در حالی که احزاب وابسته، انجمنهای مخفی و ماسونی با تمام توان خود به مبارزه با فرهنگ اسلامی، ملت مسلمان ایران و تخریب موقعیت و منزلت رهبران با بصیرت عالم اسلام میپرداختند، هستههای چریکهای مخفی نیز به صورت موازی و در مواردی با همافزائی یکدیگر و در ادامه فعالیت انجمنهای مخفی و ماسونی و فرقه های دست آموز، به حذف فیزیکی شخصیتهای تأثیرگذار ملت و نیز ترور رهبران و عالمان میپرداختند.
چرا چریک
فعالیت چریکهای پنهان استکبار، در بلاد اسلامی، مکمل و توأم با فعالیت احزاب وابسته، انجمنهای مخفی و ماسونی بوده و زمینه بسط نفوذ عمال غرب در ممالک اسلامی را مهیا میساخت. در حالی که احزاب وابسته، انجمنهای مخفی و ماسونی با تمام توان خود به مبارزه با فرهنگ اسلامی، ملت مسلمان ایران و تخریب موقعیت و منزلت رهبران با بصیرت عالم اسلام میپرداختند، هستههای چریکهای مخفی نیز به صورت موازی و در مواردی با همافزائی یکدیگر و در ادامه فعالیت انجمنهای مخفی و ماسونی و فرقه های دست آموز، به حذف فیزیکی شخصیتهای تأثیرگذار ملت و نیز ترور رهبران و عالمان میپرداختند. فی الواقع، هستههای چریکی، بازوان تروریستی لژهای فراماسونری بودند. اگر لژهای ماسونی در روشنای روز با ظاهری علمی، فرهنگی و هنری، دستکش مخملین خود را به سوی ایران دراز میکردند، هستههای ترور آنان شبانگاهان، با دستان چدنی و پولادین، به جان ملت ایران می افتادند.
آیا، با زیر زمینی شدن فعالیت ماسونها و انجمنهای مخفی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هستههای ترور و چریکهای مخفی آنان معدوم شدند یا آنان نیز فعالیت پیچیده و مخفی خود را نهانتر ساختند؟!
شاید سادهلوحی باشد که تصور کنیم عمال استکبار، نمونههای امروزین "کمیته مجازات" دوره مشروطه و شخصیتهائی چون حیدر عمواوغلی، را شبیه سازی نکرده باشند. روح مطهر شهیدانی چون دکتر شهریاری، دکتر علی محمدی و داریوش رضائی نژاد ما را بر آن وا میدارد که به خویشتن یادآوری کنیم؛ «مبادا تصور کنیم که با خفتن ما، دشمن هم خوابیده است.»
پیش تر در سلسله گزارشهای "تبارشناسی قبائل فتنه" به برخی از اقدامات تروریستی و خشونتبار عمال استکبار جهانی در دوران انقلاب اسلامی اشاره کردیم، در سلسله مقالات آتی با اشاره به مصادیقی روشنتر به بسط همین مباحث خواهیم پرداخت.
هشداری برای جدی گرفتن
سوم آبان ماه سال جاری بود که داود احمدی نژاد با آخرین هشدار، ما را به احتمال تحرکات تروریستی در کشور رهنمون ساخت.
وی طی گفتگوئی با سایت "شبکه زندگی" که در دیگر رسانهها نیز بازتاب وسیعی یافت، با اشاره به آخرین تحرکات گروههای انحرافی برای کسب کرسیهای مجلس شورای اسلامی دوره نهم گفت: جریانات انحرافی از دیر باز ساماندهی و سازماندهی خود را انجام دادهاند برای اینکه انقلاب را در اختیار خودشان بگیرند.
وی که نماینده ویژه رئیس جمهور در پدافند غیرعامل بوده، یادآور شد: «جریانات انحرافی برای ضربه به نظام، در حوزه اقتصاد و فرهنگ، حلقههای جداگانهای از حلقههای فرهنگی و اقتصادی نظام درست کردهاند و تاکید کرد: آنها میخواهند انتخابات را طوری سازماندهی کنند تا افرادی به مجلس بروند که با فرهنگ انقلاب و به طور کلی با همه چیز انقلاب هماهنگ نباشند.
وی این روند را ایجاد مسیری جدای از مسیر انقلاب و قانون اساسی توصیف کرد و عنوان داشت: آنها تا به امروز هم نشان دادهاند که قانون گریزند و اصلاً قانونمدار نیستند... مطمئن باشید بر اساس آن اطلاعاتی که ما داریم و خبر ما و اطلاعات ما نیز موثق است، با توجه به اینکه در فاز فرهنگی و سیاسی شکست خورده اند، میخواهند وارد فاز نظامی شوند. نقطه اوج این فاز هم همان 11 روز معروف بود...»
داود احمدی نژاد البته به نکته ای تصریح کرد که برای ما مهم است. او این حلقه، را جدای از دیگر جریانهای معاندی که تا امروز در نظام بودهاند، ندانست و گفت: «جریان انحرافی، درادامه همان جریانهای معاند است.»
خاستگاه متفاوت؛ راه مشترک
اشاره اخیر نماینده سابق رئیس جمهور در پدافند غیر عامل به ما یادآوری میکند که لزومی ندارد، ورود یک گروه سیاسی به فاز نظامی را نیازمند فرصت معینی جهت اقدامات لجستیکی و دستیابی به "تسلیحات و تدارکات نظامی" بدانیم و تصور کنیم تا ظهور یک سیمای خشونت بار از یک گروه و تا زمان ورود یک گروه به فاز نظامی، وقت بسیار است. چرا که اگر «راه مشترک» اقتضا کند، تدارکات چریکهای مخفی استکبار، به سرعت میتواند همسو با اهداف گروه انحرافی مورد نظر و یا گروههای سیاسی دیگر به میدان بیاید.
ملت هوشیار ایران، با مروری بر تجربه برآمدن و سپس مهار فتنه 1388 می توانند چگونگی همگرائی و همگامی گروههائی مختلفی که خاستگاه فکری بسیار متفاوت و حتی متضادی دارند، در راه براندازی جمهوری اسلامی، را مشاهده کنند. در این همگامی شاهد بودیم که عناصر یک گروهک تروریستی سلطنت طلب، با عناصر حزب صهیونیستی بهائیت، فرقه دراویش گنابادی، جبهه مرتد ملی، توده ای ها، گروهک منحله مجاهدین انقلاب، حزب منحله مشارکت، گروهک منحله محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، (هواداران باند سید مهدی هاشمی و بیت منتظری) گروهک روحانیون مبارز و چند تن از مدعیان مرجعیت (نظیر بیات، صانعی، منتظری، دستغیب) و سران رژیم صهیونیستی و استکبار جهانی در یک مسیر، موضع تقابلی با نظام اسلامی اتخاذ کردند.
در هیاهوی این لشکر مخالف خوان، ردپای چریک های مخفی هم نمایان می شد؛ ناگزیریم که چند عبارت را مرور کنیم؛
- افرادی در آشوبهای سال88 با سلاح های غیر سازمانی نیروهای مسلح در خیابانها، کشته شدند.
- رسانه ها از چند مورد تهاجم مسلحانه ناکام به پایگاه های بسیج و مراکز نظامی گزارش دادند.
- چند مورد خودروهای رها شده پر از اسلحه در میان جمعیتهای آشوبگر کشف شد که سلاح های آن، سلاح سازمانی نهادهای نظامی و انتظامی نبودند.
این البته بدان معنا نیست که تمام کسانی که از روز نخست، به اعتراض نسبت به انتخابات سال88 پرداختند، عناصری مسلح و معارض بودند؛ چراکه به هیج وجه مقصود ما آن نیست. شواهد حاکی است که بسیاری از آنها در آغاز اعتراضات، دروغ بزرگ تقلب در انتخابات را باور کرده بودند اما وقتی مستند روشنی از مدعیان تقلب ارائه نشد، صف خود را از مدعیان دروغ پرداز جدا ساخته و حتی در نقطه مقابل زیاده خواهان ایستادند تا جایی که بسیاری از آنها در 9 دی 1388، به اعتراض علیه فتنه گران پرداختند. مقصود ما اما تنها، جستجوی رد پای هسته های تروریستی است که از یک بستر اعتراضی بهره جستند و همانند غورباقه هایی شده بودند که در میان شهرآشوبی، نقش هفت تیر کشان را ایفا می کردند. از این ردپاها بازهم می توان فهرست کرد؛
- در زیر زمین مسجد (ه–غ) یک عضو گروهک روحانیون مبارز مقادیر زیادی اسلحه کشف شد.
- در حالی که در لابه لای گروه هوادار علی محمد دستغیب، گروهی قداره کش به زد و خورد با مردم می پرداختند، در مسجد دستغیب تونل های مخفی کشف شد.
- در خانه فرد دیگری در شیراز – با هویت مشخص -اسلحه یافتند. او یک سال پیشتر، شاید بدان امید که بتواند تعدادی از عشایر جنوب را به معارضه جوئی با نظام فراخواند، پیشنهاد مسلح ساختن آنها را مطرح کرده بود.
- یک سال پیش تر گزارشی از کشف یک نقب مخفی از یک سفارت غربی در تهران منتشر شد. در آینده –انشاءالله- سعی خواهیم کرد درباره تمامی این گزاره ها، گزارش های مستندی ارائه دهیم.
راهبرد تولید فرقه های دست آموز
استعمار پیر انگلیس، یکی از راهبردهای خود را برای درهم شکستن وحدت دینی و فرهنگی بلاد اسلامی، تولید فله ای فرقه های مذهبی دست آموز و یا بازسازی فرقه های کهن قرار داده است.
بر اساس همین راهبرد، بود که در هندوستان فرقه "سیک"، در پاکستان فرقه قادیانی(احمدیه)، در ایران، بابیت و سپس بهائیت، در جزیره العرب و... تاسیس شدند. به علاوه برخی از گرایش های همسو با استعمار مانند "اسماعیلیه مستعلویه قاسم شاهیه خوجه آقاخانیه" در برابر دیگر "خوجه های اسماعیلی" و نیز "اسماعیلیه داودیه" و یا "دراویش گنابادی" در برابر دیگر دراویش "شاه نعمت اللهی" و... مورد حمایت استعمار پیر قرار گرفتند.
کارکردهای چندگانه فرقه ها
البته کارکردهای این فرقه های دست آموز یا بازسازی شده، چندگانه بوده و تنها وحدت فرهنگی بلاد اسلامی را خدشه دار نمی ساختند. از جمله این فرقه ها، محافلی پویا برای جاسوسی و گردآوری اخبار و اطلاعات بودند.
چنانکه "اسماعیلیه آقاخانیه" نخستین شبکه خبرگیری را برای مهار بلوچ ها و طوایف سیستانی، زابلی، ابدالی و پشتون بنا نهادند و راه تجزیه بلوچستان و افغانستان از ایؤان را هموار ساختند.
هنوز محافل بهائیان و «ضیافت های شبه مذهبی 19 روزه» آنان، بهترین کانون برای گردآوری و تبادل اخبار و ارسال آنها به مقر این فرقه در رپیم صهیونیستی است. عناصر این فرقه در پوشش تدوین پایان نامه تحصیلی برای دانشگاه زیر زمینی خود، چندین گزارش به اصطلاح حقوق بشری از ایران گردآوری و به خارج از کشور فرستاده اند. نگارنده این سطور توانسته است به چند مورد از این پایان نامه ها، دسترسی یابد. مدعیات افسانه پردازانه این پایان نامه ها، کاملا در راستای پرونده سازی برای ایجاد فشار نهادهای به اصطلاح حقوق بشری علیه ایران اسلامی بوده اند. این موارد جدای از پیوند وثیق فرقه صهیونیستی بهائیت با عناصری مانند شیرین عبادی و عمادالدین باقی و همکاری آنها برای مستندسازی به اصطلاح حقوق بشری آنهاست.
به علاوه، فعالیت تجاری-اقتصادی این فرقه های دست آموز، را نباید از نظر دور داشت. از کارکردهای این فرقه ها، برای استعمار پیر و استکبار جهانی، فروپاشی بازار سنتی بلاد اسلامی و بسط نفوذ کمپانی های انگلیسی- صهیونیستی از جمله کمپانی هند شرقی، بود. اگر فرصتی برای مقایسه رشد سریع اقتصادی عناصر این فرقه ها، همانند پارسیان هند، جهودان و بهائیان، همراه با انزوای اقتصادی بازرگانان مسلمان در سده اخیر صورت گیرد، کارکرد این فرقه ها برای فروپاشی اقتصاد ملی در بلاد اسلامی آشکارتر خواهد شد.
"ارباب جمشید"، "ارباب کیخسرو شاهرخ"، "شاپور جی ریپورتر" و... از زرتشتیان، "منصور روحانی"، "هژبراله پژدانی" و... از بهائیان چنان سریع به ثروت های افسانه ای دست یافتند که داستان ثروت برخی از آنها، هنوز زبانزد مردم کوی و برزن است.
شگفت آنکه علمای با بصیرت، فعالیت مشکوک اقتصادی آنها را زیر نظر داشتند. آنان درک به روز و دقیقی از چگونگی نقش کمپانی انگلیسی هند شرقی، برای استعمار پیر در پروژه تسخیر شبه قاره، داشتند. به همین منظور، همزمان با نهضت تحریم و مقابله با قراردادهای مغایر با استقلال اقتصادی، در حد توان خویش، ایده های عملیاتی برای دفاع از اقتصاد ملی ارائه می دادند. تنها، یکی از این ایده ها، تأسیس "شرکت اسلامیه" به سفارش شاگردان مجتهد و مبرز میرزای شیرازی در بلاد اسلامی بود. این شرکت، که در تهران، اصفهان، قم، تبریز و شهرهای مهم عراق، هند و حتی قفقاز نمایندگی داشت، از مبادله کالاهای اجنبی پرهیز می کرد و با تبلیغ و عرضه کالاهای بلاد اسلامی، وظیفه داشت از تولیدات مسلمانان حمایت کند تا راه نفوذ اقتصادی و سپس سیاسی استعمار پیر را سد کند. اسناد چگونگی شکل گیری و فعالیت این شرکت موجود است و امید است رسانه ها، از جمله شبکه نوپای "بازار" که با هدفی مشابه تاسیس شده است به معرفی این پدیده به اصحاب اقتصاد و بازار بپردازند.
هسته های ترور یا محافل فرقه ای
اما شاید بتوان در پس کارکرد "تفرقه افکنی" و تقابل با وحدت فرهنگی بلاد اسلامی، مهم ترین کارکرد فرقه های دست آموز و یا بازسازی شده برای استعمار و استکبار پیر را عملیات تخریبی، خشونت بار و تروریستی و یا به تعبیر برادران افغان «دهشت افکنی» دانست.
این فرقه ها، مهمترین کانون های مشروعیت بخشی به باورهای "تکفیری" و "ترورهای فیزیکی" و یا حتی غارت و تخریب مواریث فرهنگی هستند. وهابیت با همین رویکرد، بقاع متبرکه را تخریب می کند، شیعه را مشرک و مهدور الدم قلمداد می کند و علمای اسلام را می کشد.
در هند، سیک ها همین رویکرد را علیه مسلمانان در پیش گرفتند که تخریب مسجد بابُری و کشتار مسلمانان در همین راستا بود. در پاکستان، سپاه صحابه و تکفیری ها، قتلهای بسیاری مرتکب شدند و هنوز هم در پاراچنار، محبان اهل بیت (س) را می کشند. در ایران، علی محمد باب، تخریب تمام اماکن مقدسه ماقبل آئین خود را به پروانش تکلیف کرد.
در ایران، ریشه های برخوردهای حذفی و جنایات زیر زمینی چریک های مخفی وابسته به استعمار را می توان حداقل از زمان پدیده علی محمد باب و فرقه صهیونیستی بهائیت جستجو کرد. به گونه ای که در دوره ناصرالدین شاه قاجار، اساساً لقب "بابی" مترادف با "تروریست" شمرده می شد.
مریدان علی محمد باب، از جمله زرین تاج (طاهره قره العین)، آیت الله شیخ محمد تقی برغانی مجتهد بزرگ را به شهادت رساندند. آن «عالم اصولی»، که پس از شهادت به شهید ثالث ملقب گردید و از پدر فرزانه خود رسم مناظره با «علمای اخباری» را آموخته بود، در مبارزه با فرقه های انحرافی کوشا بود. او نخستین کسی بود که انحراف شیخ احمد احسائی، موسس فرقه شیخیه را شناخت و به ارتداد او حکم داد.
بابیان و بهائیان، پس از اعدام علی محمد باب، در یک اقدام تروریستی نافرجام، سعی کردند ناصرالدین شاه را نیز به قتل برسانند و به خیال خام خود، سلطنت ایران را به دست بگیرند. خشم ناصرالدین شاه، از این اقدام، موجب بازداشت آنها گردید. زرین تاج(قره العین) محبوس و کشته شد و حسنیعلی نوری(بها)، با فشار عمال استعمار، از مرگ نجات یافت و البته به قلمرو عثمانی تبعید شد.
هم افزایی چریک های مخفی، فرقه ها و لژها
فرقه های دست آموز و یا سازماندهی شده استعمار پیر، با حلقه های ماسونی یک همسوئی مداوم دارند. به گونه ای که شاید بتوان گفت؛ چریک های مخفی، فرقه های دست آموز و لژهای ماسونی، سه چهره و سه ضلع مکمل با کارکردهای تخصصی، در خدمت استعمار و استکبار جهانی هستند.
ماسونرها، چنانکه پیش تر گفتیم با لبخند ملیح، اتخاذ ژست سیمای به ظاهر فرهنگی، علمی و هنری، همان موضعی را در قبال فرهنگ اسلامی و امت اسلامی اتخاذ می کنند که فرقه های دست آموز. همسو با این دو ضلع، چریک های مخفی، با دهشت افکنی و حذف فیزیکی در فاز نظامی، به تکمیل عملیات نفوذ استکبار جهانی در بلاد اسلامی می پردازند.
ساماندهی سیاسی و هدایت عملیاتی اغلب عناصر این فرقه های دست آموز، در قالب لژهای ماسونی و حلقه انجمنهای مخفی صورت می گرفت. چنانکه ستاد فرماندهی عالی چریک های مخفی نیز همین لژهای فراماسونری بودند که به طور مستقیم(همانند الگوی کمیته مجازات انقلابی) و یا با واسطه (همانند عملیات تکفیری و تروریستی وهابیت، بهائیت و...) جلادان خود را به صحنه می فرستند.
تعداد قابل توجهی از چهره های شاخص لژهای "فراموشخانه"، "بیداری" و حتی لژ شبه صوفیانه "انجمن اخوت"، عناصر فرقه های دست آموز بودند.
میرزا ابوالحسن خان ایلچی – خواهر زاده ابراهیم خان کلانتر- از نخستین ماسون های ایرانی، اصالتاً از یهودیان جدید الاسلام بود. میرزا ملکم خان، موسس نخستین لژ ایران نیز ارمنی جدید الاسلام بود.
چرا به آمریکا بد میگوئید!
یکی از مشهورترین "هسته های چریک های مخفی استعمار" «کمیته مجازات» وابسته به حزب دموکرات و لژ بیداری بود. این کمیته، از محافل تأثیر گذار در تاریخ معاصر ایران بود که نقش بازوی شبه نظامی لژهای فراماسونری را برای پیگیری اهداف تروریستی ایفا می کرد تا زمینه دگردیسی نظام مشروطه به یک رژیم سکولار و لائیک را هموار سازد. اغلب اعضای موثر کمیته مجازات، مسلمان نبودند. درباره این کمیته در فرصتی دیگر سخن خواهیم گفت. تا این بحث به اطناب نکشد و تنها برای آشنائی با عمق کینه عمال استعمار نسبت به علمای اسلام، به ماجرای یکی از اهداف کمیته مجازات اشاره می کنیم.
آقای "علی(رجبی) دوانی" (ره) در لابلای کتابهای خطی آیتالله شیخ عباس قمی (محدث) صاحب "مفاتیح الجنان" نوشته کوتاهی را یافته بود که محتوای آن تهدید افراد «کمیته مجازات دموکرات مشهد» علیه آن بزرگوار است. وی در جلد 11 کتاب "مفاخر اسلام" این تهدید را در ضمن تحلیلی از خود و گزارشی تاریخی از عبدالله شهبازی درباره کمیته مجازات نقل می کند که ما چکیده آن را در ادامه می آوریم:
عین نوشته تهدید آمیز کمیته مجازات، این است: «آقای آقا شیخ عباس قمی! پدر سوخته! شنیدم که در منبر از آمریکائیها حرف بد میزنید، اگر شنیده شد که دو مرتبه از این گونه مزخرفات بگویید و تکذیب نکنید، همین دوشنبه به ضرب گلوله شکمت را مثل سگ پاره پوره خواهیم کرد. کمیته مجازات دموکرات مشهد»
این تهدید مربوط به زمانی است که محدث قمی، در مشهد اقامت داشته، و ماه مبارک رمضان منبر میرفته اند. آن بزرگوار، در حاشیه همان دستخط با مرکب قرمز نوشته بودند: «در چند سال قبل، در ماه رمضان، "احقر" منبر میرفتم. در اواخر ماه، این کاغذ را برای من فرستادند، و آن روز دوشنبه که موعد بود روز یک شنبه آن، من به دیدن حاجیها رفتم... مبلغی دفعتاً برای من رسید از حاجیها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموکرات هم از بین رفت.» طبق این نامه تهدید آمیز، حاج شیخ عباس قمی، در منبر، درباره خطر نفوذ امریکا در ایران سخن گفته اند. سفری که ایشان به آن اشاره میکند، حج سوم آن بزرگوار بوده که در سال 1341 ه .ق از مشهد بدان عزیمت کرده اند.
به گفته عبدالله شهبازی، سران کمیته مجازات، به ویژه اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهیمخان منشیزاده و محمدنظرخان مشکات الممالک، بهایی بودند و به تبلیغات بهایی گری شهرت داشتند. ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکاتالممالک تا پایان کار کمیته مجازات، هسته اصلی آن محسوب میشدند و در جلسات سه نفره خود، مشی کمیته را تعیین میکردند.
چرا باید کمیته مجازات مخالف سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییها باشد؟ در این دوران، ماسونهای لژ بیداری و سازمانهای علنی آن، مانند حزب دمکرات ایران، تلاش وسیعی برای جلب نظر آمریکا به ایران داشتند. در حالی که آمریکا یک نیروی استعماری تازه نفس در برابر روس و انگلیس بود. سران حزب دمکرات، طرح استخدام مورگان شوستر آمریکایی را در همان زمان در مجلس شورای ملی تصویب کردند. همزمان سران بهائیت از محافل بهائی دعوت کردند که در روز ورود شوستر از وی استقبال شایانی به عمل آوردند و دو نفر به نمایندگی از ایشان برای استقبال از شوستر به بندر انزلی رفته و هنگام ورود شوستر به تهران، قریب به 100 نفر از بهائیان تهران به قریه مهرآباد برای استقبال از او رفتند. این در حالی بود که هیچ یک از مأمورین دولتی به استقبال وی نرفت.
پس از ورود شوستر به ایران، با حمایت دموکراتها، مجلس به وی اختیارات تام داد. در همین زمان بود که محافل مرموز، عباس افندی(عبد البها؛ رئیس وقت فرقه بهائیت) را به اروپا و آمریکا دعوت کردند و در این سفر سه ساله، رسانههای غربی تبلیغات وسیعی برای وی داشتند. وی در مجامع فراماسونری سخنرانیهایی درباره «مذهب انسانیت» و «تجدد در دین» داشت. همزمان تلاش بهائیان برای گسترش نفوذ آمریکاییها در ایران ادامه یافت.
شهبازی در تحلیل خود از این شرایط می نویسد: «یک رابطه مرموز و پنج جانبهای میان آمریکاییها، بهاییان، فراماسونری، حزب دموکرات و کمیته مجازات مشاهده میشود و در این چارچوب است که سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییان و علت تهدید او توسط کمیته مجازات روشن میگردد.»
آقای دوانی در این خصوص می نویسد: پس از واقعه اخراج مورگان شوستر و اعدام سران کمیته مجازات وابسته به حزب دموکرات در تهران، باز هم فعالیت «کمیته مجازات حزب دموکرات» به طور پنهانی در ایالات ادامه داشت، و آنها که تز جدائی روحانیت را از سیاست دنبال میکردند و تحت حمایت غرب بودند دست از شرارت بر نمیداشتند. در همین زمان، محدث قمی با اطلاع از نفوذ امریکائیها و فعالیت مبلغان تبشیری آنها در بعضی از شهرهای ایران و از جمله مشهد، علناً در منبر از آنها انتقاد میکرده و همان نیز باعث نوشتن آن نامه تهدید آمیز شده بود... مبلغان امریکائی در آن موقع، در مشهد تبلیغات وسیع تبشیری داشتهاند و برای گمراه ساختن افراد و مسیحی کردن آنها سعی می کردند. همین موضوع موجب میشد که محدث قمی در منبر علناً از آنها نام ببرد و خطر وجود آنها را از نظر سیاسی و دینی در مشهد و جاهای دیگر، به مردم گوشزد کند.
نکته قابل توجه اینکه لبه تیز حمله این گروه تروریستی و مرموز، علیه علما بود. آنها ضمن اقدام به قتل سید عبدالله بهبهانی از رهبران مشروطیت و مجتهدان تهران، میرزا محسن مجتهد، فرزند محمدباقر صدرالعلما، افراد دیگری چون شهید شیخ فضل الله نوری را ترور کردند که البته این ترور ناکام ماند.