب را در مدیریت نظام شاهنشاهی حفظ کرد.
انبوه نوشته هائی که بسیاری از آنان در اختیار بود، بهترین ابزار خلافت سلطنتی اموی شد.
دانشمندان ایرانی و رومی به کار گرفته شدند. قوانین ایرانی و رومی ترجمه شدند و دانشمندان اسلامی روی آنان کار کردند تا برخی از مظاهر روشن و صریح مخالف با قرآن را حذف کنند و یا تعدیل نمایند. بدین ترتیب نظام حقوقی و قانونی اسلام که در دوره های نخست و عصر پیامبر (ص) عمل می شد به کناری نهاده شد.
تهاجم به حوزه حقوق و قوانین به معنای آن بود که روش مدیریت سیاسی و اقتصادی و آموزشی و تربیتی جامعه که اسلامی و ارزشی بود به کناری نهاده می شد و به جای آن روش و شیوه های ایرانی و رومی به کار می رفت. بی گمان روش ها و شیوه های غربی و شرقی نمی توانست آرمان های اسلامی را تحقق بخشد چنان که هویت مستقل فرهنگ اسلامی را نیز تهدید می کرد و به نابودی می کشاند.
تدوین مکتب حقوقی اسلامی
امام باقر (ع) و سپس به پیروی ایشان امام صادق (ع) درمقابل این تهاجم فرهنگی نیز قیام کردند و مکتب حقوقی اسلامی را تبیین و به شکل علمی آن روز ارایه دادند. حقوق اسلامی به شکلی بازسازی و در قالب جدید عرضه شد. به گونه ای که دولت بزرگ اسلامی را به راحتی می توانست برای رسیدن به اهداف خود یاری رساند. کاری که آن حضرت (ع) انجام داد می تواند از نظری همانند نگارش قانون اساسی و قوانین حقوقی و مدنی به شکل جدید در دوره معاصر باشد، هر چند که به جهاتی عمیق تر و علمی تر بود. اگر دولت مردان اموی مدعی این بودند که قوانین اسلامی به گونه ای است که نمی توان جامعه چند فرهنگی و چند ملیتی و قومی را مدیریت کرد اکنون با نگارش کتب مختلف فقهی این کار فراهم شد و اسلام به شکل جدیدی برای مدیریت دولت بزرگ خلافت جهانی آماده گردید. امام باقر و امام صادق (ع) توانستند دانشمندانی را تربیت کنند که توان نگارش حقوق اسلامی در شکل دولتی آن را مهیا کرده بودند. از این رو نخستین کتاب اصولی یعنی روش استنباط حقوق و فقه و مبانی استخراجی توسط شاگردان امام باقر و امام صادق (ع) نوشته می شود و نخستین کتب فقهی تألیف می گردد. حتی برخی از شاگردان ایشان از مکتب اسلامی همراه دولت مردان می شوند و یا گروههای مخالف شیعه و اندیشه امامت، برای بهره گیری به مکتب امام باقر و امام صادق (ع) می آیند و این گونه است که حتی فقه اصل سنت و اصول ایشان توسط کسانی نوشته می شود که شاگردان مستقیم و یا غیرمستقیم آن بزرگواران بوده اند که از مشهورترین آنان ابوحنیفه صاحب مکتب فقهی حنفی است.
بعدها دانشمند شیعی معروف یعنی شیخ طوسی با توجه به نیازهای زمان خویش با بهره گیری از اصول و روش های امامان (ع) خود روش دیگری پی می ریزد که در کتاب فقهی مبسوط خود آن را به شکل کامل نشان می دهد این روش ابتکاری طوسی تا زمان حال ادامه یافت. البته در سالهای اخیر با توجه به تغییرات مهم و قدرت یافتن دولت شیعی، اندیشه بازسازی روشی به ویژه در طلاب جوان تقویت شده است تا قوانین، کلام و دیگر علوم اسلامی با توجه به جهانی شدن نظریات شیعی و اسلامی مجددا تدوین شود. این اندیشه هر چند که نوپاست ولی امید است با توجه به راهکارهای امامان معصوم (ع) و تفکر روشی شیخ طوسی ها تقویت شود و دانشمندانی با این تفکر، امور علمی و فرهنگی حوزه ها و سپس جامعه جهانی را به دست گیرند.
توجه امام باقر (ع) به حوزه تمدنی
از آن جایی که بینش و نگرش اسلام برپایه فرهنگ تمدنی است، امام باقر (ع) به حوزه تمدنی نیز توجه داشت و شاگردانی بسیار در حوزه های دیگر چون شیمی و مانند آن تربیت کرد. البته موقعیت و زمان امام باقر (ع) اقتضا می کرد که بیش تر به حوزه های کلامی و فقهی و اصولی توجه کند و امام صادق (ع) این فرصت را یافت که پس از تثبیت این بخش به بخش های دیگر بپردازد. این بدان معناست که توجه عموم شیعیان به همه حوزه های فرهنگی و تمدنی لازم و ضروری است و نمی بایست حوزه های تمدنی چون علم و صنعت مورد غفلت و بی توجهی و یا کم توجهی قرار گیرد. تخصصی شدن امور ضروری است و می بایست برای هر حوزه فرهنگی و تمدنی دانشمندانی را نه برای ایران و مدیریت ملی و یا منطقه ای بلکه جهانی آماده ساخت؛ زیرا آینده از آن فرهنگ تمدنی اسلام در همه جهان است.
منبع: روزنامه کیهان