لولم یخلق علی لم یکن لفاطمة کفو
«هر گاه علی آفریده نمی شد، کسی که لایق همسری فاطمه باشد وجود نداشت».
* * *
ازدواجی که عقدش در ملکوت آسمان بسته شد!
کمالات فوق العاده فاطمه(س) از یکسو.
و انتسابش به شخص پیامبر از سوی دیگر.
و شرافت خانوادگی او نیز از سوی دیگر.
سبب شد که مردان زیادی از بزرگان یاران پیامبر(ص) به خواستگاری او بیایند اما همه جواب رد شنیدند.
و جالب اینکه غالباً پیامبر در پاسخ آن ها می فرمود:
امرها الی ربها!
«کار فاطمه به دست پروردگار فاطمه است»!
از همه عجیبتر خواستگاری «عبدالرحمن بن عوف» بود، همان مرد ثروتمندی که مطابق راه و رسم جاهلیت، به همه چیز از دریچه مادی می نگریست، و مهریه سنگین را دلیل بر شخصیت زن و موقعیت ممتاز شوهر می پنداشت.
او به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد:
اگر فاطمه را به همسری من درآوری یکصد شتر که بار همه آن ها پارچه های گرانقیمت مصری باشد به اضافه ده هزار دینار طلا مهریه او می کنم!!
پیامبر(ص) از این خواستگاری زشت و بی معنی چنان خشمگین شد که مشتی سنگریزه برداشت و به طرف عبدالرحمن پاشید و گفت:
«تو گمان کردی من بنده پولم و ثروتم که با پول و ثروت می خواهی بر من فخر بفروشی»؟
آری باید در خواستگاری فاطمه الگوهای اسلامی مشخص شود، سنتهای جاهلیت پایمال گردد، و معیارهای ارزش اسلامی معلوم شود.
مردم مدینه در این گفتگوها بودند ناگهان این صدا در همه جا پیچید که پیامبر(ص) می خواهد تنها دخترش را به همسری علی بن ابیطالب(ع) در آورد.
علی بن ابیطالب که دستش از مال و ثروت دنیا کوتاه بود و از معیارهای عصر جاهلی چیزی نداشت، اما وجودش از فرق تا قدم مملو از ایمان و ارزشهای اصیل اسلامی بود.
هنگامی که تحقیق کردند، معلوم شد رهنمون پیامبر(ص) در این ازدواج مبارک تاریخی وحی آسمانی بوده است، زیرا خودش فرمود:
«اتانی ملک فقال یا محمد ان اللّه یقرأ علیک السلام و یقول لک: انی قد زوجت فاطمه ابنتک من علی بن ابی طالب فی الملاءِ الاعلی، فزوجها منه فی الارض»:
«فرشته ای از سوی خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام می فرستد و می گوید من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسری علی بن ابیطالب درآوردم تو نیز در زمین او را به ازدواج علی درآور»!
هنگامی که امیر امؤمنان علی(ع) به خواستگاری فاطمه سلام اللّه علیها آمد، چهره مبارکش از شرم گلگون شده بود. پیامبر(ص) با مشاهده او شاد و خندان شد فرمود برای چه نزد من آمده ای؟
ولی امیرمؤمنان علی(ع) به خاطر ابهت پیامبر(ص) نتوانست خواسته خود را مطرح کند، و لذا سکوت کرد.
پیامبر(ص) که از درون امیرمؤمنان علی(ع) باخبر بود، چنین فرمود:
«لعلک جئت تخطب فاطمة».
«شاید به خواستگاری فاطمه آمدی»؟!...
عرض کرد:
آری، برای همین منظور آمدم.
پیامبر فرمود:
ای علی! قبل از تو مردان دیگری نیز به خواستگاری فاطمه آمدند، هر گاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان می نهادم روی موافق نشان نمی داد، و اکنون بگذار تا این سخن را با خود او در میان نهم.
درست است که این ازدواج آسمانی است و باید بشود، اما شخصیت فاطمه سلام اللّه علیها خصوصاً، و احترام و آزادی زنان در انتخاب همسر عموماً، ایجاب می کند که پیامبر(ص) بدون مشورت با فاطمه سلام اللّه علیها اقدام به این کار نکند.
هنگامی که پیامبر(ص) فضائل امیر مؤمنان علی(ع) را برای دخترش بازگو کرد و فرمود:
من می خواهم تو را به همسری بهترین خلق خدا در آوردم، نظر تو چیست؟
فاطمه که غرق در شرم و حیا بود سر به زیر انداخت و چیزی نگفت و سکوت کرد.
پیامبر(ص) سربرداشت و این جمله تاریخی را که سندی است برای فقهاء در مورد ازدواج دختران باکره بیان فرمود:
«اللّه اکبر! سکوتها اقرارها»:
«خداوند بزرگ است، سکوت او دلیل بر اقرار او است».
و در پی این ماجرا عقد ازدواج به وسیله پیامبر(ص) بسته شد.
* * * بقیه در ادامه مطلب
مهر فاطمه
اکنون ببینیم مهریّه فاطمه چه بود؟
بدون شک ازدواج بهترین مردان جهان با سیده زنان عالم دختر پیامبر بزرگ اسلام باید از هر نظر الگو باشد، الگوئی برای همه قرون و اعصار لذا پیامبر(ص) رو به امیرمؤمنان علی(ع) کرد و فرمود:
چیزی داری که مهریه همسرت قرار دهی؟ عرض کرد:
پدر و مادرم بفدایت، تو از زندگی من به خوبی آگاهی که جز «شمشیر» و «زره» و «شتر» چیز دیگری ندارم.
پیامبر(ص) فرمود:
درست است، شمشیرت به هنگام کارزار با دشمنان اسلام مورد نیاز است.
و باید با شتر نخلستان را آب دهی، و در مسافرت ها از آن استفاده کنی.
بنابراین تنها زره را می توانی مهریه همسرت بنمائی و من دخترم فاطمه را در برابر همین زره به عقد تو درآوردم!
شاید بیشترین قیمتی که در تواریخ درباره این زره نوشته شده است، پانصد درهم است.
آری این گونه باید ارزشهای غلط درهم بشکند، و ارزشهای اصیل جانشین آن گردد، و اینگونه است راه و رسم مردان و زنان با ایمان، و این چنین است برنامه زندگی رهبران راستین بندگان خدا.
* * *
جهیزیه فاطمه
همیشه «مهریه» و «جهیزیه» و «تشریفات عروسی» سه مشکل بزرگ بر سر راه خانواده ها در مسئله ازدواج بوده است، مشکلاتی که گاهی تمام دوران حیات ازدواج را می پوشاند و آثار نکبت بارش تا پایان عمر دو همسر باقی می ماند.
گاه دعواها و مشاجرات لفظی، و گاه نزاعهای خونین، بر سر این امور رخ داده است، و چه سرمایه هائی که بر اثر چشم هم چشمیها و رقابتهای زشت و کودکانه در این راه از بین رفته است، هنوز هم که هنوز است این رسوبات افکار جاهلی در کسانی که دم از اسلام می زنند، کم نیست.
ولی باید جهیزیه بانوی اسلام همچون مهریه اش الگوئی برای همگان باشد.
اگر تعجب نکنید پیامبر(ص) دستور داده زره امیرمؤمنان علی(ع) را بفروشد و پولش را که حدود پانصد درهم بود نزد او آوردند.
پیامبر آن را سه قسمت کرد، قسمتی را به بلال داد، تا از آن عطری خوشبو تهیه کند، و دو قسمت دیگر را برای تهیه وسائل زندگی و لباس تعیین فرمود.
پیداست وسائلی که با این پول ناچیز می توان خرید چقدر ساده و ارزان قیمت باید باشد؟!
در تواریخ آمده که هیجده قلم جهیزیه، با آن پول تهیه شد که قلمهای مهم آن چنین بود:
یکعدد روسری بزرگ به چهار درهم
یک قواره پیران به هفت درهم
یک تخت که با چوب و برگ خرما تهیه شده بود.
چهار عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوشبوی «اذخر» پر شده بود.
یک پرده پشمی.
یک قطعه حصیر.
یک عدد دستاس «آسیاب کوچک دستی».
یک مشک چرمی.
یک طشت مسی.
یک ظرف بزرگ برای دوشیدن شیر.
یک سبوی گلی سبزرنگ... و مانند اینها.
آری چنین بود جهیزیه بانوی زنان جهان.
* * *
مراسم جشن عروسی
پیغمبر گرامی اسلام (ص) در این مراسمی که برای تشکیل خانواده ای بود که بخش مهمی از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر(ص) همگی از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه ای اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند؟ و دور افتادگان را وادار به تفکر نمود.
«ام سلمه» و «ام ایمن» که دو زن با شخصیت در اسلام بودند و علاقه بسیاری به بانوی بزرگ فاطمه زهرا سلام اللّه علیها داشتند خدمت پیامبر(ص) آمدند و چنین گفتند:
«ای پیامبر گرامی خدا، راستی اگر خدیجه زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسی فاطمه چشمانش روشن می شود، چنین نیست؟
رسول خدا(ص) از شنیدن نام آن بانوی فداکار، اشک در چشمانش حلقه زد، و به یاد آن همه مهربانیها و ایثارگریهای خدیجه افتاد و گفت:
کجا مانند خدیجه زنی پیدا می شود؟ آن روز که همه مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود. و تمام ثروت و زندگی خود را برای نشر آئین خداوند در اختیار من گذارد.
او همان بانوئی بود که خداوند به من دستور داد به او مژده دهم که قصری از زمرد در بهشت برین به او عنایت خواهد فرمود.
ام سلمه هنگامی که این سخن را شنید و انقلاب و سوز درونی پیامبر(ص) را مشاهده کرد، عرض نمود،
ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد. شما هر قدر درباره خدیجه بگوئی عین حقیقت است، ولی به هر حال او دعوت الهی را لبیک گفته و به جوار رحمت او شتافته است امید است خداوند او را در بهترین جای بهشت جای دهد.
ولی مطلبی را که به خاطر آن به محضر مبارکت آمدم چیز دیگری بود و آن اینکه برادر و پسر عمویت علی دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از این راه به زندگی خویش سر و سامانی بخشد.
پیامبر(ص) فرمود:
چرا علی شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟
ام سلمه عرض کرد:
شرم و حیا مانع بود.
در اینجا پیامبر(ص) به ام ایمن فرمود:
علی را خبر کن.
امیرمؤمنان علی(ع) آمد و در مقابل پیامبر(ص) نشست. اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود.
پیامبر(ص) فرمود:
آیا میل داری همسرت را به خانه بری؟
امیرمؤمنان علی (ص) در حالی که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد:
آری، پدرم و مادرم به قربانت باد.
جالب اینکه بر خلاف آنچه در میان مردم تجمل پرست معمول است که از ماهها قبل دست به کار این برنامه ها می شوند پیامبر(ص) با خوشحالی فرمود:
همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد.
و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار ساده ای که مملو از روحانیت و معنویت بود صادر فرمود.
این جشن ملکوتی و مراسم مربوط به آن، آنقدر بی تکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز برای ما تعجب آور است.
امیرمؤمنان علی(ع) می گوید:
مقداری از پول همان زرهی را که قبلا فروخته بودم پیامبر(ص) نزد ام سلمه به امانت گزارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وی گرفت، و به من داد و فرمود: مقداری روغن و خرما و کشک با این پول خریداری کن، من این کار را انجام دادم سپس پیامبر(ص) شخصاً آستین را بالا زد و سفره تمیزی طلبید و آن ها را با دست خود مخلوط کرد و غذائی تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرائی به عمل آورد.
امیر مؤمنان(ع) شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامی که به مسجد آمد خواست فقط برخی را دعوت کند حیا مانع شد، از این رو صدای خود را بلند کرد و فرمود:
«اجیبوا الی ولیمة فاطمة»
شما را به میهمانی عروسی فاطمه دعوت می کنم!
حضرت می گوید:
مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیت و کمی غذا شرمنده شدم، همینکه پیامبر(ص) از ماجرا آگاه شد، به من فرمود: غصه مخور، من دعا می کنم تا خداوند غذا را برکت دهد و چنین شد همگی از آن غذای کم خوردند و سیر شدند.
جالب اینکه در پایان مراسم، به هنگامی که مردم به خانه های خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر(ص) فاطمه (ع) را در سمت چپ و امیر مؤمنان علی(ع) را در سمت راست خود نشانید و از آبی که با دهانش تبرک کرده بود کمی بر بدن زهرا سلام اللّه علیها و کمی بر بدن امیر مؤمنان علی(ع) پاشید و درباره آن ها دعا کرد و گفت:
«اللهم انهما منی و انا منهما، اللهم کما اذهبت عنی الرجس و طهرتنی تطهیراً فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً»:
«خداوند اینها از منند و من از آن ها هستم، بارالها همانطور که هر گونه رجس و پلیدی را از من دور کردی از آن ها نیز دور کن و آن ها را پاکیزه فرما».
سپس فرمود:
برخیزید و به خانه خود روید خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند.
دنیا پرستان مادی و مؤمنان ضعیف الایمانی که تحت تأثیر زرق و برق مادی این جهانند و آبرو و شخصیت و عظمت یک خانواده و مبارکی و شکوه مراسم عروسی را در آن تشریفات و تجملات کمرشکن و طاقت فرسا می دانند ببینند وعبرت بگیرند، ببینید و از این برنامه انسان ساز که مایه خوشبختی همه پسران و دختران جوان است الهام بگیرند، و نمونه تعلیمات اسلام را به صورت زنده و عملی در ماجرای «خواستگاری»، «مهریه»، «جهیزیه» و «مراسم جشن عروسی» فاطمه زهرا سلام اللّه علیها با چشم خود در صفحات تاریخ مشاهده کنند.